ملاله یوسفزی، قربانی حمله تروریستی طالبان هنگام رفتن به مدرسه در پاکستان است که برای کارزار جهانی خود برای تشویق دختران کشورهای اسلامی به تحصیل، جایزه نوبل گرفت. با این حال، از سوی خیلی از مردم کشور زادگاهش پاکستان، مورد انتقاد و بیمهری قرار دارد و بعضی حتی او را «آلت دست» دست کشورهای غربی از جمله آمریکا میدانند.
«فارین پالیسی» در گزارشی درباره او نوشت: همزمان با بیستمین روز تولد «ملاله یوسفزی»، که به تازگی دوره تحصیلات دبیرستان را در انگلستان به پایان برده، او حسابی در «توئیتر» باز کرد و به فاصله چند روز، حدود ۸۰۰ هزار فالوور از سراسر جهان به حساب توئیتری او پیوستند و هزاران پیام خوشامد دریافت کرد، اما صدها کاربر در خود پاکستان، با ورود ملاله به دنیای توئیتر، با ناسزا و دشنام، برخورد کردند.
ملاله، هنگامی که ۱۳ سال داشت، در اثر تیراندازی که یکی از هوادران «طالبان» معرفی شد، بخشی از جمجمه خود را از دست داد. ایستادگی او و مبارزه سرسختانه جهانی او برای تشویق ادامه تحصیل دختران خردسال، حمایت دولتهای غربی و تشویق سازمانهای حقوقبشری را برانگیخت و همزمان با انتشار کتاب پرفروشی به نام «من ملاله هستم» در مجمع عمومی سازمان ملل، سخنرانی هیجانانگیزی ادا کرد.
اما نویسنده «مایکل کوگلمن» در مقالهای که روز ۱۵ اگوست در نشریه «فارین پالیسی» انتشار یافت، مینویسد جمع کثیری از اهل پاکستان، از طبقه متوسط و تحصیلکرده و مرفه گرفته تا آدمهای کوچه و بازار و تجار و مغازهداران و حتی بعضی روزنامهنگاران، نظر خوشی نسبت به خانم «یوسفزی» ندارند.
یک کاربر پاکستانی توئیتر، به «کوگلمن» نوشت چیز فوقالعادهای «ملاله» را از دیگر دختران همسالش در پاکستان متفاوت نمیکند. وی پرسید: ملاله چه کاری برای پاکستان کرده؟ چرا دنیا ملاله را این قدر دوست دارد؟
مخالفت با ملاله، جنبه رسمی هم دارد. به عنوان مثال، فدراسیون مدارس خصوصی پاکستان، متشکل از ۱۵۰ هزار مدرسه خصوصی، خواستار منع فروش کتاب «من ملاله هستم» در پاکستان شد و حتی یک روز را به تظاهراتی تحت عنوان «من ملاله نیستم» اختصاص داد.
فروش کتاب ملاله در پاکستان ناچیز بود به خصوص چون بسیاری از کتابفروشیها از ترس حملات خشونتآمیز تروریستی، از فروش آن امتناع کردند.
سه ماه پیش، نماینده «سوات» زادگاه ملاله، طی یک سخنرانی در پارلمان پاکستان رسما اعلام کرد که تیراندازی به ملاله، صحنه سازی بود و دولت پاکستان هم در آن شرکت داشت.
«کوگلمن» مینویسد علت بیزاری پاکستانیها از ملاله، رواج حیرتآور شایعهپردازی و تئوریهای توطئه در پاکستان است که نه تنها مردم عادی و بیسواد، بلکه طبقات مرفه و تحصیلکرده، حتی پاکستانیهای مقیم آمریکا را هم به باورهای عجیب میکشاند.
«کوگلمن» توضیح میدهد که در هرکشور که مثل پاکستان، خبرهای واقعی اجازه انتشار در رسانهها را پیدا نمیکنند، و ارتش، در نهایت مخفیکاری، کنترل همه امور را در دست دارد، زمینه برای رشد شایعه و نظریههای توطئه، وجود دارد.
نویسنده گزارش میدهد که پاکستانیها باور دارند که تیراندازی به «ملاله» کار طالبان نبود، بلکه نمایشی بود که سازمان «سیا» با همکاری دولت پاکستان ترتیب داده بود، و جالب اینجا است که وقتی روزنامه طلوع بزرگترین روزنامه انگلیسیزبان پاکستان، دریک مقاله طنزآمیز نوشت عامل تیراندازی، رابرت دو نیرو، بازیگر آمریکائی بود که لباسهای یک ازبک طالبانی را به تن کرده بود، خیلیها در پاکستان، متوجه طنز مقاله نشدند و آن را واقعی تلقی کردند، تا جائی که روزنامه مجبور شد زیر آن بنویسد که مطلب کاملا شوخی است.