روز اول فروردین بود که گردش قلم ولادیمیر پوتین روی لایحه انضمام شبه جزیره کریمه به فدراسیون روسیه این سند را رسمی کرد، و شکاف بیشتری میان شرق و غرب را رقم زد. شبه جزیره کریمه واقع در دریای سیاه، بخشی از خاک اوکراین است، اما یک هفته ای می شود که روسیه آن را رسماً «غصب» کرده است.
بعضی از کارشناسان سیاست روسیه، تصرف بخشی از خاک اوکراین به دست رئیس جمهوری آن کشور را نقطه پایانی بر دوران «پس از جنگ سرد» در اروپا می دانند – دورانی که به زمامداری رونالد ریگان و میخائیل گورباچف بازمی گردد. مایکل مکفال، سفیر پیشین ایالات متحده در مسکو در مقاله ای در نیویورک تایمز می نویسد اقدام نظامی روسیه دست کمی از یک توطئه ساختاری زیربنایی ندارد – «توطئه ای که تبیین کننده آن مناقشات ایدئولوژیک، تجدید حیات ناسیونالیسم و اشغال سرزمین است.»
پیش بینی ها در این باره که آقای پوتین از قبل فکر دست اندازی به کریمه – منطقه ای که روسها عمیقاً در آن ریشه دارند – را در سر داشته یا نه، در میان ناظران سیاست های کرملین بحث هایی را برانگیخته است.
تامس گراهام، تحلیلگر مسائل روسیه در انجمن کیسینجر می گوید:
«این چیزی نبود که از قبل بتوان پیش بینی کرد. اگر وقایع یک ماه قبل به این سو را در نظر بیاورید، پوتین باور نداشت، یا فکرش را هم نمی کرد که روسیه را به خاک خود منضم کند. بیشتر این اقدامات واکنشی بود به رویدادهای پرشتابی که پشت سر هم اتفاق افتاد.»
رویدادهایی که آقای گراهام به آن اشاره می کند، از تظاهرات علیه تصمیم ویکتور یانوکوویچ – رئیس جمهوری وقت اوکراین – به پشت کردن به اتحادیه اروپا و نزدیکی با روسیه بود؛ آقای پوتین هم خواست از فرصت پیش آمده استفاده کند، ولی توجهش از مشکلات اقتصادی که اقدامش می توانست برای روسیه به وجود بیاورد منحرف شد.
وی می گوید وقتی آقای پوتین با واکنش تند کلامی و تهدید تحریم های اقتصادی اتحادیه اروپا و ایالات متحده رو به رو شد، برای چانه زنی با غرب به غصب کریمه متوسل شد:
«در عین حال، وقتی به این مسأله فکر می کرد، متوجه شد می تواند از آن به عنوان فرصت مناسبی برای بهره برداری ناسیونالیستی استفاده کند – و در سیاست داخلی برایش مزایای چشمگیری خواهد داشت، به ویژه در کوتاه مدت.»
شخصیت پوتین
حتی دوستان نزدیک و مورد اعتماد آقای پوتین هم می گویند او شخصیتی بسیار خشک و بی احساس، کاملاً مسلط برخود، و رهبری عملگرا است که برای رسیدن به هدفش از هیچ کاری فروگذار نمی کند.
آقای گراهام که در دوران ریاست جمهوری جورج بوش به عنوان کارشناس مسائل روسیه در پست های مختلفی از جمله سفارت در آن کشور کار کرده است آقای پوتین را چنین توصیف می کند:
«او را آدمی خیلی خشک، با تمرکز بالا، و مشخصاً فردی یافتم که مأموریتی دارد. او باور داشت که هدفش بازسازی روسیه و دفاع از منافع ملی کشورش است. و البته برای انجام مأموریت و رسیدن به این هدف آماده بود تا تلاش زیادی به کار گیرد، و حتی برای رسیدن به هدفش مشقات زیادی را تحمل کند. به نظر من همه این ویژگی ها را امروز هم می توانید در او ببینید.
