نسخه انگلیسی نشریه «زمان» چاپ استانبول نوشته تردیدی نیست که عربستان سعودی و عراقِ صدام حسین با یکدیگر متحد نبودند. اما سعودیها در عین حال نمیخواستند شاهد سقوط رژیم صدام باشند. سقوط صدام برای آنها به منزله پایان سلطه سنیها بر عراق و کمک به قدرتگیری و جسارت بیشتر جمهوری اسلامی در منطقه بود. این همان وضعیتی بود که در پی حمله آمریکا به عراق در سال ۱۳۸۲، و قدرت گرفتن یک دولت شیعه در سال ۱۳۸۴ اندک اندک شکل گرفت.
نفوذ سعودیها در عراق به جنگ جهانی اول بازمیگردد، یعنی هنگامی که پای امپراتوری بریتانیا، و به دنبال آن خاندان سعودی به عراق باز شد. بر کسی پوشیده نیست که در طول جنگ جهانی اول دولت بریتانیا سیاست حمایت از حسین ابن علی، شریفِ مکه و امیر حجاز را در مقابل امپراتوری عثمانی دنبال میکرد. ملک فیصل اول، نخستین پادشاه عراق، سومین پسر حسین ابن علی بود. تی ای لورنس، مأمور اطلاعاتی بریتانیا، معروف به لورنس عربستان، در خاطراتش با عنوان «ستونهای هفتگانه خرد» به نقش او در انقلاب بزرگ عربی پرداخته است – انقلابی که در نهایت منجر به تشکیل عراق و دیگر امارات مستقل عربی شد که پیشتر تحت حکومت ترکهای عثمانی بودند.
با این حال، از زمان تشکیل خاورمیانه جدید به دست بریتانیاییها و فرانسویها، سلطه عربستان سعودی بر دنیای اسلام و دنیای عرب همواره چالشگرانی داشته است. از انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران، جمهوری اسلامی دیدگاه و منافع عربستان سعودی در منطقه را با ایدئولوژی انقلابی شیعی به چالش کشیده است. هر دو کشور مدعی رهبری و ولایت مسلمانان منطقهاند.
هرچند ایران و عربستان هرگز وارد جنگ نشدهاند، آشکارا یکدیگر را دشمن میدانند و هر یک براساس این نظر دست به «جنگ نیابتی» علیه دیگری زده است.
تا انقلاب سال ۵۷، هر دو کشور متحد نزدیک واشنگتن بودند و رقابت میان آندو محدود بود. اما بعد از انقلاب، ایران به اتحاد با آمریکا پایان داد و شروع به صدور انقلاب بر اساس احساسات ضدآمریکایی و ضداسرائیلی کرد. *
رهبران ایران به جای گسترش دکترین شیعه در کشورهای اسلامی با اکثریت سنی، برای جلب متحدان سیاسی و حتی شبکههای جاسوسی به رجزخوانی ارتجاعی پرداختند. عربستان سعودی مدعی پردهداری حرمین شریفین در شهرهای مقدس مکه و مدینه بود؛ و ایران با ادعای این که حکومت عربستان فاسد و حامیِ «شیطان بزرگ» یعنی آمریکاست، سعودیها را به چالش کشید. نشریه زمان در ادامه مینویسد جالب اینجاست که ایران در کشورهای سکولاری مثل ترکیه هم سعی داشت برای خود جای پایی باز کند – با این استدلال که شکلگیری ارتش در دوران کمال آتاتورک گسترش امپریالیسم آمریکا بوده است.
موضع ضدآمریکایی ایران در بعد از انقلاب و بحران گروگانگیری سال بعد از آن، آمریکا را به سیاست هواداری از سعودیها در منطقه سوق داد. حاصل آنکه ایران در دنیای غرب به انزوا کشیده شد.
اما از دو سال پیش، سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران تغییر کرده است. اولین نشانه تغییر سیاست آمریکا انتخاب چاک هگل به وزارت خارجه آمریکا بود که از سال ۱۳۸۳ ایده شروع مذاکرات با ایران را مطرح میکرد. اما باراک اوباما به جای این که میان ایران و عربستان از یکی طرفداری کند، نظرش را اصلاح کرد و به جای ادامه سیاست انزوا، سیاست «واداشتن ایران به عمل کردن مسئولانه» را برگزید.
یکی از برآیندهای چشمگیر این تغییر سیاست این بود که ملک عبدالله پادشاه عربستان، به جای شاهزاده بندر بن سلطان، یوسف الادریسی را به ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور برگزید.
ایران برکناری شاهزاده بندر بن سلطان را به حذف تیم ضدایرانی در عربستان تعبیر کرد. شاهزاده بندر سفیر پیشین عربستان در واشنگتن بود و کاملاً از شبکه عربستان در ایالات متحده باخبر بود، و با جورج بوش رئیس جمهوری پیشین آمریکا هم پیوندهای نزدیکی داشت.
عربستان سعودی و ترکیه با حمایت از گروههای شورشی در سوریه علیه دولت دمشق، که از پشتیبانی تهران برخوردار است، یک جنگ نیابتی به راه انداختند.
تردیدی نیست که رجب طیب اردوغان، نخست وزیر وقت ترکیه – که اکنون رئیس جمهوری آن کشور است – و سعودیها، جنگ نیابتی را به ایران باختند. بسیاری بر این باورند که اطافیان آقای اردوغان در سطح مدیریت و تصمیمگیری طرفدار ایران بودند.
براساس گزارشی که پلیس ترکیه در پی یک تحقیق سه ساله تهیه کرده، یک شبکه جاسوسی ایرانی که رهبری آن را مأموران اطلاعاتی ایران در دست داشتند و مستقیماً به فرمانده سپاه پاسداران گزارش میدهند، توانسته است با معاونان آقای تاردوغان روابط بسیار نزدیکی برقرار کند.
مأموران پلیس که شبکههای جاسوی ایرانی در ترکیه را شناسایی و افشا کردند، اخیراً بدون هیچ شواهد و مدارک یا اتهام قانونی، بازداشت شدهاند.
نشریه زمان مینویسد تمایل آمریکا به ادامه گفتگوهای هسته ای با ایران بیشک تحول مثبتی است. یکپارچه شدن ایران با جهان به معنی پیشرفت در صلح جهانی است. با این حال، دولت آمریکا باید در نظر داشته باشد که توسعهطلبی ایران میتواند به ناآرامیها در منطقه دامن بزند. ظهور گروه شورشی «دولت اسلامی» با موازنه قدرت جدید در منطقه بسیار مرتبط است.