دیوید ایگنیشس کارشناس مسائل سیاسی خاورمیانه و معاون سردبیر واشنگتن پست در ستون نظرات این روزنامه از اجرای یک سناریوی آزمایشی در انستیتوی بروکینگز در واشنگتن برای حمله به ایران خبر داده و آن را «شبیه سازی مبهم» نامیده. به نوشته دیوید ایگنیشس، دهشتناک ترین جنبه جنگ آمریکا و ایران که در این هفته به نمایش گذاشته شد، اشتباه طرفین در محاسبه واکنش طرف دیگر، و شروع جنگ بود؛ هر چند دو طرف این سناریو فکر می کردند گزینه های محدودی انتخاب کرده اند.
در ادامه این مطلب آمده است : مانور نظامی آمریکا را کنت پولاک، پژوهشگر ارشد انستیتوی بروکینگز برای سیاست خاورمیانه سازماندهی کرده بود. در این مانور، مقامات ارشد پیشین ایالات متحده نقش سیاستگزاران واشنگتن را ایفا کردند و کارشناسان برجسته ایرانی-آمریکایی نقش مقامات جمهوری اسلامی را. به من اجازه داده شد ناظر این مانور باشم به شرطی که نام شرکت کنندگان را فاش نکنم. اما اصل مطلب این بود که مانور نشان داد که هر یک از طرفین به راحتی ممکن است علائمی را که از طرف مقابل دریافت می کند، به اشتباه تغبیر و تفسیر کند. این در حالی بود که دو طرف در دو سوی راهروی یک اتاق فکری در واشنگتن بودند، نه در دو سوی کره زمین.
عصاره اصلی مانور، قضاوت غلط بود. هر یک از طرفین در این مانور فکر می کرد گزینه های محدودی را انتخاب کرده، ولی هر حرکتی از سوی طرف دیگر را به «عبور از خط قرمز» تعبیر می کرد. حملات مرگبارتر از آن بود که فکر می کردند. هر یک از دو طرف به تلاش ها برای گشودن راهی برای برقراری ارتباط بی توجهی می کرد. هر یک می خواست خشن تر از دیگری به نظر بیاید؛ برای همین دست به اعمالی می زدند که نتایجی ناخواسته برای دو طرف به بار می آورد.
بیایید نگاهی به شبیه سازی حمله به ایران بیندازیم و ببینیم تیم هایی که نماینده ارتش آمریکا و ارتش ایران بودند چطور با اشتباهاتشان به مرز جنگ رسیدند. تاریخ حمله با درنظر گرفتن سه فرض زیر، ژوئیه 2013 (تیر 1392) تعیین شده بود: فرض بر این که باراک اوباما بار دیگر رئیس جمهوری آمریکاست، مذاکرات 1+5 همچنان به نتیجه نرسیده، و اسرائیل هم به طور یکجانبه به ایران حمله نکرده است.
هدایت کنندگان این جنگ آزمایی، چاشنی های دیگری هم به سناریو اضافه کردند: ادامه ترور دانشمندان ایرانی، و تولید یک سلاح سایبری دیگر توسط آمریکا، اسرائیل و بریتانیا برای قطع کردن یا به تعویق انداختن تأسیسات هسته ای و نظامی ایران. حتی در این شرایط، رهبر فرضی جمهوری اسلامی فکر می کرد که آمریکا یک ببر کاغذی است، و یه ایادیش می گفت: «آمریکا از جنگ خسته است، رهبر آنها آدم ضعیفی است که اشتهایی برای جنگیدن ندارد.»
و در همین حال بر اساس سناریو، ایران برنامه هسته ای اش را به پیش می برد، طرح اولیه ای برای یک سلاح هسته ای داشت و قرار بود ظرف سه تا چهار ماه، اورانیوم غنی شده به مقدار کافی برای تولید دو بمب در اختیار داشته باشد.