گذشته پوتین
آریل کوهن، پژوهشگر ارشد بخش مطالعات روسیه و اوراسیا در بنیاد کارنگی بر این باور است که برای درک واقعی از عملکرد رئیس جمهوری روسیه باید سابقه کاری او در کا گ ب را در نظر داشت:
«آقای پوتین مأمور اطلاعاتی است و در زمینه «اطلاعات انسانی» تخصص دارد. تجربه اش را زمانی که در آلمان بود و مأموران اطلاعاتی را به خبرگیری برای دستگاه اطلاعاتی اتحاد شوروی می فرستاد، کسب کرده است. به این ترتیب، او خود را قاضی رفتار و شخصیت آدم ها می داند. با ارزیابی از باراک اوباما، آنگلا مرکل و دیگران به این نتیجه رسید که با گروهی طرف است که می تواند در برابرشان بازی کند و برنده شود.»
یوری فلشتینسکی، تاریخنگار و کارشناس مسائل روسیه هم بر این باور است که آقای پوتین محاسبه کرده و دریافته که رهبران غربی مثل رئیس جمهوری آمریکا و صدراعظم آلمان از لحاظ سیاسی قادر به جلوگیری از گسترش روسیه نیستند.
آقای فلشتینسکی می گوید پوتین به روسیه بزرگ معتقد است، خواه امپراتوری اتحاد شوروی باشد، خواه اتحاد شوروی کوچک یا امپراتوری روسیه – البته خود آقای پوتین هم هنوز نمی داند که این امپراتوری از چه نوعی خواهد بود.
روسیه بزرگتر
تحلیلگران می گویند برای درک این که چه عاملی آقای پوتین را به اوکراین سوق داده، کافی است به دوران رئیس جمهوری بوریس یلتسین، رهبر پیشین روسیه برگردیم: یلتسین رهبری ضعیف بود –هم جسماً و هم در سیاست؛ و هم او بود که ولادیمیر پوتین را از کا گ ب بیرون کشید تا در سال ۱۹۹۹ جانشین وی شود. به گفته آقای گراهام:
«کاملاً روشن بود که به باور ولادیمیر پوتین، روسیه در سال های نود میلادی با فروپاشی اتحاد شوروی یک دهه تنزل سیاسی-اقتصادی و احساس حقارت ملی را تجربه کرده.»
اما بازگردیم به زمان حاضر: آقای پوتین بعد از آن که در سال های ریاستش اقتصاد و ارتش روسیه را به نحوی چشمگیر احیا کرد، چند روز بعد از الحاق رسمی شبه جزیره کریمه به خاک روسیه، قصد خود را آشکار کرد. آقای گراهام می گوید پیام پوتین در اقدام اخیرش این بود که دوره انزوای ژئوپلیتیکی روسیه به سر رسیده است.
درام اوکراین یادآور سال های جنگ سرد است – زمانی که در دهه های پنجاه و شصت میلادی، تنش های سیاسی میان دو کشور آمریکا و اتحاد شوروی آن زمان بالاگرفته بود و وحشت از جنگ هسته ای به اوج رسیده بود.
اما آقای پوتین با خروشچف، که برسر بحران موشکی کوبا نزدیک بود با پرزیدنت کندی رئیس جمهوری وقت آمریکا از در جنگ درآید، فرق دارد و به گفته تحلیلگران، «کمونیست» نیست. آقای کوهن می گوید ولادیمیر پوتین به مالکیت دولتی اعتقاد ندارد، ولی یک ناسیونالیست بزرگ است. مثلاً اعتقاد دارد که کریمه و احتمالاً نقاط دیگری از اتحاد شوروی سابق، مثل شمال قزاقستان، روسیه سفید و اوکراین متعلق به روسیه بزرگتر است.
اگر اوکراین به غرب نزدیکتر شود، همانطور که دولت جدیدش می خواهد، آقای پوتین از لحاظ استراتژیک شکست خورده است. اوکراین شش سال است که کاندیدای پیوستن به ناتوست. اما آقای پوتین گسترش ناتو به مرزهای روسیه را برنمی تابد.
اگر اوکراین به غرب نزدیکتر شود، همانطور که دولت جدیدش می خواهد، آقای پوتین از لحاظ استراتژیک شکست خورده است. اوکراین شش سال است که کاندیدای پیوستن به ناتوست. اما آقای پوتین گسترش ناتو به مرزهای روسیه را برنمی تابد. هنریک لارسن از مرکز علوم و روابط بین الملل دانشگاه هاروارد می گوید «هنوز قول رسمی برای پذیرفتن اوکراین به ناتو روی میز است. به همین خاطر، از دید روسها، آنچه که در کیف اتفاق افتاد، یک «انقلاب نارنجی» دیگر بود که می تواند در درازمدت به عضویت اوکراین در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی بیانجامد، و برای روس ها، چشم انداز حضور نیروهای آمریکا یا ناتو در اوکراین قابل تصور نیست.»
