نیویورک تایمز بخشی از کتاب «بازی پایانی: بازی جنگ در عراق، از جرج دبلیو بوش تا باراک اوباما» نوشته مایکل گوردون را منتشر کرده که در آن به نقش فرمانده سپاه قدس ایران در ناآرامی های عراق اشاره شده است. در کتاب آمده است:
تابستان 2007 یک مقام ارشد اطلاعاتی عراق به تهران سفر کرد تا با رهبران ایران ملاقات کند، و خیلی زود متوجه شد چه کسی سیاست ایران را در قبال همسایه غربی اش تعیین می کند.
این فرد، نه محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری ایران، بلکه قاسم سلیمانی، فرمانده نیروهای شبه نظامی موسوم به سپاه قدس بود. بر اساس گزارشی که یک مقام عراقی بعدها به مقامات آمریکایی در عراق ارائه داد، قاسم سلیمانی در کمال خونسردی توضیح داد که «تنها مقام تصمیم گیرنده درباره اقدامات ایران در عراق است.»
قاسم سلیمانی، با موی خاکستری و لحن آرام و اعتماد به نفسی که پشتگرمی آیت الله خامنهای به او داده، نقطه مقابل رئیس جمهور جنجالی ایران است. او که سال گذشته به درجه سرلشگری- بالاترین مقام سپاه پاسداران - ارتقا یافت، مغز متفکر دو اقدام محوری در سیاست خارجی ایران بوده است: نفوذ و مداخله در امور داخلی عراق، و کمک نظامی به حکومت بشار اسد در سوریه. این دو نقش آقای سلیمانی را در رویارویی مستقیم با سیاستگزاران آمریکا قرار داده.
واشنگتن می خواهد از هم پیمانی عراق در آینده اطمینان حاصل کند، بشار اسد را به زیر بکشد، و دست ایران را از نفوذ در منطقه کوتاه کند. سال گذشته وزارت خزانه داری آمریکا، سلیمانی را درفهرست تحریم های آمریکا قرار داد چون مقامات آمریکایی می گفتند او در طرح توطئه ترور سفیر عربستان سعودی در واشنگتن نقش داشته است.
مقامات آمریکایی که در نزدیک به نه سال حضور ارتش این کشور در عراق، درگیر جنگ در سایه ایران بودند، از کشف این توطئه تعجب نکردند. مکاتبات با سلیمانی و بحث های خصوصی مقامات آمریکایی تصویر روشنی از فردی را نشان می دهد که هدف های بین المللی ایران را مٌصرانه و به نحوی کارآمد اجرا می کرد. مشروح این مکاتبات و بحث های خصوصی در اسناد محرمانه ای که برای نگارش کتاب تازه ای در مورد عراق کسب شده، آمده است.
ژنرال دیوید پترایس هنگامی که در عراق خدمت می کرد، از نفوذ فرمانده سپاه قدس در عراق آگاه شد. وی یک بار در نامه ای به رابرت گیتس، وزیر دفاع وقت ایالات متحده، سرلشکر سلمیانی را «چهره ای واقعاً شیطانی» توصیف کرد. ژنرال پترایس ماه آوریل 2008 در نامه دیگری به رابرت گیتس، نفوذ سلیمانی در عراق را تأیید کرده بود: «قضیه غافلگیرکننده و هشداردهنده در این هفته احتمالاً میزان مداخله مستقیم ایران در آشوب سیاسی عراق بود.»
ژنرال پترایس بیش از دیگر مقامات آمریکایی در عراق، از طریق واسطه هایی از پشت پرده با سلیمانی در ارتباط بود. او به این نتیجه رسیده بود که پیغام دادن به سلیمانی می توانست کمکی بکند، اما ملاقات با وی – حتی ملاقاتی پنهانی – می توانست ایران را در موقعیت بالاتری قرار دهد؛ و این تصور را به سلیمانی القا کند که حق دارد در مورد آینده عراق اظهار نظر کند.
عراقی ها اول بار هنگام جنگ خونبار هشت ساله با ایران متوجه قاسم سلیمانی شدند. او در آن موقع فرمانده لشکر 41 سپاه پاسداران بود، و به گفته علی الفونه، پژوهشگر ارشد انستیتوی آمریکایی اینترپرایز، که در مورد قاسم سلیمانی تحقیقاتی انجام داده، به خاطر انجام مأموریت های گشت و شناسایی در داخل خاک عراق آنچنان شهرت داشت که در مکالمات بی سیم ارتش عراق، از او نام برده می شد.
