نویسنده: رسول نفیسی
باید به آقای خامنهای تبریک گفت که بالاخره ایران را که پس از انقلاب یاسآور ۱۳۵۷ به نظر میرسید تمایل به انقلابی دیگر نداشته باشد، باز وارد فاز انقلابی کرده است.
این فاز جدید جنبش از مرحله اعتراضی گذشته و آشکارا سویه انقلابی دارد. اگر بخواهیم به خاطره جمعی و وجدان ناآگاه ملی اشاره کنیم باید گفت که ملت ایران تدریجا گونههای مختلف اعتراض را یکی از پس دیگری امتحان میکند. از کوشش در انتخاب رئیس جمهوری نسبتاً صالحتر، تا کوشش در جهت انتخاب نمایندگانی از ملت، تا اعتراض مدنی به افزایش بیرویه قیمت بنزین که یکشبه دویست برابر شده و حیات اقتصادی هزاران ایرانی را تهدید میکرد، تا اعتراضات مدنی بی سروصدا (شبیه اعتراض مالباختگان بورس) تا تجمعات بازنشستگان و کشاورزان بی آب مانده اصفهان و کارگران محروم از حقوق و دهها تظاهرات صنفی دیگر. ولی سنخ اعتراضات ۱۴۰۱ با توسل کم و بیش به دفاع از خود و هدف گرفتن «راس نظام» هرچند متفاوت است، ولی دنباله اعتراضات بر زمین مانده به افزایش قیمت حاملهای انرژی در آبان ۱۳۹۸ است که صدها نفر قربانی داشت و آن جنبش نیز خود تبار از جنبش کوی دانشگاه و جنبش سبز دارد.
بررسی جنبشهایی که آغاز مبارزات جدی در برابر حاکمیت مستبد اسلامی بودند، و با توجه به نوع و نیز سرعت شکلگیری آنها به گمانهزنی درباره آینده نزدیک جنبشهای مدنی کمک میکند. سر سلسله مقاومت مدنی در برابر استبداد دینی نوین جنبش کوی دانشگاه در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ با خواست مقاومت در برابر سرکوب آزادی مطبوعات بود و اولین جنبش شاخص ضد استبداد در حیات جمهوری اسلامی. ده سال بعد یعنی در خرداد ۱۳۸۸ مردم در تظاهراتی که سه میلیون نفر در آن شرکت داشتند و این بار نیز با خواست مدنی مشخص و شعار «رای من کو» وارد میدان شدند. سرکوب این مبارزات این بار جنبش را تنها هشت سال خاموش کرد و در دی ماه ۱۳۹۶ هنگامی که آخوندهای مشهد به رهبری علمالهدی و ابراهیم رئیسی جریان راهپیمایی برای بی اعتبار کردن رقبا در تهران را آغاز کردند، انرژی زیرزمینی آن جنبش سر باز کرد و تبدیل به یک جنش سراسری علیه همین مستبدان تبدیل شد.
تنها دو سال طول بعد یعنی در آبان ۱۳۹۸ یک جنبش سراسری دیگر برای اعتراض به سهمیه بندی و افزایش قیمت ۲۰۰ درصدی بنزین به بزرگترین و خونبارترین مبارزات خیابانی ایران منجر شود. ولی در کمتر از سه سال بعد یعنی سال ۱۴۰۱ جنبشی بزرگ و همهگیر دربرابر ما است که نوید بخش است. قتل مهسا امینی در دست گشت ارشاد زنان به جان آمده از سرکوب روزانه در فضاهای عمومی را، با حمایت جوانان، به جنبشی سراسری رهنمون شد که وسعت و شدت آن کم سابقه است. مهمترین مختصه این حرکت دفاع مدنی از خود است. جرات و جسارت زنان و مردان به جان آمده بیباک تحسین برانگیز است. حاکمیت کودن و بیتدبیر هم که جز خشونت کور سیاستی نمیشناسد باز به روش مالوف به تهدید و ضرب و جرح و کشتار و قطع ارتباطات و بگیر و ببند مردم دست زده است. عاقبت جنبش اخیر قابل پیشبینی نیست ولی امر محرز این است که با توجه به کمتر شدن فاصله زمانی مبارزات مردم و سویه دفاع از خود آن، چه بسا که حتی سرکوب کامل جنبش باعث تبدیل آن به جنبشی خشمگینتر، وسیعتر و غیرقابل کنترلتر شود و کل کشور را در انقلابی سهمگین غرق کند.