بعضی از کارشناسان سیاست روسیه، تصرف بخشی از خاک اوکراین به دست رئیس جمهوری آن کشور را نقطه پایانی بر دوران «پس از جنگ سرد» در اروپا می دانند – دورانی که به زمامداری رونالد ریگان و میخائیل گورباچف بازمی گردد. مایکل مکفال، سفیر پیشین ایالات متحده در مسکو در مقاله ای در نیویورک تایمز می نویسد اقدام نظامی روسیه دست کمی از یک توطئه ساختاری زیربنایی ندارد – «توطئه ای که تبیین کننده آن مناقشات ایدئولوژیک، تجدید حیات ناسیونالیسم و اشغال سرزمین است.»
پیش بینی ها در این باره که آقای پوتین از قبل فکر دست اندازی به کریمه – منطقه ای که روسها عمیقاً در آن ریشه دارند – را در سر داشته یا نه، در میان ناظران سیاست های کرملین بحث هایی را برانگیخته است.
تامس گراهام، تحلیلگر مسائل روسیه در انجمن کیسینجر می گوید:
«این چیزی نبود که از قبل بتوان پیش بینی کرد. اگر وقایع یک ماه قبل به این سو را در نظر بیاورید، پوتین باور نداشت، یا فکرش را هم نمی کرد که روسیه را به خاک خود منضم کند. بیشتر این اقدامات واکنشی بود به رویدادهای پرشتابی که پشت سر هم اتفاق افتاد.»
رویدادهایی که آقای گراهام به آن اشاره می کند، از تظاهرات علیه تصمیم ویکتور یانوکوویچ – رئیس جمهوری وقت اوکراین – به پشت کردن به اتحادیه اروپا و نزدیکی با روسیه بود؛ آقای پوتین هم خواست از فرصت پیش آمده استفاده کند، ولی توجهش از مشکلات اقتصادی که اقدامش می توانست برای روسیه به وجود بیاورد منحرف شد.
وی می گوید وقتی آقای پوتین با واکنش تند کلامی و تهدید تحریم های اقتصادی اتحادیه اروپا و ایالات متحده رو به رو شد، برای چانه زنی با غرب به غصب کریمه متوسل شد:
«در عین حال، وقتی به این مسأله فکر می کرد، متوجه شد می تواند از آن به عنوان فرصت مناسبی برای بهره برداری ناسیونالیستی استفاده کند – و در سیاست داخلی برایش مزایای چشمگیری خواهد داشت، به ویژه در کوتاه مدت.»
شخصیت پوتین
حتی دوستان نزدیک و مورد اعتماد آقای پوتین هم می گویند او شخصیتی بسیار خشک و بی احساس، کاملاً مسلط برخود، و رهبری عملگرا است که برای رسیدن به هدفش از هیچ کاری فروگذار نمی کند.
آقای گراهام که در دوران ریاست جمهوری جورج بوش به عنوان کارشناس مسائل روسیه در پست های مختلفی از جمله سفارت در آن کشور کار کرده است آقای پوتین را چنین توصیف می کند:
«او را آدمی خیلی خشک، با تمرکز بالا، و مشخصاً فردی یافتم که مأموریتی دارد. او باور داشت که هدفش بازسازی روسیه و دفاع از منافع ملی کشورش است. و البته برای انجام مأموریت و رسیدن به این هدف آماده بود تا تلاش زیادی به کار گیرد، و حتی برای رسیدن به هدفش مشقات زیادی را تحمل کند. به نظر من همه این ویژگی ها را امروز هم می توانید در او ببینید.
گذشته پوتین
آریل کوهن، پژوهشگر ارشد بخش مطالعات روسیه و اوراسیا در بنیاد کارنگی بر این باور است که برای درک واقعی از عملکرد رئیس جمهوری روسیه باید سابقه کاری او در کا گ ب را در نظر داشت:
«آقای پوتین مأمور اطلاعاتی است و در زمینه «اطلاعات انسانی» تخصص دارد. تجربه اش را زمانی که در آلمان بود و مأموران اطلاعاتی را به خبرگیری برای دستگاه اطلاعاتی اتحاد شوروی می فرستاد، کسب کرده است. به این ترتیب، او خود را قاضی رفتار و شخصیت آدم ها می داند. با ارزیابی از باراک اوباما، آنگلا مرکل و دیگران به این نتیجه رسید که با گروهی طرف است که می تواند در برابرشان بازی کند و برنده شود.»
