یکی از نویسندگان نیویورک تایمز دو فیلم پرفروش جنگی-حادثهای «تاپ گان: ماوریک» و «مرد شمال» را که در ماههای اخیر مورد استقبال گسترده تماشاگران قرار گرفتهاند، علیرغم تفاوتهای بسیار از نظر هنری و معنوی، خویشاوند هم میداند؛ زیرا هر دو این فیلمهای درام در باره مردانگی و قهرمانی، از دیدگاه اخلاقی و متافیزیکی قدرتمند مشابهی ساخته شدهاند و هر دو از نظر فناوری بصری و صوتی، از چنان گیرایی برخوردارند که تماشای آنها را روی پرده بزرگ و در تجربه مشترک با دیگر تماشاگران، توجیه میکند.
راس داودت، ستوننویس نیویورک تایمز، در مقاله خود در باره این دو فیلم، یادآور میشود که آنها در میان فیلمهای کنونی هالیوودی در پخش سراسری، که یکی چندمین دنباله مجموعه سینمایی پارک دایناسورها (پارک ژوراسیک) است و دیگری، نقاشی متحرک «لایتیر» (سال نوری) از استودیوی پیکسار، تلاش مذبوحانه شرکت دیزنی براساس فرهنگ داستانی عامه از درون یک فیلم سال ۱۹۹۵ استودیوی پیکسار است (فیلم داستان اسباببازی، که فضانورد تخیلی به نام باز لایتیر، یکی از اسباببازیها، بود.)
- انحطاط و زوال در سینما و جامعه
نویسنده نیویورک تایمز میپرسد آیا زوال را میتوان عقب زد؟ آیا انحطاط مقاومتپذیر است؟ او فیلمهای ضعیف و تکراری هالیوود در زنجیرههای سراسری سینماها را بخشی از جامعه آمریکا در دوران بایدن میداند که میانگین قیمت بنزین در آن به گالنی ۵ دلار رسیده، و رکود اقتصادی، نارسایی شبکه سراسری برق و بحران اجتماعی به سبک دهه ۱۹۷۰ در راه است.
داودت مینویسد که میخواهد یک بار هم شده، هالیوود معاصر را به جای تدفین، تحسین کند. او مینویسد از جدیدترین مراسم اهدای جایزههای اسکار، که طی آن شاهد سقوط سینما به عنوان یک شکل هنری اساسی در فرهنگ آمریکا بودیم، سه ماه میگذرد، و در این سه ماه، که برای جامعه آمریکا از هر نظر به اندازه سینمای فصل اسکار، ناامیدکننده بود، از لطف دو نگاه - دو بینش از نوزایی در فرهنگ عامه، در عصر زرق و برق، و زنگار و تصویرسازی کامپیوتری - به سینما، آن طور که بود و شاید روزی به آن بازگردد، بهرهمند شدیم.
- مردانگی و قهرمانی
دودات دو فیلم «تاپ گان: ماوریک» و «مرد شمال» را بسیار متفاوت میداند. یکی را تصویری خلاقانه، مشخص و چالشآمیز، بیرحم و متمایز و به شدت عجیب میداند و دیگری را نگاهی از دور، به بینش خویش از انحطاط صنعت پرفروشسازی و غارت یکی از دستمایههای دستنخورده نسل بعد از جنگ.
او میافزاید اما در حقیقت، این دو فیلم درامهای مردانگی و قهرمانی هستند که از دیدگاههای دو جهانبینی قوی و بسیار متفاوت اخلاقی و معنوی ساخته شدهاند و از نظر گیرایی فنی بصری و صوتی در چنان سطح والایی قرار دارند که تماشای آنها روی پرده بزرگ همراه با دیگر تماشاگران را توجیه میکند، در جهت عکس فیلمهای کوچک شده و خصوصیشدهای که اکثر دستاوردهای فصل پیشین اسکار را تشکیل میدادند.
- مرد شمال
داودت مینویسد فیلم مرد شمال، اثری از کارگردان «رابرت اگرز» است که خود را وقف تصویر گذشته کرده است از دیدگاه آدمهای گذشته. در مرد شمال، او کوشیده است یک فیلم وایکینگی بسازد از نوعی که خود وایکینگها میتوانستند ساخته باشند.
شخصیتهای اودین و والکیرز در این فیلم، واقعی هستند، مرگ در میدان جنگ، از بزرگترین افتخارات است، و انتقام خونریز، شرم و پشیمانی ندارد. شما میتوانید نقطهنظرهای متفاوت، مثلا دیدگاههای مسیحی، لیبرال، یا فمینیست را ببینید که در پسزمینه داستان، کورسو میزنند، اما فیلم از همدستی با آن دیدگاهها، خودداری میکند و به حساسیتهای امروزی، چشمک نمیزند.