سناریو با یک عملیات تروریستی توسط ایران در روز ششم ژوئیه (پانزدهم تیر ماه) شروع می شد: بمبی در یک هتل توریستی در آروبا منفجر می شود و 137 نفر را، که اکثرشان آمریکایی اند، به کشتن می دهد. یکی از کشته شدگان، یک دانشمند اتمی آمریکاست که برای گذراندن تعطیلات به آروبا سفر کرده است. خسارت وارد آمده به هتل بسیار بیش از آن چیزی است که ایرانی ها تصورش را می کردند.
تیمی که نقش آمریکا را بازی می کرد، توصیه کرد برای این که به مقامات جمهوری اسلامی اخطار داده شود که از «آستانه غیرقابل پذیرش» عبور کرده اند، اقدامات شدید و تلافی جویانه ای صورت گیرد. ایالات متحده یک اردوگاه سپاه در شرق ایران را بمباران می کند، با انجام یک حمله سایبری، برق چهل تأسیسات امنیتی ایران را قطع می کند، و به مأموران ایرانی در 38 کشور هشدار می دهد که شناسایی شده اند و در معرض خطرند. فرماندهان ارتش آمریکا در این سناریو گلایه کردند که این اقدامات کافی نیست.
از طرف دیگر، بمباران ایران، تیمی را که در این اتاق نقش ایران را بازی می کرد، بر سر خشم آورد. واکنش آنها عبور از خط قرمز در ابعادی بود که آمریکا انتظارش را نداشت. بازیگران نقش ایران به پیامی که آقای اوباما در مورد «عواقب وخیم» متوقف نکردن برنامه هسته ای ایران داده، و روسیه به طور محرمانه ایران را در جریان آن گذاشته بود، اعتنایی نکردند. وزیر دفاع فرضی جمهوری اسلامی، آن را «بلوف» خواند. ایران می خواست واکنش شدیدی نشان بدهد؛ اما نه آنقدر شدید که آمریکا را به حمله به تأسیسات اتمی اش تحریک کند. تیم ایران در اینجا یک اشتباه ویرانگر کرد: خشونت بارترین گزینه ها (از جمله حمله به مقر ناوگان پنجم آمریکا در بحرین) را رد کرد؛ و به جای آن، برخی نقاط تنگه هرمز را «مین گذاری» کرد و علیه کشتی های آمریکا در خلیج فارس، دست به اقدامات ایذایی زد. آنها همچنین نیمی از ذخایر اورانیوم غنی شده شان را در نقاط مختلف پراکنده کردند؛ و با این کار، پیام دادند که هنوز مایل به مذاکره هستند. اما ایالات متحده پیام آنها را نگرفت.
بازیگر نقش مشاور امنیت ملی آمریکا پاسخ داد که «ایران از خط قرمز ما عبور کرده» و با این کارش نشان داد که گروه، به اشتباه فکر کرده ایران تصمیم گرفته تنگه هرمز را ببندد و به کشتی های آمریکایی حمله کند. و بعد با بالا گرفتن تنش ها، بهای نفت به بشکه ای دویست دلار صعود می کند.
اینجاست که گزینه های آمریکا بین «شدید» و «شدیدتر» است: الف – بازگشایی تنگه هرمز و اتمام حجت با ایران برای این که ظرف 24 ساعت برنامه اتمی اش را متوقف کند؛ و ب – بازگشایی تنگه هرمز همزمان با حمله به تأسیسات اتمی ایران. به نظر می رسید که برای حمله باید بیشترین تعداد افراد پیشنهاد کنند و دلیل و برهان بیاورند تا بشود به حمله علیه ایران دست زد. در نهایت، تیم آمریکا با پنج موافق در برابر سه مخالف، رأی به حمله گسترده به ایران برای از کار انداختن برنامه اتمی و دفاع ساحلی اش داد.
