هفته گذشته دکتر شاهین دادخواه، مأمور سرویس ضدجاسوسی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در ۲۵ سال پیش، در برنامه حضور داشت. آقای دادخواه از خرداد ۸۹ تا آذر ۹۴ به اتهام جاسوسی در اوین زندانی بود. قرار بود ایشان در برنامه این هفته هم حضور یابد، که به دلائلی عذر خواست.
اما در ادامه بحث جاسوسان اطلاعات و سپاه، دی ماه ۹۱ مصلحی، وزیر اطلاعات اعلام کرد سربازان گمنان امام زمان، ۲۰ تا جاسوس اسرائیل را در پیوند با ترور دانشمندان هستهای، دستگیر کردهاند.
آقای شاهین دادخواه در یکی از نامههایش از زندان به مقامات جمهوری اسلامی، به باند موسوم به مثلث مصلحی، تدین، و رضوی در وزارت اطلاعات اشاره کرد – باندی که به گفته وی، ازجمله کارهایش، رد گم کردن در ماجرای ترور چهار کارشناس ارشد هستهای بوده، و حال "قاتلان شهدای هستهای راست راست در خیابان میگردند و سیستم اطلاعاتی را به سخره میگیرند."
در برنامه هفته قبل از آقای دادخواه پرسیده شد که "آیا شهدای هستهای قربانی جنگ قدرت در جمهوری اسلامی شدند؟" وی در پاسخ گفت: "هیچیک از قاتلان شهدای هستهای را نتوانستند دستگیر کنند. افرادی هم که به عنوان جاسوس اسرائیل زندانی بودند، آدمهای بدبختی بودند – کسانی که در زندان بودند، میدانند من چه میگویم."
آقای دادخواه همچنین در پاسخ به این سوال که "آیا دانشمندان هستهای ایران را اسرائیل ترور کرده؟" گفت: "البته اسرائیل مخالف سیاستها و فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی ایران بود. این احتمال هست که چنین کاری را کرده باشد؛ ولی هرگز نگفته که دانشمندان هستهای ایران را من ترور کردم. حفاظت دانشمندان هستهای برعهده وزارت اطلاعات است؛ و این وزارت باید در این موارد پاسخگو باشد – نه این که بیاییم و بگوییم آمریکا یا اسرائیل دانشمند ما را ترور کرده. کس دیگری هم نمیتواند ادعا کند که آمریکا یا اسرائیل دانشمندان ایران را ترور کرده، و هیچ سندی هم در این زمینه وجود ندارد تا چنین ادعایی ثابت شود."
وی در پاسخ به این پرسش که "نیروهای زیردست آقای رضوی در وزارت اطلاعات که جذب سرویسهای بیگانه شدهاند... و مقامات ارشد دولت، که سریترین اطلاعات را به خارجیها میدادند، چه کسانی بودند؟" گفت:"وقتی میگویم در زمینه پیدا کردن قاتلان دانشمندان هستهای سهلانگاری از طرف وزارت اطلاعات صورت گرفته، منظورم همین است. تورهای حفاظتی را نزدیکترین اشخاصی که اطراف آقای رضوی بودند، در اختیار سرویسهای اطلاعاتی خارجی گذاشتند. و ایشان برای جلوگیری از آبروریزی، پروژههایی را استارت زدند؛ بحث امیر حکمتی را و دیگران را به میان کشیدند تا بتوانند عملکرد وزارت اطلاعات را در افکار عمومی توجیه کنند."
آقای دادخواه در جواب این سوال که آیا افرادی که اطلاعات در اختیار سرویسهای خارجی گذاشته بودند، همچنان در وزارت اطلاعات سر کارند؟ گفت اگر هم سرکار نباشند، کسی آنها را ندید و محاکمه هم نشدند. و مدیران ارشد وزارت اطلاعات هم قاعدتاً میدانستند که نزدیکانشان اطلاعات طبقهبندی شده را در اختیار سرویسهای جاسوسی بیگانه قرار دادهاند.
