لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۳ ایران ۲۱:۱۲

توصیف خبرنگار آمریکایی از سفر به ایران و دیدار با جیسون رضائیان


آنتونی بوردین (راست) ، جیسون رضائیان خبرنگار واشنگتن پست در ایران (چپ) و همسر او یگانه صالحی - عکس از حساب توئیتر آنتونی بوردین
آنتونی بوردین (راست) ، جیسون رضائیان خبرنگار واشنگتن پست در ایران (چپ) و همسر او یگانه صالحی - عکس از حساب توئیتر آنتونی بوردین

آنتونی بوردین، میزبان برنامه تلویزیونی «‌بخش‌های ناشناخته‌» در شبکه خبری آمریکایی سی ان ان، اخیرا سفری به ایران داشت و ضمن تهیه فیلمی در باره ویژگی‌های فرهنگی آن کشور، با افراد مختلفی مصاحبه کرد.

جیسون رضائیان خبرنگار واشنگتن پست و یگانه صالحی همسر روزنامه نگار او که اوایل مرداد ماه خبر بازداشت آنها، به همراه دو روزنامه‌نگار دیگر منتشر شد، نیز از جمله افرادی بودند که آقای بوردین با آنها گفتگو کرده است.

او در مقاله‌ای، در بخش مقالات آزاد وبسایت روزنامه واشنگتن پست، به تشریح سفر خود به ایران پرداخته است و نگرانی خود از بازداشت آقای رضائیان و همسرش را ابراز کرده است.

آنتونی بوردین مقاله خود را اینگونه آغاز می‌کند: من علاقه بسیار زیادی به فیلمبرداری در ایران داشتم. برنامه من، «بخش های ناشناخته»، به بررسی انواع غذاها، شیوه‌های پخت و پز و فرهنگ‌های مختلف در گوشه و کنار جهان می‌پردازد و پی برده‌ام که اگر فقط خودم را نشان دهم و از کردم پرسش‌های ساده‌ای بپرسم – بطور مثال شام چه دارید؟ دوست دارید چه بخورید؟ آیا به آشپزی علاقه مند هستید؟ این غذا از کجا آمده است و چرا؟ – مردم همیشه مرا شگفت‌زده می‌کنند.

سعی می‌کنم قضاوت نکنم، آنچه را می‌دانم یا فکر می‌کنم که می‌دانم را کنار بگذارم و بدون ترس یا تعصب سفر کنم. نخست و بالاتر از هرچیزی، سعی دارم مهمان خوبی باشم. مردم در همه جا به غذا و فرهنگ خود می‌بالند و حتی در کشورهایی که دلیل چندانی برای مهربان بودن با یک شهروند آمریکایی را ندارند (ویتنام، کوبا، غزه و کرانه غربی)، بارها و بارها با سخاوتمندی فراوان مورد استقبال قرار مردم گرفته‌ام: «مهربانی غریبه‌ها.»

شنیده بودم که بویژه در جمهوری اسلامی ایران – اگر بتوام به آنجا بروم – با مهمان‌نوازی و سخاوتمندی آنها روبرو خواهم شد.

سال‌ها طول کشید، اما سرانجام تائید دولت را بدست آوردم، و در ماه ژوئن (خرداد-تیر) با یک تیم چهار نفری به سمت تهران پرواز کردم. در حالی که در ایران فیلمبرداری برای یک نمایش تلویزیونی مسلماً محدودیت‌هایی دارد، کشور دقیقاً همانی بود که من از چند نفری که در آنجا بودند شنیده بودم: «بسیار دوستانه.»

مسئولانی که من با آنها در جریان فیلمبرداری ملاقات کردم، از این که یک گروه تلویزیونی غربی می‌خواست از یک زاویه بیشتر فرهنگی به کشور آنها نگاه کند، استقبال می‌کردند و حتی مشتاق آن کار بودند. وزارت مسئول صدور مجوز برای ما، که مشکوک و مشکل‌آفرین به نظر می‌رسید، از خود همراهی نشان می‌داد و به راستی کمک می‌کرد. اگر نظارتی وجود داشت، اما مانع کار نبود. آنجا از تلاش‌های ناشیانه و نامربوط برای شکل دادن به فعالیت‌های ما – مثل تجربه‌ای که در رومانی یا مصر داشتیم – خبری نبود.

گروه فیلمبرداری به اکتشاف تهران و اصفهان پرداخت و برخی از غذاهای بسیار لذیذ و پرمایه ایرانی را صرف کرد. از ما در هر رستورانی که می‌رفتیم با آغوش باز استقبال می‌شد. مسئولان هتلی که در مرکز تهران در آن اقامت داشتیم، حتماً از ویزاهای ما فهمیده بودند که آن روز تولد تهیه‌کننده من بود، چون از ما دعوت کردند به دفتر هتل برویم و بعد ما را با کیک تولد غافلگیر کردند.

در یکی از این ناهارهای طولانی بود که من با جیسون رضائیان، خبرنگار واشنگتن پست، و همسر او یگانه صالحی ملاقات کردم. آنها در تهران مشهور و مورد علاقه مردم بودند، به زبان انگلیسی سخن می‌گفتند – با نگرشی بی‌همتا از گشت و گذار در هر دو جهان (شرق و غرب) – و نیز داشتن دوستان مشترکی که آنها را می‌شناختند، متوجه شدیم برای کار ما مفید خواهند بود.

چند هفته بعد، جیسون و یگانه به گونه‌ای اسرارآمیز دستگیر و بازداشت شدند. بر اساس آنچه به من گفته‌اند، من احتمالاً نمی‌توانم بفهمم چرا.