در این دور جدید از اعتراضات حاکمیت طبق روش مالوف بجای سعی در ایجاد کانالهای ارتباطی و دادن امتیازات و تحبیب خود باز تنها به خشونت بدوی و سبعانه متوسل میشود. به این نظاام کودن چهل سال است که هیچ روشی جز همین رفتار مالوف ابداع نکرده است: زدن و کشتن مردم معترض، قطع اینترنت و سایر کانالهای ارتباطی، سرازیر کردن تظاهراتچیهای حرفهای به خیابانها، و تهدید و دستگیری و اخراج و پلمب کردن محل تجارت (و اخیرا محل مسکونی). این رژیم به پیروی از خامنهای هیچگاه دم از مماشات و همدردی با معترضان نزده است چون آن را نشانه ضعف میداند (اضافه بر این، مگر میشود بالاتر از حرف خدا هم حرف زد؟) تنها تجربه سیاسی خامنهای و کلا فهم سیاسی او سرنگونی رژیم پهلوی است که به تعبیر او مماشات با معترضان و انقلابیون آن را نابود کرد. رژیم با این سطح فهم و این روش سیاسی که مماشات و دیالوگ را سم قاتل میداند مردم را ناآگاهانه از تغییرات تدریجی و رفورم نومید کرده و به طرف انقلاب هل میدهد. کوشش سادهلوحانه آقای خامنهای برای ایجاد یک خط نظارت و سرکوب متشکل از آخوندها که همه اماکن و ادارات را تحت نظارت داشته باشند، نتیجه معکوس داده است.
گاه این حاکمیت تظاهر به امتیاز دادن هم میکند تا در نوبت مناسب باز در را بر پاشنه مطلوب بگرداند. مثلا هنگامی که اخیرا محسن اژهای به آزاد کردن «مردم بیگناه» از زندانها اشاره کرد باید گفت که این اولین اقدام متفاوت این رژیم است و شاید عظمت این موج جدید اعتراضها را دریافته باشند. ولی احتمال بیشتر این است که این فریبکاری در جهت تفرقه انداختن در صفوف معترضان باشد و یا تنها تمهیدی باشد در جهت خالی کردن زندانها از زندانیان عادی و پرکردن آن ها از مردم معترض.
مردم آشکارا این بار با انرژی و اراده متفاوتی وارد میدان شدهاند. روشهای مبارزه مردم طبق سنت شهری ایران تجمع (اکثرا شبانه) و شعار ضد ماهیت استبدادی حاکمیت با تمرکز علیه استبداد خامنهای است که از او به عنوان «دیکتاتور» و گاه با اسم اصلی یاد میشود. فرار کمتر و زدوخورد بیشتر است. بستن اینترنت و تلفنهای خانگی به نظر میرسد تاثیر کیفی نداشته است. مردم ایران این بار مصممانه درپی تغییر رژیم هستند. با گفتن «مردم ایران» ما به همین جمعیت مبارز در خیابانها بسنده میکنیم. تخمین زده شده است که که اگر سه و نیم درصد (۳.۵ درصد) از مردم در تظاهرات ضددولتی شرکت کنند به منزله قیام عمومی است.
آیا سرکوب وسیع در راه است؟ با توجه به سابقه این رژیم و وسعت جنبش، به نظر منطقی میرسد که چنین باید باشد ولی شواهد آن را تایید نمیکند. شاید رژیم نگران یک جنگ تمام عیار داخلی است و ترجیح میدهد که مردم را فرسوده کرده از میدان خارج کند. نیکولاس مادورو، رئیس جمهور متقلب ونزوئلا، موفق شد خوان گوایدو، رقیب جوان خود، را بدون توسل یه خشونت، فرسوده و بدنام کرده و از میدان به درکند. البته تفاوت دو کشور/فرهنگ در آن است که ونزوئلا دارای احزاب است و شعار «همه باهم» در آنجا کارکردی نداشته است! جنبش ایران اما بدون رهبر، و تودهای، و همه گیر است. عاملان سرکوب وسیع نیز ممکن است چندان مثل گذشته رغبت به کشتار مردم نداشته باشند. حضور گسترده دوربینهای دیجیتال در تلفنهای همراه و در دسترس بودن مدیای فارسی زبان خارج از کشور باعث میشود که سرکوبگران مردم به آسانی شناسایی شده و مورد انتقام مردم قرار گیرند. این امر شاید در تردید لباس شخصیها و بسیجیها و پلیس موثر باشد. از دیگر عوامل موثر در کندی سرکوب را میتوان کمبود بودجه لازم و گسترش بیسابقه مبارزات خیابانی دانست که گاه خویشان و نزدیکان خود ماموران و مزدوران را شامل میشود، هر چند که حاکمیت از شهرستانهای دیگر و احتمالا از قومیتهای متفاوت نیروهای سرکوب وارد میکند.