مباحث مطرح شده با آقای دادخواه، با محمد نوری زاد، میهمان برنامه این هفته صفحه آخر در میان گذاشته شد.
س- آقای نوری زاد! آقای شاهین دادخواه سربسته میگوید کسانی که زندانی بودند میدانند که ایشان چه میگوید. شما هم قبلاً در همین برنامه گفته بودید که در زندان با اطلاعاتیها یا سپاهیهای متهم به جاسوسی برای اسرائیل برخورد داشتید. چطور میتوان پیوندی میان این دو برقرار کرد؟
ج –گرفتاری مردم ایران از آنجایی شروع شد که هم نخواستند بفهمند، و هم نخواستند که بفهمند. ما اگر تا دیروز نمیخواستیم بفهمیم، امروز "میخواهیم که نفهمیم." اما در همین معرکه نفهمی یادگرفتیم که به هر مشکلی برمیخوریم، به اهل و متخصص آن مراجعه کنیم و برای ترمیم نفهمی خودمان آدمهای درس خوانده و متخصص را دعوت به کار میکنیم – تا یکی بیماری ما را معالجه کند و دیگری برایمان ساختمان بسازد و سومی ماشین معیوبمان را برایمان تعمیر کند. در این جاها میدانیم از چه کسی کمک بخواهیم. ولی در معرکه بزرگ، حساس و پرخطر کشورداری – که سرتاسر به تخصص و کاردانی و مدیریت نیازمند است – به ابلهانهترین شیوههای بشری دست بردیم، و کل کشور را با همه داشتههای اساطیری و تاریخی و داراییهای انسانی و پولیاش سپردیم به دست آدمهایی که کمترین نسبتی با کشورداری که هیچ، با اداره یک مدرسه هم نداشتند. ما ابلهانه اختیار کشوری به این سترگی را سپردیم به دست آخوندهایی که کمترین نسبت، لیاقت و عرضهای در مقوله حساس و متخصصانه کشورداری نداشتند و ندارند. آخوندها چون بلد نبودند با دنیای فهم ارتباط برقرار کنند، و چون بلد نبودند با مردم فهیم داخل کشور ارتباط برقرار کنند، به تلخترین و ناجوانمردانهترین شیوههای تعامل یعنی زندانی کردن و تاراندن معترضان روی آوردند. آخوندها خیلی ها را زدند و کشتند. و چون از هیچیک از موارد کشورداری و مدیریت بر این گستره سترگ – که نامش ایران است – سررشته نداشتند، بهترین و مناسبترین گزینه شدند برای نفوذ جاسوسان و آدمهای ابن الوقت و رانت خوار. آخوند چه میفهمد دیپلماسی جهانی، تعامل بین المللی یعنی چه؟ از رسانه چه میفهمد؟ از مردم، روان، عاطفه، زمان، محیط زیست، آبهای زیرزمینی و غیره چه میداند؟ چون بلد نیست، و نمیخواهد نشان بدهد که نمیداند، نفهمی خودش را با استخدام آدمهای همراه و همدل و مطلع جبران میکند. این جاست که روسیه پا به میدان میگذارد و در قدم نخست و در همان اوایل انقلاب شاهد بودیم که تمامی افراد شاخص انقلاب را – مثل مطهری و بهشتی – از میان برداشت و راه را برای برآمدن آقای خامنهای باز کرد. سفارت آمریکا را با هیجان دانشجویان ابله تسخیر کرد و برای فروش اسلحه و روفتن داراییهای کشور، ملاها را به داخل جنگ هشت ساله هل داد. همین روسها حلوای هستهای را به دهان ملاها گذاشتند و با جارو کردن دارایی نقد کشور، مشتی آشغال هستهای را در دخمههای هستهای ایران ریخته و مرتب به آخوندها وعده میدهد که شما تا شش ماه یا یکسال دیگر به بمب هستهای دست پیدا خواهید کرد.