رایان کراکر، سفیر پیشین آمریکا در عراق می گوید جنگ، برخورد و رفتار سلیمانی نسبت به عراق را شکل داد. او در مصاحبه ای گفت: «برای قاسم سلیمانی، جنگ ایران و عراق هرگز واقعاً تمام نشد. هیچکس نمی توانست از آن جنگ – که مشابه جنگ جهانی اول بود – جان به در ببرد و برای ابد تحت تأثیر آن نباشد. هدف استراتژیک سلیمانی پیروزی کامل بر عراق، و در صورت عدم امکان این کار، ایجاد عراقی ضعیف و نفوذ در آن بود.»
سردار سلیمانی در دهه 1990 میلادی به رهبری سپاه قدس – یگان عملیات ویژه سپاه پاسداران – برگزیده شد. وظیفه این یگان حمایت از جنبش های انقلابی در خارج از ایران، از جمله در افغانستان، عراق و لبنان است.
بعد از حمله آمریکا به عراق در سال 2003، مأموریت قاسم سلیمانی برای گسترش نفوذ در عراق، کوتاه کردن دست ارتش آمریکا از عراق و نهایتاً تشویق آمریکا به خروج از عراق شروع شد: هدف های بزرگ دولت تهران که می خواست خودش قدرت اصلی در منطقه باشد، و حضور گسترده ارتش آمریکا در مرزهای غربی و شرقی اش را تهدیدی برای خود به حساب می آورد.
به گفته محسن سازگارا، از بنیانگذاران سپاه پاسداران – که اکنون ب در آمریکا به سر می برد: «ارزیابی سپاه قدس این بود که فرصتی طلایی به دست ما افتاده؛ حالا می توانیم سرٍ آمریکا را در عراق گرم کنیم، و تا می توانیم در آنجا آشوب و ناآرامی به راه بیندازیم.»
در مکاتبات سفارت آمریکا در بغداد اشاره شده که عادل عبدالمهدی، معاون پیشین رئیس جمهوری عراق، بعدها به رایان کراکر گفته است که سال 2008، وقتی منطقه سبز بغداد زیر رگبار راکت های شورشیان قرار داشت، در نشستی در تهران با سلیمانی از او پرسیدم که آیا او در حملات شورشیان دست دارد؟ سلیمانی به شوخی گفت: «اگر حملات دقیق به هدف اصابت می کند، کار من است.»
حتی وقتی سپاه قدس تحت فرماندهی سلیمانی شورشیان شیعه را در عراق آموزش می داد، او در تهران میزبان تعدادی از سیاستمداران بلندپایه عراقی بود. مقامات پیشین آمریکایی می گویند او از طریق دامن زدن به خشونت ها و بعداً پادرمیانی کردن برای خواباندن مناقشات، کاری می کرد که وجودش ضروری به نظر برسد، و در عین حال، جلوی برقراری ثبات در عراق را می گرفت.
ماه ژوئن 2008، بعد از آن که سلیمانی میانجی آتش بس میان دولت و شورشیان شیعه مورد حمایت ایران شد – و با این کار به شورشیان شکست خورده در محله صدر بغداد اجازه عقب نشینی داد – آقای کراکر پیامی مخابره کرد با این مضمون که «کشت و کشتار و حمام خون شیعیان اجتناب ناپذیر است. وقتی چنین خشونت هایی به راه می افتد، این احتمال هست که طرفین درگیری بار دیگر دست از پا درازتر به تهران رو بیاورند و از قاسم سلیمانی بخواهند تا آشوبی را که خودش به راه انداخته و موجب ادامه اش شده، بخواباند.»
یکی از نخستین پیام هایی که مقامات آمریکایی از سلیمانی دریافت کردند، در ماه ژانویه 2007 بود. کماندوهای آمریکایی متوجه حضور پنج افسر سپاه قدس در اربیل در منطقه کردستان عراق شده بودند. یک هفته بعد از آن، سلیمانی با جلال طالبانی، رئیس جمهوری عراق در سوریه ملاقات کرد و توسط او به زلمای خلیلزاد، سفیر وقت آمریکا در عراق پیام داد که ایران آماده شروع گفتگو با آمریکاست، مشروط بر آن که سلیمانی در گفتگوها حضور داشته باشد.