از دید راس دودات، ستوننویس نیویورک تایمز، فیلم «مرد شمال» ترکیبی از سینمای پرفروش و سینمای هنری است که از نمونههای هر دو، پیشی میگیرد. جهانی که تصویر میکند، از جهان فیلمهای قهرمانی قصهمصوری استودیوهای مارول و دیسی کامیکز، غوطهورکنندهتر است، و جهانبینی آن، از جهانبینی بسیاری از فیلمهای برانداز یا رادیکال سینمای هنری، چالشآمیزتر و آشفتهکنندهتر است.
- تاپ گان
داودت مینویسد فیلم تاپ گان جدید، تاپ گان: ماوریک، در مقایسه با فیلم مرد شمال، کمتر چالشآمیز و بیشتر تودهپسند است، نکتهای که در فروش بیشتر آن در گیشه هم مشهود است و جاذبه آن برای طیف گستردهتری از جامعه.
نویسنده نیویورک تایمز، فیلم تاپ گان: ماوریک با بازی تام کروز را به صورتی دیگر در چارچوب سینمای امروز، برانداز میداند. او مینویسد: «این فیلم، به جای اینکه یک اثر کلاسیک معاصر را مثل دنبالههای جنگ ستارگان یا روایتهای زنده کارتونهای کلاسیک والت دیزنی، به صورت یک فیلم تفریحی پرزرق و برق و بیهوده، بازسازی کند، راه میانه را برگزیده و تاپ گان سیسال پیش را با سکانسهای حادثهای بهتر، داستانی موجزتر، و کاوشی بیشتر زیر پوست آن، تعالی میدهد.»
- مفهوم مرگ خوب
فیلم تاپ گان: ماوریک، مانند فیلم مرد شمال و برخلاف شمار بیپایان فیلمهایی که حساسیتهای ۱۳۴ سالهها را مخاطب قرار میدهند، داستانی است در باره مرگ، و معنی مرگ خوب. و هر چند هر دو، فیلمهای جنگی هستند، اما پاسخ آنها در باره مفهوم مرگ خوب، به اندازه بتپرستی وایکینگها و یکتاپرستی مسیحیت، با هم تفاوت دارند.
اسطوره وایکینگها بر اولویت دشمنی و عزت اصرار میورزد، که تنها از وفا به خویشاوند و همسر، اندکی تخفیف مییابد. فیلم تاپگان: ماوریک، که در آن، دلیل وجودی دشمن ناشناس، در اصل آزمودن قهرمانی خلبانان است، عشقورزی پاکدامن، و روابط پدرپسری گزینشی، عرضه میکند، و پیامی از انجیل عهد عتیق، «عشقی بزرگتر نیست از فدای جان برای دوستان.» و این را در یک چارچوب ماوراءالطبیعه ارائه میدهد که وقتی تماشاگر متوجه آن شود، دیگر اشتباهپذیر نیست.
ماوریک، شخصیت تام کروز، در جهان واقعی، فرماندهی آخرین ماموریت زندگی خود را بر عهده ندارد. او در اولین فصل فیلم، میمیرد و در نوعی برزخ، به تعلیم خلبانان ادامه میدهد و اشتباههای زندگی خود برای رسیدن به رستگاری خویشتن، یا به عبارت دیگر، رسیدن به روایت مسیحی کاخ اسطورهای اودین، قهرمان وایکینگ، دوره میکند.
- نگاه به آینده
راس داودت، در ادامه مقاله خود در باره ارزشهای دو فیلم تاپ گان: ماوریک و مرد شمال، تأیید میکند که تعبیر او، نافی تعبیرهای سکولارتر و سیاسیتر از فیلم تام کروز نیست. در این تعابیر، فیلم تاپ گان، فیلمی است در باره قدرت آمریکا، در میانه حسرت گذشتهها، زوال و احتمالا نوزایی.
داودت مینویسد: در جامعه آمریکا که قبلا مسیحی بوده و حالا به آینده مذهبی خود، اطمینان ندارد، این دو تعبیر، یکدیگر را تکمیل میکنند، و از آنجا که احیای مذاهب بتپرستی نظیر مذهب وایکینگها، یک جایگزین احتمالی برای آینده پسامسیحی جامعه آمریکا عرضه میکند، تضاد خداشناختی میان تاپ گان و مرد شمال، موفقیت هنری آنها را شگفتآورتر میسازد.
* برگردان فارسی این مطلب تنها به منظور آگاهی رسانی منتشر شده است و نظرات بیان شده در آن الزاماً بازتابدهنده دیدگاه صدای آمریکا نیست