سرداران سپاه مگر چه کسانی بودند و هستند؟ تک تک آنها را میشناسیم. افرادی بسیار معمولی بودند که در هر عملیات، هر کدامشان با یک گردان و یک لشگر از جوانان مردم به جبهه رفتند و با ندانم کاریهایشان همه را به کشتن دادند و با چند دسته و گروه برگشتند. این سردارها و آخوندهای متوقف در احکام و جامانده در ۸۰۰ سال پیش، بدون این که خودشان بدانند، با مدیریت و اطلاعات روسها و اسرائیلیها به سامان امور پرداختند.
در داستان مذاکرات هستهای، آقای جلیلی به بن بست رسیده بود و تحریمها کارد به استخوان بیت رهبری رسانده بود. اینجا بود که روسها ایده کشتن دانشمندان هستهای را روی میز سپاه و بیت رهبری گذاشتند؛ چند نفر را به اسم دانشمند کشتند تا مگر در بن بست هستهای گذرگاهی باز کنند.
توضیحات آقای نوری زاد در این باره را، همراه با نظر وی در مورد جاسوس گیریِ اسرائیل و روسیه از بین افراد سپاه و از بین بردن مهرههای سوخته را در ویدیوی زیر ببینید.
آقای نوری زاد در مورد ترور دانشمندان هستهای میگوید لازم به ذکر است که اولاً این افراد دانشمند نبودند - افراد رده چندم بودند. دوم این که انکارناپذیر است که قتل آنها یک ایده کاملاً روسی بود که به دست سپاه انجام شد.
س – هفته پیش آقای دادخواه به صراحت گفت که به عنوان مأمور نظام جمهوری اسلامی، به عنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران بارها به اسرائیل رفته و با مقامات بلندپایه، از جمله وزیر صنایع آن کشور، ملاقات کرده است. آیا این صرفا یک تاکتیک مذاکره با دشمن است؟ یا باید به حساب سیاست، عوافریبی، یا حقه بازی آخوندی گذاشت که ورزشکارانش باید از روبرو شدن با ورزشکاران اسرائیل و کسب مدال چشم پوشی کنند؟
پاسخ آقای نوری زاد را در ویدیوی زیر ببینید.
بخش دوم برنامه به موضوع بهائیان در ایران اختصاص دارد. چندی پیش، فائزه رفسنجانی، به خانه یکی از پیروان سرشناس آین بهایی در تهران رفت - آسمان به زمین آمد! اگر به خانه هر کافر و بیدینی – که بحمدالله در ایران کم هم نیستند –رفته بود، هیچ خبری نمیشد، اما چون به خانه یک بهایی رفته، این همه جنجال به پا شد. خبرگزاری سپاه نوشت "حکم انتشار این تصاویر چیست؟ فائزه هاشمی، دختر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، با فریبا کمال آبادی، عضو ارشد بهائیت ایران که به تازگی بعد از ۸ سال زندان به مرخصی آمده است دیدار کرد."
رئیس قوه قضایه هم طبق معمول، فوری اظهار نظر فرمود: "کسانی که منتسب هستند به مسئولین جمهوری اسلامی، باید شرم کنند از این کارهایی که می کنند: حمایت میکنند از گروههای خلاف دین و مذهب – علاوه بر جهات امنیتی که دارد. اگر این هنجارشکنیها به حد عناوین مجرمانه برسد آن وقت برخورد قاطع خواهیم کرد. و آنجا دیگر محاسبه هم نمیکنیم که چه کسی چه نسبتی با چه کسی دارد. بحث امنیت کشور هست؛ بحث برخورد با کسانی است که با رژیم صهیونیستی دارند همکاری میکنند. این را همه میدانند."
در این برنامه برای پرداختن به حرفایی، که به گفته آقای لاریجانی همه میدانند، یکی از برنامههای صفحه آخر سال گذشته که در هفتمین سال حبس هفت مدیر جامعه بهائیان ایران تهیه و پخش شده بود، بار دیگر پخش شد.
