خواهر فرزاد لحظه تیر خوردن برادرش را اینطور روایت می کند: " مغز فرزاد را با شلیک گلوله متلاشی کردند، طوری که آدم های اطرافش هیچ کدام نمی توانستند او را شناسایی کنند.
در روز ۱۵ آبان مهدی و مادرش هر دو در خیابان بودند، نیروهای امنیتی در پیش چشمان مادر مهدی او را هدف گرفتند و خون از گلویش فواره زد.
در روز ۲۷ آبان ماه، در اعتراضات به گرانی بنزین، هدف مستقیم گلوله نیروهای امنیتی قرار گرفت. گلوله به طحالش اصابت کرد و ساعتی بعد بر اثر خونریزی شدید در بیمارستان جان باخت.
آمنه سعی داشت به جوانی که یکی از پاهایش تیر خورده و زخمی بود کمک کند، در حین بستن زخم پای جوان، تک تیراندازان نیروهای امنیتی از بالای پشت بام به گردنش از پشت شلیک کردند و فرزندانش را بی مادر کردند.
در روز ۲۶ آبان گلوله به قلب مهرداد اصابت کرد و تمام رگ های قلبش پاره شد. به گفته مادر مهرداد، سمت راست سر او هم بر اثر ضربه باتوم شکسته و سمت راست صورتش کبود بود.
مادر وحید با خشم و اندوهش زندگی می کند و می گوید: "جوان بیست و نه ساله ام را ازمن گرفتند، خدا لعنتت کند، خدا ازتان نگذرد، خامنه ای من نمیگذرم. نه میگذرم و نه فراموش می کنم. تقاص بچه ام را باید پس بدی. "
بردیا دو سال است که پدر را ندیده و مادر محسن به مادران دادخواه کشته شده های آبان پیوسته است و می گوید: "ما مادران دادخواه کوتاه نمی آییم، خونخواه بچه های مان هستیم. زمانی که آقای رئیسی قوه قضائیه بود فرزندان ما را کشتند و جواب ندادند حالا شده رئيس جمهور، میخواهد برای ما چه کاری بکند؟ "
محبوبه رمضانی مادر پژمان می گوید: " از همان لحظه که رفتم بیمارستان و پسرم را دیدم از همه شان بیزارم، بخاطر قلب سوراخ بچه ام از همه شان بیزارم. بارها آرزوی مرگ کردم تا بروم پیش پژمان اما تصمیم گرفتم قوی باشم تا در مسیر دادخواهی با صدای بلندتری فریاد بزنم. "
نیروهای گارد ویژه نوید را از پشت سر مورد هدف قرار دادند، تیر وقتی به پشت سر نوید نشست او جان باخت. درست مانند صدها معترض دیگر در شهرهای مختلف ایران که از ناحیه سر، سینه و قلب هدف گلوله نیروهای گارد ویژه، بسیج و یا لباس شخصی قرار گرفتند.
او فرزند اول و نان آور خانواده اش بود. چرخ زندگی علیرضا از راه مسافرکشی می گشت، افزایش نرخ بنزین چوبی بود لای چرخ زندگی بسیاری از مردم از جمله این جوان ۲۹ ساله.