به گزارش آقای طالبانی، فرمانده سپاه قدس تصدیق کرد که صدها مأمور در عراق دارد، که بعضی از آنها طراح حمله به نیروهای بریتانیایی بودند؛ اما تأکید کرد که آنها در تشویق به حملات علیه آمریکایی ها نقشی نداشته اند. به نظر مقامات آمریکایی این ادعا سراپا دروغ بود.
جورج بوش، رئیس جمهوری وقت ایالات متحده، ملاقات با مقامات جمهوری اسلامی را پذیرفت؛ اما نه با سلیمانی. آقای کراکر و ژنرال پترایس می گویند سال 2007، وقتی گفتگوهای سه جانبه بین دیپلماتهای آمریکا، عراق و ایران در بغداد برگزار شد، نمایندگان ایران در واقع هیچ قدرتی نداشتند.
اندک زمانی بعد از این ملاقات ها، سلیمانی پیامی همراه با یک پیشنهاد برای فرمانده آمریکایی فرستاد. سلیمانی در نشستی دریک هتل در تهران با شیروان الوائلی، رئیس سازمان اطلاعات عراق، به مقام عراقی گفت به ژنرال پترایس پیغام دهد که اگر آمریکایی ها قیس الخزعلی را – که بریتانیایی ها ماه مارس دستگیر کرده بودند – آزاد کنند، حملات شورشیان شیعه کمتر خواهد شد. به گفته آقای وائلی، سلیمانی گفته بود «ظرف دو ماه نتیجه را خواهید دید.»
برای ژنرال پترایس، این پیشنهاد محلی از اعراب نداشت. قیس خزعلی، رهبر شورشیان شیعه، در عملیاتی دست داشت که منجر به مرگ پنج آمریکایی در کربلا شده بود؛ و ژنرال پترایس از سپاه قدس خواسته بود تا آموزش و تسلیح شورشیان شیعه در عراق را متوقف کند.
ژنرال دیوید پترایس در نامه ای به رابرت گیتس با اشاره به پاسخی که از رئیس اطلاعات عراق خواسته بود تا به سلیمانی بدهد، نوشته بود: «گفتم که دارم این موضوع را بررسی می کنم که به رئیس جمهوری بگویم به نظر من ایران در واقع دارد در عراق با آمریکا می جنگد. من فکر می کنم ایران تلاشش را بسیار فراتر از نفوذ در عراق برده؛ و دارد طرف هایی برای جنگ واسطه ای با ما (آمریکا) درست می کند. آنها فکر می کنند به این ترتیب می توانند ما را در عراق سرگرم جنگ با واسطه هایشان کنند، و توجه مان را از تلاششان برای ساختن سلاح های کشتار جمعی منحرف کنند یا سپاه مهدی را راه بیندازند تا به شیوه حزب الله لبنان، عراق را بی ثبات کند.»
بعد از آن که دولت تهران شرکای شورشی اش را در عراق مجهز به خمپاره های مرگبار کرد، ژنرال پترایس شخصاً پیام فرستاد. ژنرال مایکل باربرو، معاون عملیاتی ژنرال پترایس با هادی العماری، سیاستمدار شیعه و رئیس پیشین سازمان مسلح شیعه موسوم به بدر – که با حمایت سپاه قدس و برای مبارزه با صدام حسین تشکیل شده بود – ملاقات کرد.
ژنرال باربرو در این دیدار به آقای العماری گفت اگر «دوستانش در شرق» دست از حمله برندارند، آمریکا حملات به گروههایی را که ظن دارد واسطه ها و مأموران سپاه قدس در عراق باشند، تشدید خواهد کرد – حملاتی که نیروی ویژه 17، واحد سری کماندویی ویژه مقابله با نفوذ ایران، هم در آن شرکت خواهند کرد. یک مقام نظامی آمریکا می گوید این حملات برای بیش از یکسال متوقف شد؛ اما بار دیگر از سر گرفته شد، و تا سال 2011 که نیروهای آمریکایی از عراق خارج شدند، برای آمریکا دردسر ساز بود.
ژنرال پترایس آوریل سال 2008 در نامه ای به آقای گیتس اشاره کرد که پیشنهاد سلیمانی برای دیدار و گفتگوی سری با آمریکایی ها را – که توسط جلال طالبانی و عبدالمهدی به وی ابلاغ شده بود – رد کرده است.