معمای حل نشده برای طرف آمریکایی این بود که پس از آن که درگیری شروع شد، چطور آن را متوقف کند. اما ایرانی ها تصمیم گرفته بودند در جنگی دراز مدت، خون آمریکایی ها را بریزند. کنت پولاک، پژوهشگر ارشد انستیتو بروکینگز به این نتیجه رسید که درسی که از این جنگ فرضی می شود گرفت این است که :«اشتباهات جزئی در محاسبه خیلی سریع بزرگ نمایی می شود.»
در ادامه این مطلب آمده است : مانور نظامی آمریکا را کنت پولاک، پژوهشگر ارشد انستیتوی بروکینگز برای سیاست خاورمیانه سازماندهی کرده بود. در این مانور، مقامات ارشد پیشین ایالات متحده نقش سیاستگزاران واشنگتن را ایفا کردند و کارشناسان برجسته ایرانی-آمریکایی نقش مقامات جمهوری اسلامی را. به من اجازه داده شد ناظر این مانور باشم به شرطی که نام شرکت کنندگان را فاش نکنم. اما اصل مطلب این بود که مانور نشان داد که هر یک از طرفین به راحتی ممکن است علائمی را که از طرف مقابل دریافت می کند، به اشتباه تغبیر و تفسیر کند. این در حالی بود که دو طرف در دو سوی راهروی یک اتاق فکری در واشنگتن بودند، نه در دو سوی کره زمین.
عصاره اصلی مانور، قضاوت غلط بود. هر یک از طرفین در این مانور فکر می کرد گزینه های محدودی را انتخاب کرده، ولی هر حرکتی از سوی طرف دیگر را به «عبور از خط قرمز» تعبیر می کرد. حملات مرگبارتر از آن بود که فکر می کردند. هر یک از دو طرف به تلاش ها برای گشودن راهی برای برقراری ارتباط بی توجهی می کرد. هر یک می خواست خشن تر از دیگری به نظر بیاید؛ برای همین دست به اعمالی می زدند که نتایجی ناخواسته برای دو طرف به بار می آورد.
بیایید نگاهی به شبیه سازی حمله به ایران بیندازیم و ببینیم تیم هایی که نماینده ارتش آمریکا و ارتش ایران بودند چطور با اشتباهاتشان به مرز جنگ رسیدند. تاریخ حمله با درنظر گرفتن سه فرض زیر، ژوئیه 2013 (تیر 1392) تعیین شده بود: فرض بر این که باراک اوباما بار دیگر رئیس جمهوری آمریکاست، مذاکرات 1+5 همچنان به نتیجه نرسیده، و اسرائیل هم به طور یکجانبه به ایران حمله نکرده است.
هدایت کنندگان این جنگ آزمایی، چاشنی های دیگری هم به سناریو اضافه کردند: ادامه ترور دانشمندان ایرانی، و تولید یک سلاح سایبری دیگر توسط آمریکا، اسرائیل و بریتانیا برای قطع کردن یا به تعویق انداختن تأسیسات هسته ای و نظامی ایران. حتی در این شرایط، رهبر فرضی جمهوری اسلامی فکر می کرد که آمریکا یک ببر کاغذی است، و یه ایادیش می گفت: «آمریکا از جنگ خسته است، رهبر آنها آدم ضعیفی است که اشتهایی برای جنگیدن ندارد.»
و در همین حال بر اساس سناریو، ایران برنامه هسته ای اش را به پیش می برد، طرح اولیه ای برای یک سلاح هسته ای داشت و قرار بود ظرف سه تا چهار ماه، اورانیوم غنی شده به مقدار کافی برای تولید دو بمب در اختیار داشته باشد.
سناریو با یک عملیات تروریستی توسط ایران در روز ششم ژوئیه (پانزدهم تیر ماه) شروع می شد: بمبی در یک هتل توریستی در آروبا منفجر می شود و 137 نفر را، که اکثرشان آمریکایی اند، به کشتن می دهد. یکی از کشته شدگان، یک دانشمند اتمی آمریکاست که برای گذراندن تعطیلات به آروبا سفر کرده است. خسارت وارد آمده به هتل بسیار بیش از آن چیزی است که ایرانی ها تصورش را می کردند.
