لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ ایران ۲۱:۴۳

روایت نهم: مهدی دائمی| مهدی را در روز تولد ۲۵ سالگی جلوی چشم مادرش کشتند


مهدی دائمی در روز تولد ۲۵ سالگی اش، در ۲۵ آبان پیش چشمان مادرش جان داد. او تنها فرزند خانواده بود، در پرده فروشی کار می کرد و نصاب پرده بود.

روز ۲۴ آبان پیش از آنکه اعلام شود نرخ بنزین ۳ برابر شده است، مادر مهدی کیک کوچکی برای تولد پسرش خرید به مغازه مهدی برد تا او را غافلگیر کند. مهدی از دیدن کیک خوشحال شد. از کیک تولدش عکس گرفت و استوری کرد و نمی دانست که این آخرین جشن تولدش با مادرش است. در همان شب مردم در خوزستان در اعتراض به گران شدن نرخ بنزین به خیابان ها آمدند و لحظه به لحظه دامنه اعتراضات در شهرهای مختلف ایران بالا گرفت.

در روز ۱۵ آبان مهدی و مادرش هر دو در خیابان بودند، نیروهای امنیتی در پیش چشمان مادر مهدی او را هدف گرفتند و خون از گلویش فواره زد.

مادر مهدی در خصوص لحظه گلوله خوردن پسرش می گوید: " مهدی در ساعت دوازده و خوردی ۲۵ آبان ۱۳۷۳به دنیا آمد و ساعت سه و خوردی ۲۵ آبان ۱۳۹۸ از دنیا رفت. تیر را مستقیم به راه تنفسی او زدند. من کنار پسرم بودم، یکدفعه برگشتم دیدم مهدی روی زمین افتاده. صداش که کردم می خواست حرف بزنه ولی، لبش فقط تکون خورد، دهنش پر خون بود، صورتش پر خون شده بود. دویدم سمت مامورها، فحش دادم و بد و بیرا گفتم. بعدها در فیلم دیدم مهدی در آخرین لحظه دستش را داشت می آورد سمت من، فکر می کنم می خواست بگه مامان گریه نکن، هستم من. "

مادر مهدی، پسرش را به اورژانس برد و از همه با التماس می خواست تا به او کمک کنند. به پرستاران می گفت، امروز روز تولد پسرش است، نجاتش دهند. اما ماموران امنیتی جان مهدی را گرفته بودند.

مادر مهدی می گوید: " دیدم مهدی رو دارن می گذارند در یک کاور و زیپ آن را می بندند. رفتم جلوی درِ سردخانه، هرچی التماس کردم پسرم را به من نشان بدهید، گفتند نمیشه. گفتم امروز تولد پسرمه، مردی که آنجا بود دلش سوخت، زیپ کاور را باز کرد، پیشانی اش رو بوسیدم."

مادر مهدی همان سوالی را تکرار می کند که سایر مادران کشته شده آبان، می پرسند: "جمهوری اسلامی چطور می خواهد جواب ما را بدهد؟ "

به گفته خانواده مهدی، نیروهای امنیتی پیکر پسرشان را گرو گرفتند و در مقابل تعهدی که از پدرش گرفتند، پیکر را تحویل خانواده دادند.

مادر مهدی می گوید: " شبانه اومدن بچه ام رو بردن کهریزک، سینه اش را شکافتند، تیر را از سینه اش در آوردند، ولی هیچ تیری به ما ندادند که بخواهیم دنبالش را بگیریم. "

به دستور نیروهای امنیتی خانواده مهدی پیکرش را به جای محل سکونت شان در شهریار به روستای شان" آجی بوزایه" در رشت بردند و آنجا به خاک سپردند. حالا مادر مهدی روزی دوبار مسیر خانه تا آرامگاه پسرش را با ماشین مهدی رانندگی می کند. مادر مهدی در تمام مسیر به یاد پسرش آهنگ هایی را که او همیشه در ماشین گوش می کرد، با خود زمزمه می کند.

مهدی علاقه زیادی به حیوانات داشت، به گفته مادرش یکی- دو ماه قبل از کشته شدنش، مهدی در مقابله با کشتن سگ ها این استوری را نوشته بود:" کسی که توانایی کشتن یک حیوان بی زبان را دارد، قطعا توانایی کشتن یک آدم را هم دارد."

مهدی یک سگ خانگی به نام " تیدو" دارد که این روزها مونس مادر مهدی شده است. تیدو هر روز منتظر بازگشت صاحبش به خانه است و هنگامی که مادر مهدی صدای ضبط شده پسرش را که می گوید" تیدو بدو بیا اینجا" را برای تیدو پخش می کند، سگ زوزه می کشد و بی تابی می کند.

مادر مهدی می گوید: "هفت ماه قبل از جریان مهدی، دوستش فوت کرده بود، مهدی آمد بالای پشت بام، گفت مامان می خواهم یک وصیتی بکنم، بعد از من مدیونی اگر بخواهی تیدو را به کسی بدهی. برای همین من تیدو را نگهداشتم.

مادر مهدی: "هنوز باورش برای ما سخته که مهدی بین ما نیست. من دادخواه خونِ به ناحق ریخته پسرم هستم."

خانواده مهدی سرانجام به همان روستا کوچ کردند. مهاجرتی ناخواسته و تحمیلی تا شاید دلِ شان کنار تنها فرزندشان آرام و قرار بگیرد.

XS
SM
MD
LG