میتوان تصور کرد که مبارزان در اثر سرکوب وحشیانه از میدان خارج شوند. در آنصورت باید منتظر سربرآوردن جنبش در فاصله بسیار کوتاهتر از گذشته باشیم و با اراده معطوف به خشونت. اگر تا به حال معترضین فرضا با زمین زدن پلیس او را خلع سلاح نکردهاند ممکن است این روش تغییر کند و تدریجا نوعی برخورد مسلحانه نیز در منظر مبارزان قرار گیرد. در آن حالت میتوان تصور کرد که حاکمیت حتی با تحریک احساسات قومی به تحریک اقوام علیه اکثریت فارس دست بزند که اسلوب قدیمی تقابل حاکمیت با انقلاب است. ولی در حال حاضر حاکمیت مستبد و کودن با سرکوب کلیه اقوام ایرانی آنان را در کنار اکثریت فارس در یک جبهه قرار داده است. اضافه بر این، اکثریت ایرانیان خود را و در وحله اول ایرانی میدانند و احتمال بروز جنگ بین اقوامی بسیار ضعیف است. حاکمیت درمانده ممکن است برای احیای کنترل خود تا سرحد جنگ افروزی در خارج از مرزهای کشور (این مقاله قبل از حمله موشکی جمهوری اسلامی به اقلیم کردستان نوشته شده بود)، کوشش در جهت تفاهمی سریع در مذاکرات اتمی، تا تحریک اسرائیل به حمله به تاسیسات اتمی و انگیختن حس غیرت ملی اقدام کند.
گسلهای تاریخی-فرهنگی حاکمان را از مردم و بخصوص نسل نوجوان جدا میکند و در نتیجه طرفین به ناگزیر زبان یک دیگر را نمیفهمند. چارچوب مرجع آقای خامنه ای «شریح قاضی» و «عبدالله ابن ابی» است در حالی که نوجوانان کلا در فضای مجازی غربی زیست میکنند و به کمتر از «استیون هاوکینگ» و «میچیو کاکو» و آخرین سلبریتی های غربی قانع نیستند. در حالی که آقای خامنهای برای رفع بیماری کووید۱۹ دعای هفتم صحیفه سجادیه را تجویز میکند، نسل نوجوان «با تمام افق های باز» در ارتباط است و آخرین اختراعات و اکتشافات و ایده های نوین را دنبال میکند. حاکمیت از حال مردم و درجه پیشرفت فکری نوجوانان بکلی غافل است. آقای خامنهای در آخرین صحبت خود به نسلی که «دفاع مقدس» را تجربه نکرده است اشاره کرد و پیرو آن، محمدباقر قالیباف اظهار تاسف کرد که «گرفتار کسانی شدهایم که برای انقلاب یک سیلی هم نخوردهاند و فقط هورا کشیدهاند.» فرض بر این است که اگر در جنگ – جنگی که بی تدبیری آخوندها بر کشور تحمیل کرد – شرکت نکردهای جزو آحاد ملت به حساب نمیآیی. نه مردم جوان آخوندها را رهبران خود به حساب میآورند و نه حاکمیت عامه مردم و بخصوص مردم جوان را قابل میداند. کانالهای دیالوگ بین مردم جوان ایران که اکثریت ملت را تشکیل میدهند و حاکمان فرتوت و عقب ماندهی تاریخیاش بکلی مسدود است.
احتمال ایجاد یا بازپرداخت کانالهای ارتباطی با مردم بسیار مشکل و حتی شاید ناممکن باشد. حاکمیت اسلامی کلیت «سرمایه اجتماعی» دولت ایرانی را که حاصل گونهای از قرارداد اجتماعی و تجربه تاریخی بود نابود کرده است. در شرایط فعلی احتمال این که نوعی تفاهم ملی برقرار شود ناچیز بلکه ناممکن است. در این وضعیت ممکن است چرخهی جنبش-سرکوب، جنبش- سرکوب در جایی متوقف شده و مبدل به یک انقلاب ویژه کشور ایران شود. محتمل است که سلسله خیزشهای مدنی خود نوع انقلاب درحال تکوین باشد. از آنجا که سیستم حاکمیت ایران شباهتی به سیستمهای رایج ندارد محتمل است که سیستم انقلابی آن نیز متفاوت و ویژه باشد و سلسله خیزشهای انقلابی مداوم و پیدرپی نهایتاً به تضعیف و زوال این رژیم نابههنگام که حاصل «انقلابی نالازم» بود توفیق پیدا کند.
رسول نفیسی، جامعه شناس و پژوهشگر فلسفه، دارای مدرک دکترا از دانشگاه ایالتی فلوریدا و فارغ التحصیل دانشکده حقوق دانشگاه تهران است.
* این مطلب تنها به منظور آگاهی رسانی منتشر شده است و نظرات بیانشده در آن بازتابدهنده دیدگاه صدای آمریکا نیست