ماجرا از این قرار است:

یک روز بعداز ظهر، گروه ما سوار بر یک وانت، از هتل به طرف رستورانی در کوه‌های اطراف تهران به راه افتاد؛ منطقه‌ای که هزاران نفراز مردم محلی، آخر هفته‌ها برای گشت و گذار، خوردن غذا و استراحت به آنجا می‌روند. منظره تهران از تراس رستوران چشمگیر بود، بنابراین محلی عالی برای فیلمبرداری بود. در آن رستوران چلوکباب خوردیم. مسئولان با علاقه‌مندی اسامی تمام غذاها را به فارسی جلوی دوربین گفتند (کباب، بریانی و غیره). حال و هوایی خانوادگی داشت؛ پدرها و مادرها با بچه‌هایشان، زوج‌های مسن تر، نوجوانان، همه در حال لذت بردن از یک روز زیبا بودند.

جیسون و یگانه نیز خوشحال بودند – و عمیقا به میراث خود و کشوری که کمک می‌کردند تا به ما نشان بدهند، می‌بالیدند. آنها بهترین‌ها را برای آن می‌خواستند و«سفیران بزرگی» برای آن بودند. به آرامی درباره ماهیت و ریشه‌های خصومت بین جمهوری اسلامی و آمریکا در ده‌های اخیر بحث می‌کردند: کودتای آمریکایی-انگلیسی که محمد مصدق، نخستین رهبر برگزیده ملت را سرنگون کرد؛ گماشتن شاه؛ ایجاد تشکیلات خوفناک ساواک؛ آنچه که برای هزاران خانواده مهم بود.

آنها تاکید کردند که چگونه کشور هنوز بازتاب‌های جنگ با عراق را احساس می‌کند؛ و بارها و بارها، به اهمیت ارتباط ایران با گذشته، امپراتوری پارس و زبان باستانی که هنوز با آن سخن گفته می‌شود، اشاره کردند.

جیسون و یگانه مشکلات زندگی در کشوری که با آمریکا، جایی که در آن زندگی می‌کردند، بسیار متفاوت است را پذیرفته‌اند. اما آنها آشکارا عاشق تهران بودند و با احترام و احساس درباره کشوری که در آن بسر می‌برند، حرف می‌زدند. اجازه نمی‌دادند مشکلات تهیه گزارش برای یک روزنامه آمریکایی مانع کارشان شود – و برای توضیح آنچه که برای خارجی‌ها غیرقابل توجیه می‌نمود، تمام تلاش خود را بکار می‌بردند. در یک نقطه از صحبت‌هایمان پرسیدم، آیا قصد دارند در آینده‌ای نزدیک به آمریکا برگردند؟ گفتند نه، چون عاشق شهر و کشورشان هستند. آنها گفتند این احساس مشترک آنهاست. راضی بودند. ستون پنجم نبودند.

خلاصه کلام، سخت بود که دو سفیر مهربان‌تر و مثبت‌تر از آنها را تصور کرد. آنان شناختی را که من از ملتی بسیار کهن، خارق‌العاده و عمیقاً پیچیده داشتم را تقویت کردند. فکر می‌کنم پائیز امسال، وقتی مردم فیلمی را که من در آنجا تهیه کردم ببینند، با هر گرایش سیاسی که داشته باشند، شگفت‌زده خواهند شد. تصورات آنها را به چالش خواهد گرفت، درست به همان صورت که سفر من به ایران، تصورات مرا به چالش گرفت. جیسون و یگانه به من کمک کردند عمیق‌تر و با اندیشه‌ای باز به کشور آنها نگاه کنم.

من، البته، عمیقاً نگران هر دوی آنها هستم. به نظر می‌رسد از روی زمین ناپدید شده‌اند. نه ارتباطی، نه دلیلی. فقط گم شده‌اند. آنها افراد خوبی هستند، که در سراسر جهان تحسین می‌شوند و بسیار محبوب هستند. من، متاسفانه، به دیدن اتفافات بدی که برای آدم‌های خوب می‌افتد، عادت کرده‌ام؛ اما این یکی را نمی‌توانم بپذیرم، یا حتی بفهمم.

جیسون و یگانه خطری برای هیچ کسی نیستند. با کسی دشمنی ندارند. بدخواهی ندارند. چرا زندانی هستند؟

ستاره درخشش رئیس بخش فارسی صدای آمریکا در مقاله‌ای در روزنامه نیویورک تایمز که روز سه شنبه ۲۴ ژوئن منتشر شد، با اشاره به وضعیت شبکه‌های تلویزیونی و رسانه‌های اجتماعی در ایران و تقابل اشتیاق مردم ایران با حکومت در دسترسی به اطلاعات، نوشت:

«وقتی آنتونی بوردین، در آخرین روز ماه مه سال جاری، از طریق فیسبوک در پیامی رمزی خبر داد که همراه با همه گروه تلویزیونی‌اش به مدت ده روز از صحنه رسانه‌های اجتماعی ناپدید خواهد شد، زیرا براستی عازم «مکان‌های ناشناخته» است، دوست دارانش در گوشه و کنار جهان سخت به هیجان آمدند. آیا این مجری برنامه تلویزیونی «مکان‌های ناشناخته» در شبکه سی ان ان، می‌خواهد برای فیلم‌برداری به صحرایی دور دست برود، یا قصد دارد از قله‌های برف پوش هیمالیا سردرآورد؟

ده روز بعد آقای بوردین عکسی از خودش را در فیسبوک گذاشت که او را با یک استکان چای در دست، در چایخانه‌ای سنتی در اصفهان نشان می‌داد. بی‌درنگ روشن شد که چرا سرآشپز معروف و میزبان برنامه تلویزیونی، راه دیگری جز سکوت رسانه‌ای نداشته است.»

XS
SM
MD
LG