فیلم «هکسا ریج» یا «تیغه اره» گوشه دیگری از نبرد سهمگین نیروهای آمریکا با سربازان ژاپنی را در جزیره «اوکیناوا» در ماههای آخرین جنگ جهانی دوم نمایش میدهد. بازیگر «اندرو گارفیلد» نقش افسر بهداری «دزموند راس» را بازی میکند که در خونین ترین صحنه نبرد جنگ جهانی دوم، ۷۵ همرزم را از مرگ نجات داد، اما به خاطر اعتقاد مذهبی، حاضر نشد هرگز اسلحه بدست بگیرد.
تهیه کننده این فیلم، کارگردانی فیلم «تیغه اره» را که بارها در هالیوود دست به دست گشت، سرانجام به «مل گیبسون» ۶۰ ساله سپرد، که اینجا هم مثل فیلم «مصیبت مسیح» خشونت چندشآور و ایمان مذهبی را در ترکیبی برانگیزاننده، کنار هم میگذارد.
نام فیلم Hacksaw Ridge برگرفته از نام منطقه کوهستانی جزیره «اوکیناوا» است که خونینترین نبرد در آن واقع شد و محل فداکاری «داس دزموند» قهرمان فیلم است که برای نجات ۷۵ سرباز از مرگ، مدال شجاعت گرفت.
«گیبسون» میگوید جائی که بیشتر مردها از ترس و حقارت به سطح حیوان سقوط میکنند، «دزموند راس» با الهام از روح والای خود، کاری خدائی انجام میدهد، و جان خودش را بارها و بارها برای دیگران به خطر میاندازد.
«گیبسون» میگوید در این داستان واقعی، برای این روزگار، که نبردها اطراف ما را به آتش کشیدهاند، پیامی نهفته است.
«دزموند» یک تنه مجروحین را از پشت خطوط نیروهای دشمن، به بیمارستانهای صحرائی انتقال داد، زیر آتش دشمن به نجات زخمیها شتافت، و در راه نجات همرزمان، از آتش تکتیراندازها و خمپاره دشمن، جراحت برداشت. او جنگ را برحق، ولی کشتن انسان ها را ناحق میدانست، و هرگز اسلحه دست نگرفت.
نقش دزموند را «اندرو گارفیلد» ایفا کرده، بازیگر اسپایدرمن، مرد عنکبوتی، ابرقهرمان کتاب مصور.
«گارفیلد» بازی در نقش یک قهرمان واقعی را به نقش ابرقهرمان کتاب مصوری ترجیح میدهد، چون میداند که چیزی عمیق را بزرگ میدارد. ولی میگوید در باره مرد عنکبوتی هم همین حس را دارد، با این تفاوت که شخصیت مرد عنکبوتی، روایت های مختلف دارد، در حالیکه شخصیت «دزموند» انسانی واقعی است که بین ما نفس میکشید و زندگی میکرد.
«دزموند داس» که در مستندی در باره خودش ظاهر شده، پیش از مرگش در سال ۲۰۰۶، در نوشتن سناریوی های مقدماتی «هکسا ریج» دست داشت. سناریو، میان تهیه کنندگان هالیوود، دستبدست گشت، و بارها دستخوش تغییر شد.
نمایش خشونت عریان
منتقدها خشونت عریان در فیلم «هکسا ریج» را با فیلم «مصیبت مسیح» مقایسه کردهاند که آن هم به خاطر نمایش بیپرده خشونت، شهرت پیدا کرد تا جائی که بعضی آن را «هرزه نگاری» یا «پورنوگرافی» خشونت، توصیف کردند.
بیش از نیمیاز آن فیلم، با دقت وسواسآمیز، تاثیر ضربات شلاق و چماق و سنگ و شمشیر را روی بدن عریان مسیح نشان میدهد.
در فیلم «شجاع دل» یا Braveheart «گیبسون»، فضیلت روحانی را با آزمون پایداری جسمی در برابر خشونت جهنمی، برابر میداند.