ولادیمیر پوتین در حال اسب سواری - سیبری، ۳ اوت ۲۰۰۹
یوری فلشتینسکی، تاریخنگار و کارشناس مسائل روسیه هم بر این باور است که آقای پوتین محاسبه کرده و دریافته که رهبران غربی مثل رئیس جمهوری آمریکا و صدراعظم آلمان از لحاظ سیاسی قادر به جلوگیری از گسترش روسیه نیستند.
آقای فلشتینسکی می گوید پوتین به روسیه بزرگ معتقد است، خواه امپراتوری اتحاد شوروی باشد، خواه اتحاد شوروی کوچک یا امپراتوری روسیه – البته خود آقای پوتین هم هنوز نمی داند که این امپراتوری از چه نوعی خواهد بود.
روسیه بزرگتر
تحلیلگران می گویند برای درک این که چه عاملی آقای پوتین را به اوکراین سوق داده، کافی است به دوران رئیس جمهوری بوریس یلتسین، رهبر پیشین روسیه برگردیم: یلتسین رهبری ضعیف بود –هم جسماً و هم در سیاست؛ و هم او بود که ولادیمیر پوتین را از کا گ ب بیرون کشید تا در سال ۱۹۹۹ جانشین وی شود. به گفته آقای گراهام:
«کاملاً روشن بود که به باور ولادیمیر پوتین، روسیه در سال های نود میلادی با فروپاشی اتحاد شوروی یک دهه تنزل سیاسی-اقتصادی و احساس حقارت ملی را تجربه کرده.»
اما بازگردیم به زمان حاضر: آقای پوتین بعد از آن که در سال های ریاستش اقتصاد و ارتش روسیه را به نحوی چشمگیر احیا کرد، چند روز بعد از الحاق رسمی شبه جزیره کریمه به خاک روسیه، قصد خود را آشکار کرد. آقای گراهام می گوید پیام پوتین در اقدام اخیرش این بود که دوره انزوای ژئوپلیتیکی روسیه به سر رسیده است.
درام اوکراین یادآور سال های جنگ سرد است – زمانی که در دهه های پنجاه و شصت میلادی، تنش های سیاسی میان دو کشور آمریکا و اتحاد شوروی آن زمان بالاگرفته بود و وحشت از جنگ هسته ای به اوج رسیده بود.
اما آقای پوتین با خروشچف، که برسر بحران موشکی کوبا نزدیک بود با پرزیدنت کندی رئیس جمهوری وقت آمریکا از در جنگ درآید، فرق دارد و به گفته تحلیلگران، «کمونیست» نیست. آقای کوهن می گوید ولادیمیر پوتین به مالکیت دولتی اعتقاد ندارد، ولی یک ناسیونالیست بزرگ است. مثلاً اعتقاد دارد که کریمه و احتمالاً نقاط دیگری از اتحاد شوروی سابق، مثل شمال قزاقستان، روسیه سفید و اوکراین متعلق به روسیه بزرگتر است.
اگر اوکراین به غرب نزدیکتر شود، همانطور که دولت جدیدش می خواهد، آقای پوتین از لحاظ استراتژیک شکست خورده است. اوکراین شش سال است که کاندیدای پیوستن به ناتوست. اما آقای پوتین گسترش ناتو به مرزهای روسیه را برنمی تابد.
اگر اوکراین به غرب نزدیکتر شود، همانطور که دولت جدیدش می خواهد، آقای پوتین از لحاظ استراتژیک شکست خورده است. اوکراین شش سال است که کاندیدای پیوستن به ناتوست. اما آقای پوتین گسترش ناتو به مرزهای روسیه را برنمی تابد. هنریک لارسن از مرکز علوم و روابط بین الملل دانشگاه هاروارد می گوید «هنوز قول رسمی برای پذیرفتن اوکراین به ناتو روی میز است. به همین خاطر، از دید روسها، آنچه که در کیف اتفاق افتاد، یک «انقلاب نارنجی» دیگر بود که می تواند در درازمدت به عضویت اوکراین در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی بیانجامد، و برای روس ها، چشم انداز حضور نیروهای آمریکا یا ناتو در اوکراین قابل تصور نیست.»