مسعود پزشکیان در روزهای پیش از رایگیری برای تعیین جانشین ابراهیم رئیسی در ایران، در آنچه «میثاق ۲۴ مادهای» نامیده شد، دخالت نهادهای غیرفرهنگی را غیرقابل قبول دانسته و گفته بود: جای اندیشه در زندان نیست.
او در پاسخ به پرسش های خانه سینما وعده داده بود که «وزیر فرهنگ در دولت من موضوع فرهنگی را به موضوعی تبلیغی و یا آمارسازیهای غیرواقعی تقلیل نخواهد داد، بلکه دیپلماسی فرهنگی را فعال خواهد کرد» و افزوده بود که دولتش «اعتماد اهالی فرهنگ و هنر را دوباره جلب» می کند.
مسعود پزشکیان اضافه کرده بود: «با سیاستهای دولت جدید مبتنی بر اعتمادسازی بین اهالی فرهنگ و هنر و حاکمیت میتوانیم امیدوار باشیم که مشکلات حوزه فرهنگ هنر تا حدودی برطرف شود.»
در این ارتباط، پژمان سلطانی، نویسنده و ناشر در ایران، در گفتوگو با بخش فارسی صدای آمریکا بر این اعتقاد است که «آقای پزشکیان اگر هم بخواهد نمیتواند» و میگوید: «این خانه از پای بست ویران است.»
آقای سلطانی در این گفتوگو به پرسشها در مورد وضعیت سانسور در ایران، آینده آن و واکنش نویسندگان و هنرمندان در قبال سانسور و نیز اعمال فشارها در عرصه ادبیات پاسخ داده است.
به عنوان نویسنده و ناشر، چه تجربه ای از سانسور داری؟
-من ابتدا سعی میکنم مقدمه کوتاهی از شکلگیری سانسور که ما را در ورطه این ابتلا کشانده، ارائه دهم .
قطعا بنیان این مقوله، ابتدا از سنت، خانواده و آئین شروع شده است. البته من تصمیم ندارم این مقوله مجهول را در ترازوی عدالت قرار دهم اما مایه این انحطاط و سانسور درست در همین خانه کشت شده و بعدها به جامعه اشاعه داده است . قطعا این بحث کلی نیست و شک نکنید از نظر خیلیها به یک افترا تبدیل خواهد شد .
حال اگر اتصال این دو را (سنت و خانواده) از خود دور کنیم در جای دیگر سریز خواهد شد و آنجا، جایی نیست جز حاکمیت مطلق...
به نظر من، نویسنده ناظر بر جریان های اجتماعی است. در جهت عدالت و حقیقت، حال اینکه قرار بر این باشد در طبق سانسور، برد اثر گرفته شود و فضای خلاقیت را وصله و پینه کند، قطعا زمین گیر و یا افسرده میشود .
چندی قبل مجموعه داستان هایم را به نام «من پدر هفتاد و چهار بچه هستم» را جهت صدور مجوز چاپ به اداره ارشاد سپردم. بعد از چند ماه، میزان حذف(سانسور) در حدی بود که چیزی از اثر نمیماند. به ناچار مجبور به چاپ آن در خارج از کشور شدم.
این بدنه نظام فرهنگی و ادبی ماست. ما در این بدنه چنان دچار حذف و سانسور شدهایم که نمیدانیم مراد و مقصود کجاست .
به هر حال، این واقعیتی است که ما هیچوقت از تیغ سانسور جان سالم بدر نبردهایم. در واقع، در چله کمان جان خود را گذاشته ایم .
آیا سانسور بر کتاب که شامل نویسنده و نیز ناشر شده، در طول این دهه ها یکسان بوده و یا این که دستخوش تغییر در نحوه اجرا شده؟
اگر چه سخن گفتن از آنچه که میدانیم، بسیار مشکلتر است تا سخن گفتن از آنچه نمیدانیم. خصوصا اگر جسارتی کنیم و حقیقت را بگوییم .
در ایران واژه « خصوصی بودن و یا خصوصی شدن» ارگان ها و موسسات معنایی ندارد و همه تحت سلطه و نظر دولت هستند، و این بخش عظیمی از خواستهها را چه در گفتوگو، چه در اعمال نظر منتفی میکند.
یک سر این مفهوم (انتشار) در ایران گره خورده به موسسات انتشاراتی که به دلیل منافع، اعم از اقتصادی و فرهنگی، به سمت دولت و قوانینش سوق داده شدهاند که به سه دسته تقسیم میشوند: ۱- ناشران مستقل و تاثیرگذار، که عموما این ناشران در انزوا کم کم از گردونه خارج میشوند و تعدادشان بسیار اندک است اما سعی و تلاش برای مبارزه دارند، ۲-ناشران مستقلی که عموما بیطرف و با امکان موجود به کار خود ادامه میدهند و تلاشی در جهت مبارزه با سانسور انجام نمیدهند و منفعل عمل میکنند و ۳- ناشرانی که عموما در قالب فرهنگی عمل میکنند و غرق در رانت دولتی هستند که این دسته در دید مردم مقدسترند و از هر امکان دولتی هم بیبهره نیستند. البته ناخواسته فشار سانسور برای این ناشران کمی ملایم تر است ...
در این چهل و اندی سال، با تغییرات دولت، تصمیم گیریها بنا به سلیقه روسا و تیم تشکیلدهنده بوده ...به طور مثال، در دوره ریاست (وزارت فرهنگ) آقای میرسلیم، انتشار عکس خوک و سگ در کتابهای کودکان ممنوع بود و یا کلماتی چون «روی هم رفته، لخت وعور، عریان» و کلمات مشابه مشکلساز بود . اما در دوره محمد خاتمی فضای بهتری برای انتشارات و مطبوعات باز شد که این در ادوار مختلف دستخوش سلیقه همان طیف خاص بوده که در راس امور قرار داشته است و این روند سلیقه و حتی تعریف شده کماکان ادامه دارد.
تاثیر سانسور بر ادبیات چگونه بوده و نویسندگان و شاعران چه رویکردی در قبال آن داشتهاند؟
بین حق و قانون فاصله ای است به اندازه یک مو... بنابراین هم نویسنده هم شاعر با عبارات خود شهادت به عصری داده که با آن در ستیز بوده است.
تصور میکنم نه نویسنده و نه شاعر هیچوقت در انتظار شرایط علاف نمانده، بلکه به استقبال شرایط موجود هم رفته است. وجود فضای مجازی، اینترنت و ارتباط با مخاطب و... فضایی را فراهم کرده تا نویسنده بیکار ننشیند.
بشر همیشه به یک دهان بزرگ، به بزرگی "ای ادم ها "محتاجتر است .
امروز ما شاهد قشری جوان، مطالبه گر و پرسشگر هستیم. قطعا راه ارتباط و پل بین نویسنده و شاعر از همین طریق (شبکه های مجازی، نشر زیر زمینی، جمعهای دورهمی شعر خوانی و داستان خوانی) میسر است .
قطعا ما نوشتههایمان را با تاریخ مصرف نمینویسیم . همه نویسندگان متعهد، مسئولیتی را پذیرفتند که رد پاهایشان تا قرن ها به جا خواهد ماند.
۴. و پرسش بعدی، آیا میتوان به تغییر سیاستهای وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی در دولت مسعود پزشکیان و وزیر جدید؛ عباس صالح شریعتی، در جهت بهبود وضعیت، امیدی داشت؟
آقای پزشکیان اگر هم بخواهد نمیتواند . این خانه از پای بست ویران است.