مایکل دوران، تحلیلگر ارشد خاورمیانه در اندیشکده هادسن در واشنگتن بر این باور است که پرزیدنت اوباما در چارچوب توافق اتمی با ایران، موسوم به برجام به جمهوری اسلامی ایران که در تنگنا قرار داشت، حیاتی دوباره بخشید.
آقای دوران، کارشناس ارشد مسائل امینتی خاورمیانه، به تازگی در کتابی تحت عنوان «قمار آیزنهاور: سلطه آمریکا در خاورمیانه» تجربه های این سی و چهارمین رئیس جمهوری آمریکا در تعامل با کشورهای خاورمیانه را بازگو کرده است.
آقای دوران در گفتگوئی اختصاصی با ستاره درخشش رئیس بخش فارسی صدای آمریکا وجوه مشترک و مشابه در سیاست های خاورمیانۀ پرزیدنت آیزنهاور و پرزیدنت اوباما را، بخصوص در ایامی شرح می دهد، که رهبری اسرائیل را ، دیوید بن گورین نخست وزیر اسطوره ای اسرائیل برعهده داشت و آیزنهاور رئیس جمهوری بود که به ادعای بسیاری از مورخین، به حرف های اسرائیل گوش نمی داد.
یکی از پرسش هائی که آقای دوران در این گفتگوی اختصاصی به آن پاسخ داد این بود که چرا رهبری به توانایی بن گورین نتوانست و یا نخواست، پرزیدنت آیزنهاور را با واقعیتهای منطقه و همسویی با اسرائیل همراه کند.
مایکل دوران: آیزنهاور به نظرم، اصلا به حرفهای اسرائیلی ها گوش نمی کرد. بنابراین با حرفهای آنها هیچگاه تغییر موضع نمی داد. نمی خواهم بگویم که او نگرش خصمانه ای به اسرائیل داشت. اما آیزنهاور اسرائیل را مسوولیت و تعهدی اضافی برای آمریکا می دانست. این نتیجه گیری او برپایه و حاصل گفتگوهایش با اعراب بود. بنابراین بن گورین نمی توانست با هیچ استدلالی رای او تغییر دهد. آیزنهاور، همانگونه که جزئیات آن در کتاب آمده است باید تجربه کار سیاسی با اعراب را پشت سر می گذاشت تا نگرشش تغییر کند و این اتفاق هم افتاد.
گزارش این گفت و گو را اینجا ببیند:
سوال: خوب حالا به زمان حال برگردیم، وقتی سیاستمداری با جایگاه بن گورین نتوانست دیدگاه آیزنهاور را تغییر دهد، با نگاه به عملکرد بنامین نتانیاهو، نخست وزیر فعلی اسرائیل ، فکر می کنید آیا او می توانست با اتخاذ روشهایی دیگر نتیجه برجام را تغییر دهد؟
مایکل دوران: نه، تحت هیچ شرایطی نمی توانست. نتانیاهو تعداد فراوانی منتقد درون اسرائیل دارد. آنها می گویند موضعگیریهای او اشتباه بوده است - دیدگاه مشترکی که در بین منتقدین آمریکایی او نیز دیده می شود. اما به نظرم هر دو گروه در اشتباهند. زیرا همانگونه که در کتاب نوشتم محاسباتی که بین بن گورین و آیزنهاور در آن زمان وجود داشت، بین نتانیاهو و اوباما نیز بود، و هیچ گونه عملکردی توسط نتانیاهو منجر به تغییر در نگرش پرزیدنت اوباما نمی شد. اما اوباما مساله را اینگونه نشان می دهد که مثلا نتانیاهو در مورد مساله صلح کم کاری کرده است و یا اینکه در قبال امریکا اینگونه عمل کرده و الی ذلک..
آنچه واقعیت داشت این بود که کل مساله در نوع محاسبات اوباما خلاصه می شد. اوباما می خواست که در کنار ایران باشد. او می خواست به نزاع با ایران پایان دهد - که منجر به برجام شد، و در همان برجام محدود ماند. او بنا داشت که ایران را در مذاکرات بحران سوریه وارد کند. فکر می کرد با اینکار خاورمیانه بهتری را سازماندهی خواهد کرد. اما با این کار نه تنها اسرائیل بلکه همه متحدان سنتی آمریکا در منطقه را کنار زد.
چه درسهایی به نظر شما دولت ترامپ می تواند از سیاست خارجی پرزیدنت اوباما بویژه در مورد ایران بگیرد؟
مایکل دوران: در مورد خاورمیانه؛ باید ضمن حمایت از دوستانت، دشمنانت را تنبیه کنی ...
در مورد ایران مشخصا، بزرگترین مشکلی که آقای اوباما ایجاد کرد اینست که امتیازاتی به ایران داد که موجب تقویت جمهوری اسلامی برای سالهای آتی شد و به آنها حیات دوباره داد.
در سال ۲۰۰۹ ایران در تنگنای اقتصادی بود. توافق پرزیدنت اوباما با ایران بسیار یک سویه بود. ما به آنها امتیازات فراوان و بر گشت ناپذیری در ازای کسب امتیازاتی موقتی و برگشت پذیر دادیم. البته این امتیازات صرفا به مقامات رژیم بود، زیرا سود حاصل از توافق فقط به جیب آنها سرازیر می شود.
در زمانی که آنها در وضعیت بدی بودند، آمریکا آنها را تقویت کرد، که به نظرم اشتباه استراتژیک بزرگی بود.