تیمی که نقش آمریکا را بازی می کرد، توصیه کرد برای این که به مقامات جمهوری اسلامی اخطار داده شود که از «آستانه غیرقابل پذیرش» عبور کرده اند، اقدامات شدید و تلافی جویانه ای صورت گیرد. ایالات متحده یک اردوگاه سپاه در شرق ایران را بمباران می کند، با انجام یک حمله سایبری، برق چهل تأسیسات امنیتی ایران را قطع می کند، و به مأموران ایرانی در 38 کشور هشدار می دهد که شناسایی شده اند و در معرض خطرند. فرماندهان ارتش آمریکا در این سناریو گلایه کردند که این اقدامات کافی نیست.
از طرف دیگر، بمباران ایران، تیمی را که در این اتاق نقش ایران را بازی می کرد، بر سر خشم آورد. واکنش آنها عبور از خط قرمز در ابعادی بود که آمریکا انتظارش را نداشت. بازیگران نقش ایران به پیامی که آقای اوباما در مورد «عواقب وخیم» متوقف نکردن برنامه هسته ای ایران داده، و روسیه به طور محرمانه ایران را در جریان آن گذاشته بود، اعتنایی نکردند. وزیر دفاع فرضی جمهوری اسلامی، آن را «بلوف» خواند. ایران می خواست واکنش شدیدی نشان بدهد؛ اما نه آنقدر شدید که آمریکا را به حمله به تأسیسات اتمی اش تحریک کند. تیم ایران در اینجا یک اشتباه ویرانگر کرد: خشونت بارترین گزینه ها (از جمله حمله به مقر ناوگان پنجم آمریکا در بحرین) را رد کرد؛ و به جای آن، برخی نقاط تنگه هرمز را «مین گذاری» کرد و علیه کشتی های آمریکا در خلیج فارس، دست به اقدامات ایذایی زد. آنها همچنین نیمی از ذخایر اورانیوم غنی شده شان را در نقاط مختلف پراکنده کردند؛ و با این کار، پیام دادند که هنوز مایل به مذاکره هستند. اما ایالات متحده پیام آنها را نگرفت.
بازیگر نقش مشاور امنیت ملی آمریکا پاسخ داد که «ایران از خط قرمز ما عبور کرده» و با این کارش نشان داد که گروه، به اشتباه فکر کرده ایران تصمیم گرفته تنگه هرمز را ببندد و به کشتی های آمریکایی حمله کند. و بعد با بالا گرفتن تنش ها، بهای نفت به بشکه ای دویست دلار صعود می کند.
اینجاست که گزینه های آمریکا بین «شدید» و «شدیدتر» است: الف – بازگشایی تنگه هرمز و اتمام حجت با ایران برای این که ظرف 24 ساعت برنامه اتمی اش را متوقف کند؛ و ب – بازگشایی تنگه هرمز همزمان با حمله به تأسیسات اتمی ایران. به نظر می رسید که برای حمله باید بیشترین تعداد افراد پیشنهاد کنند و دلیل و برهان بیاورند تا بشود به حمله علیه ایران دست زد. در نهایت، تیم آمریکا با پنج موافق در برابر سه مخالف، رأی به حمله گسترده به ایران برای از کار انداختن برنامه اتمی و دفاع ساحلی اش داد.
معمای حل نشده برای طرف آمریکایی این بود که پس از آن که درگیری شروع شد، چطور آن را متوقف کند. اما ایرانی ها تصمیم گرفته بودند در جنگی دراز مدت، خون آمریکایی ها را بریزند. کنت پولاک، پژوهشگر ارشد انستیتو بروکینگز به این نتیجه رسید که درسی که از این جنگ فرضی می شود گرفت این است که :«اشتباهات جزئی در محاسبه خیلی سریع بزرگ نمایی می شود.»