ژنرال پترایس نوشته بود: «نگران نباشید، از آنها حمایت نخواهد کرد.»
تابستان 2007 یک مقام ارشد اطلاعاتی عراق به تهران سفر کرد تا با رهبران ایران ملاقات کند، و خیلی زود متوجه شد چه کسی سیاست ایران را در قبال همسایه غربی اش تعیین می کند.
این فرد، نه محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری ایران، بلکه قاسم سلیمانی، فرمانده نیروهای شبه نظامی موسوم به سپاه قدس بود. بر اساس گزارشی که یک مقام عراقی بعدها به مقامات آمریکایی در عراق ارائه داد، قاسم سلیمانی در کمال خونسردی توضیح داد که «تنها مقام تصمیم گیرنده درباره اقدامات ایران در عراق است.»
قاسم سلیمانی، با موی خاکستری و لحن آرام و اعتماد به نفسی که پشتگرمی آیت الله خامنهای به او داده، نقطه مقابل رئیس جمهور جنجالی ایران است. او که سال گذشته به درجه سرلشگری- بالاترین مقام سپاه پاسداران - ارتقا یافت، مغز متفکر دو اقدام محوری در سیاست خارجی ایران بوده است: نفوذ و مداخله در امور داخلی عراق، و کمک نظامی به حکومت بشار اسد در سوریه. این دو نقش آقای سلیمانی را در رویارویی مستقیم با سیاستگزاران آمریکا قرار داده.
واشنگتن می خواهد از هم پیمانی عراق در آینده اطمینان حاصل کند، بشار اسد را به زیر بکشد، و دست ایران را از نفوذ در منطقه کوتاه کند. سال گذشته وزارت خزانه داری آمریکا، سلیمانی را درفهرست تحریم های آمریکا قرار داد چون مقامات آمریکایی می گفتند او در طرح توطئه ترور سفیر عربستان سعودی در واشنگتن نقش داشته است.
مقامات آمریکایی که در نزدیک به نه سال حضور ارتش این کشور در عراق، درگیر جنگ در سایه ایران بودند، از کشف این توطئه تعجب نکردند. مکاتبات با سلیمانی و بحث های خصوصی مقامات آمریکایی تصویر روشنی از فردی را نشان می دهد که هدف های بین المللی ایران را مٌصرانه و به نحوی کارآمد اجرا می کرد. مشروح این مکاتبات و بحث های خصوصی در اسناد محرمانه ای که برای نگارش کتاب تازه ای در مورد عراق کسب شده، آمده است.
ژنرال دیوید پترایس هنگامی که در عراق خدمت می کرد، از نفوذ فرمانده سپاه قدس در عراق آگاه شد. وی یک بار در نامه ای به رابرت گیتس، وزیر دفاع وقت ایالات متحده، سرلشکر سلمیانی را «چهره ای واقعاً شیطانی» توصیف کرد. ژنرال پترایس ماه آوریل 2008 در نامه دیگری به رابرت گیتس، نفوذ سلیمانی در عراق را تأیید کرده بود: «قضیه غافلگیرکننده و هشداردهنده در این هفته احتمالاً میزان مداخله مستقیم ایران در آشوب سیاسی عراق بود.»
ژنرال پترایس بیش از دیگر مقامات آمریکایی در عراق، از طریق واسطه هایی از پشت پرده با سلیمانی در ارتباط بود. او به این نتیجه رسیده بود که پیغام دادن به سلیمانی می توانست کمکی بکند، اما ملاقات با وی – حتی ملاقاتی پنهانی – می توانست ایران را در موقعیت بالاتری قرار دهد؛ و این تصور را به سلیمانی القا کند که حق دارد در مورد آینده عراق اظهار نظر کند.
عراقی ها اول بار هنگام جنگ خونبار هشت ساله با ایران متوجه قاسم سلیمانی شدند. او در آن موقع فرمانده لشکر 41 سپاه پاسداران بود، و به گفته علی الفونه، پژوهشگر ارشد انستیتوی آمریکایی اینترپرایز، که در مورد قاسم سلیمانی تحقیقاتی انجام داده، به خاطر انجام مأموریت های گشت و شناسایی در داخل خاک عراق آنچنان شهرت داشت که در مکالمات بی سیم ارتش عراق، از او نام برده می شد.
