یک روزنامهنگار ایرانیتبار در روزنامه واشنگتن پست، به استناد مصاحبههای خود با شرکتکنندگان در اعتراضات سراسری و والدین آنها، مینویسد مردم از نسلهای گوناگون، خواهان برکناری روحانیون حاکم و تغییر حکومت ایران هستند و سرکوب شدید نتوانسته جنبش را شکست دهد.
صنم ماحوزی، مقاله چهارشنبه ۲۰ مهرماه خود در واشنگتن پست را با نقل قول از یک خانم دانشجوی ۲۰ ساله دانشگاه تهران آغاز میکند که میگوید برای زنان، زندگی در ایران، جنگ و تقلای مداوم است. این دانشجو که تصمیم گرفته بود در اعتراضها شرکت کند، با خود فکر کرد امنتر است که به حدود ۱۰ دانشجو در صحن دانشگاه بپیوندد زیرا در خیابان، نیروهای امنیتی تظاهرکنندگان را کتک میزدند و به آنها تیراندازی میکردند. اما فایدهای نداشت زیرا پلیس ضداغتشاشات وارد دانشگاه شد و دانشجوها را مجبور به فرار کرد.
این خانم دانشجو یکی از چهار تظاهرکننده تهرانی است که نویسنده واشنگتن پست با آنها مصاحبه کرده، در باره قیام و تاثیر آن در دگرگون ساختن کشوری که به مدت طولانی، ترس در آن حکمفرما بود. آنها برای پرهیز از تلافی حکومت، ترجیح دادهاند ناشناس بمانند.
یک خانم ۵۳ ساله تهرانی که پسر ۳۰ ساله او هنگام فرار از دست پلیس امنیت، تیر خورده، به واشنگتن پست میگوید خواهان رفتن روحانیون است و هر روز دعا میکند که خدا به نحوی این نظام را از بین ببرد. پسر او که در منزل بستری است، به واشنگتن پست میگوید شانس آورده که زودتر از دیگران موفق شده فرار کند، اما گلوله به پشت او اصابت کرده.
روایت او هر چند برای روزنامه قابل تائید نیست، ولی با گزارشهای دیگر در باره سرکوب گسترده حکومت، تطبیق میکند. بنا بر بیانیه عفو بینالملل، دهها تن از تظاهرکنندگان کشته شدهاند، از جمله ۱۹ کودک، و صدها تن در اثر سوء استفاده ماموران از گاز اشک آور و ماشینهای آبپاش مجروح شدهاند. فعالان سیاسی، روزنامهنگاران و وکلا، بازداشت شدهاند، ولی جنبش ادامه دارد.
یک مربی ورزشی میگوید طی ماه گذشته، تهران الگوی عجیب ولی آشنائی را طی کرده است. او میگوید صبحها در تهران خشم انقلابی چندان معلوم نیست، زیرا مردم باید کار کنند که خرج خانواده را در بیاورند ولی بعدازظهرها، رانندگان ماشینها در حمایت از معترضان، بوق میزنند و شب که فرا میرسد، مردم به خیابان سرازیر میشوند، چون میدانند تشخیص هویت آنها در تاریکی شب برای نیروهای امنیتی سختتر میشود. نزدیک صبح، او و دیگر مردم تهران، با شعار «مرگ بر خامنهای» که از پنجرهها و بالکن خانهها به گوش میرسد، از خواب بیدار میشوند، هر چند مامورها در خیابانها به نشانههای مخالف گوش میسپارند.
او میگوید باید چراغها را خاموش کرد چون خانههای مردم تحتنظر قرار دارد.
مربی ورزشی که برای تدریس از دور، به اینترنت نیاز دارد، میگوید یافتن آن نسبت به گذشته، بیست بار سختتر شده. با این حال، او یقین دارد که علیرغم موانعی که حکومت ایجاد میکند و نیروی مرگبار سرکوب تظاهرات، جنبش به گسترش خود ادامه میدهد و روزی خواهد رسید که جمعیت به قدری بزرگ خواهد شد که نظام از مهار آن عاجز خواهد شد.
یک مادر مصاحبه شده میگوید نمیخواهد جلوی پسرش را بگیرد هر چند وقتی او از خانه خارج میشود، نگران است که ممکن است کشته یا مجروح شود. این خانم میگوید چیزی برای از دست دادن ندارد و اگر جلوی پسرش را بگیرد، آن وقت این جوانها چه آیندهای خواهند داشت؟
علی انصاری، استاد تاریخ دانشگاه سنت اندروز اسکاتلند، میگوید خشم و استیصالی که اعتراضها را پیش میبرد، گسترده و عمیق است و در همه نسلها دیده میشود.
این استاد دانشگاه به واشنگتن پست میگوید: «جمعیت تظاهرکننده در مقایسه با تظاهرات گذشته، زیاد نیست اما از خیلی جهات، مصممتر است و میخواهد نظام عوض شود. جوانان در خط اول قرار دارند اما گروههای زیادی دارند جمع میشوند.
خانم ماحوزی در مقاله خود در واشنگتن پست مینویسد دیگران امیدهای فروتنانهتری دارند. یک خانم ۵۰ و چند ساله که دو فرزند دارد، میگوید زندگی او در چهل سال اخیر، با آشوب همراه بود، ابتدا انقلاب ۱۳۵۷، بعد درد و رنج جنگ هشت ساله، و در پی آن، دههها کشمکش اقتصادی و اجتماعی. این خانم خود را یک فرد سیاسی نمیداند اما خشونتی که دولت بر انگیخته، او را تکان داده است. این خانم در باره پیاده روی صبحگاهی خود در شهر به واشنگتن پست میگوید: «همه افسرده و اندوهگین هستند. هیچکس لبخند نمیزند و نشانی از حیات دیده نمیشود. انگار شهر اشباح است.»
این خانم میگوید دخترش حالا در دانشگاه خود به تظاهرات پیوسته. او میگوید آنها برای آزادی مبارزه میکنند که برای هر کس معنی متفاوتی دارد. برای خود او، معنی آزادی این است که نگران خبر مرگ دختر خود نباشد.