اسکات پیترسون، از دبیران نشریه امریکایی کریستین ساینس مانیتور، روز پنجشنبه ۱۷ ژوئیه، در گزارشی از تهران، ضمن گفت و گو با بیوه یکی از دانشمندان اتمی، از جنگ پنهان اسرائیل و آمریکا و دیگر دولت های غربی با دانشمندان اتمی ایران می گوید.
او می نویسد: صبح روزی که ترور انجام شد، چیز غیرعادی وجود نداشت.
مسعود علی محمدی، دانشمند ایرانی و همسرش، سحرگاه برای نماز صبح بیدار شدند. سپس خانم علی محمدی به آماده کردن صبحانه پرداخت و شوهرش فهرستی از کارهایی را که بایست انجام می داد، تهیه کرد.
منصوره کرمی به یاد می آورد که شوهرش «آدم خیلی دقیقی بود و همیشه می خواست همه کارها درست پیش برود».
آن روز صبح آقای علی محمدی - مردی با موی کم پشت که رو به طاسی می رفت، سبیلی پرپشت، و چشمان نزدیک به هم، که نویسنده ده ها مقاله دانشگاهی بود – سه بار با زنش خداحافظی کرد: وقتی که همسرش بسته ناهارش را به او داد، وقتی بند کفشش را می بست، و وقتی از ماشین بیرون آمد تا در خانه را پشت سرش ببندد.
همان وقت بود که انفجار رخ داد.
بمب دورکاری که بر موتورسیکلتی در آن نزدیکی نصب شده بود، فیزیک دان هسته ای را با آتش فشان مرگباری از خرده فلز ازپا درآورد، نخستین شهید هسته ای را به ایران هدیه کرد، و موجی از بهت و حیرت به جامعه علمی و هسته ای ایران فرستاد.
به نوشته اسکات پیترسون، وقتی که پنجمین دانشمند اتمی کشته شد، دیگر آن ناباوری و بهت از فضا رخت بربسته بود. دیگر سال ها بود که کسانی که در برنامه اتمی ایران کار می کردند، می دانستند که باید مراقب خود باشند .
کریستین ساینس مانیتور می نویسد، جنگ پنهان آمریکا و اسرائیل علیه برنامه اتمی ایران به قتل پنج دانشمند ایرانی، آلودگی کامپیوتری به ویروس هایی چون استاکس نت، جاسوسی، و انفجارهایی که عاملانش نامعلوم مانده منجر شد؛ و ایران نیز در عوض به تلاش هایی آشکار، و غالباً نافرجام - در هند تا گرجستان و تایلند – دست زده است.
سال هاست که ایران با تکیه بر «شهیدان اتمی»، برنامه اتمی و «حق» غنی کردن اورانیوم را ، حتی به بهای گزاف تحریم ها، توجیه و تحمیل می کند.
مذاکراتی که این روزها در وین جریان دارد، برای جلوگیری از این برنامه و تضمین آن است که ایران به ساختن بمب دست نخواهد زد- امری که ایران نیز آن را انکار می کند.
طلب بخشش
مسعود علی محمدی هراس داشت که به خاطر فعالیت زیر زمینی اش مورد تعقیب باشد، هرچند که غیر از همسرش و عده ای اندک، کسی نمی دانست که او یک استاد معمولی دانشگاه نیست و یا اساسا تخصصی در زمینه اتمی دارد. علی محمدی دریافته بود که درخارج از ایران نظرهایی به او جلب شده است، و از همین رو کمتر سفر می کرد.
قاتل او مردی ایرانی بود که موساد او را استخدام کرده و آموزش داده بود. خبرهای رسانه های اسرائیلی صحت اعتراف های تلویزیونی مجید جمالی فشی را که از تلویزیون دولتی ایران در اوائل سال ۲۰۱۱ پخش شد، تایید کرده اند. این جوان که از زندان اوین سخن می گفت، توضیح داد که چگونه در اسرائیل برای این کار آموزش دیده بود- و چگونه با دو موتورسیکلت نوی ایرانی و شبیه سازی دقیقی از خانه و خیابان محل زندگی علی محمدی در مکانی متعلق به موساد، که در کنار اتوبان تل آویو به اورشلیم و در شرق فرودگاه بن گوریون بازسازی شده بود، نقشه ترور را تمرین کرده بود.