رایان کراکر، سفیر پیشین آمریکا در عراق می گوید جنگ، برخورد و رفتار سلیمانی نسبت به عراق را شکل داد. او در مصاحبه ای گفت: «برای قاسم سلیمانی، جنگ ایران و عراق هرگز واقعاً تمام نشد. هیچکس نمی توانست از آن جنگ – که مشابه جنگ جهانی اول بود – جان به در ببرد و برای ابد تحت تأثیر آن نباشد. هدف استراتژیک سلیمانی پیروزی کامل بر عراق، و در صورت عدم امکان این کار، ایجاد عراقی ضعیف و نفوذ در آن بود.»
سردار سلیمانی در دهه 1990 میلادی به رهبری سپاه قدس – یگان عملیات ویژه سپاه پاسداران – برگزیده شد. وظیفه این یگان حمایت از جنبش های انقلابی در خارج از ایران، از جمله در افغانستان، عراق و لبنان است.
بعد از حمله آمریکا به عراق در سال 2003، مأموریت قاسم سلیمانی برای گسترش نفوذ در عراق، کوتاه کردن دست ارتش آمریکا از عراق و نهایتاً تشویق آمریکا به خروج از عراق شروع شد: هدف های بزرگ دولت تهران که می خواست خودش قدرت اصلی در منطقه باشد، و حضور گسترده ارتش آمریکا در مرزهای غربی و شرقی اش را تهدیدی برای خود به حساب می آورد.
به گفته محسن سازگارا، از بنیانگذاران سپاه پاسداران – که اکنون ب در آمریکا به سر می برد: «ارزیابی سپاه قدس این بود که فرصتی طلایی به دست ما افتاده؛ حالا می توانیم سرٍ آمریکا را در عراق گرم کنیم، و تا می توانیم در آنجا آشوب و ناآرامی به راه بیندازیم.»
در مکاتبات سفارت آمریکا در بغداد اشاره شده که عادل عبدالمهدی، معاون پیشین رئیس جمهوری عراق، بعدها به رایان کراکر گفته است که سال 2008، وقتی منطقه سبز بغداد زیر رگبار راکت های شورشیان قرار داشت، در نشستی در تهران با سلیمانی از او پرسیدم که آیا او در حملات شورشیان دست دارد؟ سلیمانی به شوخی گفت: «اگر حملات دقیق به هدف اصابت می کند، کار من است.»
حتی وقتی سپاه قدس تحت فرماندهی سلیمانی شورشیان شیعه را در عراق آموزش می داد، او در تهران میزبان تعدادی از سیاستمداران بلندپایه عراقی بود. مقامات پیشین آمریکایی می گویند او از طریق دامن زدن به خشونت ها و بعداً پادرمیانی کردن برای خواباندن مناقشات، کاری می کرد که وجودش ضروری به نظر برسد، و در عین حال، جلوی برقراری ثبات در عراق را می گرفت.
ماه ژوئن 2008، بعد از آن که سلیمانی میانجی آتش بس میان دولت و شورشیان شیعه مورد حمایت ایران شد – و با این کار به شورشیان شکست خورده در محله صدر بغداد اجازه عقب نشینی داد – آقای کراکر پیامی مخابره کرد با این مضمون که «کشت و کشتار و حمام خون شیعیان اجتناب ناپذیر است. وقتی چنین خشونت هایی به راه می افتد، این احتمال هست که طرفین درگیری بار دیگر دست از پا درازتر به تهران رو بیاورند و از قاسم سلیمانی بخواهند تا آشوبی را که خودش به راه انداخته و موجب ادامه اش شده، بخواباند.»
یکی از نخستین پیام هایی که مقامات آمریکایی از سلیمانی دریافت کردند، در ماه ژانویه 2007 بود. کماندوهای آمریکایی متوجه حضور پنج افسر سپاه قدس در اربیل در منطقه کردستان عراق شده بودند. یک هفته بعد از آن، سلیمانی با جلال طالبانی، رئیس جمهوری عراق در سوریه ملاقات کرد و توسط او به زلمای خلیلزاد، سفیر وقت آمریکا در عراق پیام داد که ایران آماده شروع گفتگو با آمریکاست، مشروط بر آن که سلیمانی در گفتگوها حضور داشته باشد.