این هفت رهبر بهائیان عبارتند از: فریبا کمال آبادی، جمال الدین خانجانی، عفیف نعیمی، سعید رضایی، بهروز توکلی، وحید تیزفهم و مهوش ثابت. این افراد عضو انجمنی به نام "جمع یاران" بودند که وظیفهاش را رسماً رسیدگی به امور اولیه اجتماعی، مادی و معنوی به جامعه سیصد هزار نفری بهائیان ایران اعلام کرده بود. گردهمآییهای آنها با اطلاع نیروهای انتظامی و دولتی صورت میگرفت و هیچیک از فعالیتهایشان پنهانی نبود.
رضا علامه زاده، کارگردان، در مستندی به نام "تابوی ایرانی" مشکلات بهائیان را به تصویر کشیده است.
مهناز پراکند، وکیل داداگستری که در جلسات محاکمه بهائیان زندانی به اتهام جاسوسی حضور داشته، درباره جلسات محاکمه میگوید:
"چندین جلسه محاکمه برگزار شد، ولی تنها سه جلسه آخر رسمیت داشت و به اعلام حکم، و دفاعیات متهمان اختصاص داشت. جلسات اول در اتاق کوچکی در شعبه دادگاه برگزار میشد که به رغم این که قاضی دادگاه را علنی اعلام میکرد، سالن آنقدر کوچک بود که جای ده-دوازده صندلی بیشتر نداشت – هفت صندلی برای متهمان، دو صندلی برای وکلا، و دیگر جایی برای تماشاچیان نبود – حتی اعضای خانواده متهمان را به سالن راه نمیدادند. پیش از ورود متهمان و وکلا، بازجوها و مأموران اطلاعات میرفتند. و دوربین فیلمبرداری را هم مستقر میکردند."
"ما به قاضی اعتراض میکردیم که اگر دادگاه علنی است، به خانوادههای متهمان اجازه حضور بدهید؛ و اگر غیرعلنی است، این را حتماً در صورتجلسه قید کنید. ایشان اصرار داشت که دادگاه علنی است، ولی در اتاق جا نیست و نمیتوانیم کس دیگری را راه بدهیم. متهمان و وکلا اعتراض کردند که حضور مأموران اطلاعات وبازجویان در جلسه توجیه قانونی ندارد، با این حال آنها در دادگاه حضور دارند و خانوادهها اجازه ورود ندارند. ضمن این که سالن بزرگی در همان ساختمان دادگاه انقلاب ساخته بودند و برای برگزاری جلسات آماده بود. ما بارها از آنها خواسته بودیم که جلسات را در آن سالن برگزار کنند تا امکان حضور اعضای خانواده متهمان، خبرنگاران فراهم شود – که قاضی مخالفت میکرد. به این ترتیب چهار جلسه اول به نتیجه نرسیدیم. نهایتاً محاکمه در سه جلسه آخر انجام شد، و از هر خانوادهای یکی دو نفر اجازه حضور در دادگاه را پیدا کردند."
در مورد رأی و حکم دادگاه، خانم پراکند می گوید: "محمد مقسیه، قاضیای که در شعبه ۲۸ پرونده را در دست داشت، هیچگونه بی طرفی نداشت و کینه و نفرت خود به آیین بهایی را به صراحت نشان میداد. او بارها دفاعیات وکلا را که توسط آقای سلطانی از جانب وکلا قرائت میشد، قطع کرد و با اعتراض وکلا رو به رو شد. با این حال، ما در نهایت موفق شدیم همه موارد دفاعیات را در دادگاه مطرح کنیم."
"این که گفته میشود وزارت اطلاعات در صدور حکم برای بهاییان دخالت داشت، کاملاً درست است؛ چون پرونده توسط مأموران اطلاعاتی تشکیل و تکمیل میشود، بازجوییها توسط آنها انجام میگیرد – در حالی که هیچکدام از اینها قانونی نیست – و در نهایت هم حکم با توصیه مأموران اطلاعات صادر میشود."
"صدور حکم برای متهمان بهایی، به جای یک هفته، که در قانون مقرر شده، دو ماه طول کشید، و نهایتاً برایشان حکم ۲۰ سال زندان صادر شد. خوشبختانه موفق شدیم اتهام محاربه و افساد فی الارض را از پروندهشان برداریم. در غیر این صورت حکم اعدام برایشان صادر میشد."