دادگاه مجید جمالی فشی را گناه کار دانست و او رابه مرگ محکوم کرد. پیش از اعدام، خانم کرمی با او در زندان اوین روبرو شد.
منصوره کرمی به کریستین ساینس مانیتور می گوید: «خیلی چیزها از ذهنم گذشت. درفکر انتقام بودم.»
او آن روز کیف چرمی ای را که شوهرش در روزی که کشته شد، در دست داشت همراه برده بود. با چشمانی پراشک کیف را باز کرد تا نشان دهد براده های فلز چگونه از تز دکترای یکی از دانشجویان شوهرش رد شده و سپس جاعینکی او را سوراخ کرده و شیشه عینک را شکسته بود.
خانم کرمی پیش از دیدار با مجید قسم خورده بود که به اندازه آن براده هایی که وارد جمجمه شوهرش شده بود «توی کله این شخص میخ بکوبد». اما در برابر خود مردی درهم شکسته را یافته بود که از او طلب بخشش می کرد و چنان گریه ای می کرد که یک جعبه دستمال کاغذی را تمام کرد.
به نوشته اسکات پیترسون، کرمی در حالی که به ابروهای مصمم و سیاهش گره می اندازد، می گوید: «وقتی دیدمش، وقتی دیدم چقدر عاجز و حقیر است، گفتم حیف دست من است که بخواهد چنین کاری بکند»، و ادامه می دهد: «همه مردم دنیا –هر عقیده و ایمانی که داشته باشند- به وطن خودشان احترام می گذارند، اما او به وطن خودش خیانت کرده بود.»
هراس روز افزون
علی محمدی تمام وقتش را صرف کارش می کرد. در دانشگاه تدریس می کرد و به عنوان نظریه پرداز در زمینه کوانتوم، مقاله هایی درباره تراکم ماده تا سیاه چاله ها منتشر می کرد. اما خانم کرمی می گوید نشانه های زیادی وجود داشت که نشان می داد کار«فوق سری» علی محمدی، که حتی مادر و خواهرش از آن بی خبر بودند، درخارج از ایران با دقت زیر ذره بین است.
«او همیشه افتخار می کردکه هیچ یک از ۵۵ مقاله ای که نوشته بود به کار هسته ایش ربط ندارد و همیشه می گفت به همین دلیل در مورد کاری که می کند نوعی تردید وجود دارد.»
خانم کرمی نیز با مسئولان ایرانی در این مورد که جمهوری اسلامی در پی ساختن بمب نیست و تنها هدف تحقیقاتی دارد، هم صداست.
علی محمدی می دانست که زیر نظر برخی کشورهای غربی و سازمان مجاهدین خلق – که نخستین بار وجود برنامه اتمی ایران را آشکار کرد- قرار دارد.
در سال ۲۰۰۶ یکی از همکاران علی محمدی در کنفرانسی در بریتانیا به مدت ۲۴ ساعت در مورد فعالیت های اتمی علی محمدی تحت بازجویی قرار گرفته بود. در سال ۲۰۰۸ نیز همکار دیگری به مدت ۴۸ ساعت به همین منظور، و این بار شاید در ایتالیا، مورد بازجویی قرار گرفته بود.
کرمی می گوید: «در سال ۲۰۰۹ که علی محمدی به سفر حج رفته بود متوجه شد که از او فیلم برداری می کنند و تعقیبش می کنند. بعد از آن بیشتر مراقب بود و خیلی کمتر بیرون می رفت.»
یک ماه پیش از مرگش گفته بود که می ترسد در سفرش به اردن ربوده شود و پیش از این سفر از نظر جسمی احساس ناخوشی می کرد.