به گزارش آقای طالبانی، فرمانده سپاه قدس تصدیق کرد که صدها مأمور در عراق دارد، که بعضی از آنها طراح حمله به نیروهای بریتانیایی بودند؛ اما تأکید کرد که آنها در تشویق به حملات علیه آمریکایی ها نقشی نداشته اند. به نظر مقامات آمریکایی این ادعا سراپا دروغ بود.
جورج بوش، رئیس جمهوری وقت ایالات متحده، ملاقات با مقامات جمهوری اسلامی را پذیرفت؛ اما نه با سلیمانی. آقای کراکر و ژنرال پترایس می گویند سال 2007، وقتی گفتگوهای سه جانبه بین دیپلماتهای آمریکا، عراق و ایران در بغداد برگزار شد، نمایندگان ایران در واقع هیچ قدرتی نداشتند.
اندک زمانی بعد از این ملاقات ها، سلیمانی پیامی همراه با یک پیشنهاد برای فرمانده آمریکایی فرستاد. سلیمانی در نشستی دریک هتل در تهران با شیروان الوائلی، رئیس سازمان اطلاعات عراق، به مقام عراقی گفت به ژنرال پترایس پیغام دهد که اگر آمریکایی ها قیس الخزعلی را – که بریتانیایی ها ماه مارس دستگیر کرده بودند – آزاد کنند، حملات شورشیان شیعه کمتر خواهد شد. به گفته آقای وائلی، سلیمانی گفته بود «ظرف دو ماه نتیجه را خواهید دید.»
برای ژنرال پترایس، این پیشنهاد محلی از اعراب نداشت. قیس خزعلی، رهبر شورشیان شیعه، در عملیاتی دست داشت که منجر به مرگ پنج آمریکایی در کربلا شده بود؛ و ژنرال پترایس از سپاه قدس خواسته بود تا آموزش و تسلیح شورشیان شیعه در عراق را متوقف کند.
ژنرال دیوید پترایس در نامه ای به رابرت گیتس با اشاره به پاسخی که از رئیس اطلاعات عراق خواسته بود تا به سلیمانی بدهد، نوشته بود: «گفتم که دارم این موضوع را بررسی می کنم که به رئیس جمهوری بگویم به نظر من ایران در واقع دارد در عراق با آمریکا می جنگد. من فکر می کنم ایران تلاشش را بسیار فراتر از نفوذ در عراق برده؛ و دارد طرف هایی برای جنگ واسطه ای با ما (آمریکا) درست می کند. آنها فکر می کنند به این ترتیب می توانند ما را در عراق سرگرم جنگ با واسطه هایشان کنند، و توجه مان را از تلاششان برای ساختن سلاح های کشتار جمعی منحرف کنند یا سپاه مهدی را راه بیندازند تا به شیوه حزب الله لبنان، عراق را بی ثبات کند.»
بعد از آن که دولت تهران شرکای شورشی اش را در عراق مجهز به خمپاره های مرگبار کرد، ژنرال پترایس شخصاً پیام فرستاد. ژنرال مایکل باربرو، معاون عملیاتی ژنرال پترایس با هادی العماری، سیاستمدار شیعه و رئیس پیشین سازمان مسلح شیعه موسوم به بدر – که با حمایت سپاه قدس و برای مبارزه با صدام حسین تشکیل شده بود – ملاقات کرد.
ژنرال باربرو در این دیدار به آقای العماری گفت اگر «دوستانش در شرق» دست از حمله برندارند، آمریکا حملات به گروههایی را که ظن دارد واسطه ها و مأموران سپاه قدس در عراق باشند، تشدید خواهد کرد – حملاتی که نیروی ویژه 17، واحد سری کماندویی ویژه مقابله با نفوذ ایران، هم در آن شرکت خواهند کرد. یک مقام نظامی آمریکا می گوید این حملات برای بیش از یکسال متوقف شد؛ اما بار دیگر از سر گرفته شد، و تا سال 2011 که نیروهای آمریکایی از عراق خارج شدند، برای آمریکا دردسر ساز بود.
ژنرال پترایس آوریل سال 2008 در نامه ای به آقای گیتس اشاره کرد که پیشنهاد سلیمانی برای دیدار و گفتگوی سری با آمریکایی ها را – که توسط جلال طالبانی و عبدالمهدی به وی ابلاغ شده بود – رد کرده است.
ژنرال پترایس نوشته بود: «نگران نباشید، از آنها حمایت نخواهد کرد.»