بااین حال زن و شوهر پیاده روی های خود را در محله سنتی قیطریه و کوه پیمایی شان را در روزهای تعطیل متوقف نکرده بودند، اما علی محمدی جانب احتیاط را ازدست نمی داد.
«پیش از مرگش شماره تلفنی به من داده بود و گفته بود "اگر به خانه نیامدم ، اگر برایم اتفاقی افتاد، پیش از این که به پلیس خبر بدهی به این شماره زنگ بزن»
خانم کرمی می گوید وقتی که واقعه روی داد، دست هایش چنان می لرزید که پسرش شماره را گرفت.
ساختن قهرمانان ملی
مجید جمالی فشی یکی از ده مأموری بود که برای موساد کار می کردند و وزارت اطلاعات ایران در ژانویه ۲۰۱۱ ا ز دستگیری آنان خبر داد. این خبر به عنوان «پیروزی بزرگ»ی که نشانه «برتری دستگاه اطلاعاتی ایران بر سیستم جاسوسی رژیم صهیونیستی» بود منتشر شد.
جمالی فشی در اعتراف های تلویزیونی اش گفت که پس از آن که در یکی از کنسول گری های اسرائیل در خارج از ایران استخدام شده، به اسرائیل رفته. در آن جا به او کروکی خانه علی محمدی را با همه جزئیات، از درخت و آسفالت و لبه جوی خیابان، به او نشان می دهند.
مجله تایم، در اوایل سال ۲۰۱۲، در گزارشی از اسرائیل، از قول یک منبع اطلاعاتی «شرکت جمالی در یک واحد موساد را که به گفته این منبع توسط یک کشور ثالث بر مقام های ایران آشکار شد، تایید کرد. »
مجید جمالی در اعتراف های خود گفت: «به من گفتند که هدف عملیات، فردی ست که در ساختن بمب اتمی همکاری می کند و بشریت در خطر است و تو نجات دهنده ای.»
فشی می گوید: «بعد از انجام حمله از این که برای مردم جهان کار مهمی کرده بودم احساس غرور می کردم تا این که فهمیدم همه این ها دروغی بیش نبوده.»
پس از علی محمدی، چهار دانشمند دیگر نیز که در برنامه اتمی ایران دست داشتند، کشته شدند. سه تن از آنان از طریق بمب های مغناطیسی که در حین حرکت در خیابان و در تراکم ترافیک توسط موتورسواران به اتومبیل شان وصل شده بود، ازپا درآمدند. به عقیده بسیاری از آگاهان، ایران کوشیده است با حمله های مشابه، مقابله به مثل کند. در فوریه ۲۰۱۲ بمبی مغناطیسی که توسط موتورسواری به اتومبیل وابسته نظامی اسرائیل در دهلی نو درهند چسبید، همسر او و سه تن دیگر را مجروح کرد. همان روز بمب مشابه دیگری که به اتومبیلی در نزدیکی سفارت اسرائیل در تفلیس گرجستان چسبیده بود، پیدا شد. این بمب خنثی شد.
کرمی می گوید این قتل ها کمک کرد مسئله اتمی ایران به یک «حیثیت ملی» تبدیل شود. چهره های دانشمندان ازدست رفته غالبا در کنفرانس های خبری سعید جلیلی، مذاکره کننده ارشد پیشین ایران ، نشان داده می شد و در روزهای ملی چون سال گرد انقلاب نیز نشان داده می شود. آنان در ایران به مقام قهرمان نائل آمده و احترامی هم شأن شهیدان جنگ ایران و عراق یافته اند.
کرمی می گوید: «در محله ما ضد انقلاب زیاد است. اما همان ها هم الان [ بعد از ترورها] وقتی پای مسئله اتمی پیش می آید طرف حکومت ایران را می گیرند.» او می افزاید: «مطمئنم که مسئولان ما شهیدان ما را فراموش نمی کنند.»