مذهب و خشونت
موضوع مورد علاقه «گیبسون»، چنانکه منتقد «جاستین چنگ» در مقالهای برای لسآنجلس تایمز، یادآور میشود، آزمایش و تطهیر خمیره اخلاقی انسان است از راه وحشیگری تهوعآور و خشونت سازشناپذیر.
او نوشته در سینمای معاصر، از نظر تصویر خشونت روی پرده، و توجه عاشقانه و «سادیست» به مثله شدن اندام انسان در اثر انفجار و دریده شدن ماهیچه ها در اثر برخورد گلوله، هیچ فیلمسازی به پای «گیبسون» نمیرسد.
«ای او اسکات» در نیویورک تایمز مینویسد اشتهای گیبسون برای کشتار و خونریزی، در هالیوود مثال ندارد.
وجه مشترک همه این فیلم ها، (از جمله فیلم «شجاعدل» و همچنین فیلم درخشان «اپاکالیپتو» کار کمتر شناخته شده گیبسون که آن را بعد از فیلم «مصیبت مسیح»، در جنگلهای آمازون و به زبان سرخپوستهای آنجا ساخت) ، مرکزیت خشونت بی امان و پردهدر، و خونریزی چندشآور، در قصه و شخصیتپردازی است.
به قول دیوید ادلستین، منتقد هفتگی «نیویورک» فیلم «هکسا ریج» سوژه مناسبی برای «مل گیبسون» است، که مثل «مصیبت مسیح» بار دیگر، یک انسان صلحطلب را در خشونت، غسل میدهد.
ادلستین معتقد است که گیبسون به قدری در نفرت از خود، غرق است که تنها راه مستقیم تطهیر روح و رستگاری روحانی را در خودزنی میبیند، تا حد محو خویشتن.
برای گیبسون، سربازها در حال کشت و کشتار وسط جبهه، به همان اندازه، حیاتی هستند که قهرمان آرامشطلب فیلم، حتی حاضر نشد اسلحه بدست بگیرد.
گیبسون تفاوت اخلاقی میان او و سربازها، قائل نمیشود، چون پروای اصلی او، عبور از خویشتن، و ایثار در جبهه جنگ است، که از دید او، نوعی خلوص روحانی است.
فیلم «تیغه اره» در جشنواره ها به عنوان یک فیلم حماسی ضد جنگ، نمایش داده شد. تضاد غیرقابل انکاری هست در خود فیلم، که انگار بعد از آنکه آخرین گلوله جنگ شلیک میشود، همچنان با خودش در جنگ است.
دوگانگی
تضاد در شخصیت تاریخی «دزموند داس» آرامشطلب هم وجود دارد که به عنوان «مخالف وجدانی» خدمت ارتش را پذیرفت، ولی به خاطر فداکاریهایش، مدال شجاعت گرفت.
بارها، «داس» در ایمان خودش تردید میکند، و وسوسه میشود که مسلسل بدست گیرد. تضاد در پیام فیلم هم هست، که از یکسو، جنگ را رد میکند،
فیلم خشونت را محکوم میکند، ولی از سوی دیگر، بزرگداشت برانگیزاننده شور و هیجان میدان جنگ هم هست.
منتقدها، از جمله «ای او اسکات» منتقد «نیویورک تایمز» ضمن تحسین این فیلم، «گیبسون» را به نفاق متهم میکنند، چون نمیشود گفت که در این فیلم، و همچنین در فیلمهای دیگر، از جمله «مصیبت مسیح» نخواسته از نمایش وقیحانه خشونت و خونریزی، استفاده ابزاری بکند.
به قول منتقد لس آنجلس تایمز، تضادهای اخلاقی این فیلم، نشان میدهد که گیبسون، فیلمیساخته عمیقا فریبکار، و در عین حال، به طرز داغانکنندهای، صادق.
به نظر «انتونی لین» منتقد «نیویورکر» هدف از نمایش خشونت تهوعآور، درک عمیقتر ایمان «دزموند راس» است که او را میدارد، خونریزی همرزمها و حتی یک سرباز دشمن را، بند بیاورد.
شستشوی او در پایان نبرد، نوعی غسل تعمید دوباره است.
انتونی لین، در هفتهنامه «نیویورکر» مینویسد بیش از هر فیلمساز دیگری، حتی بیش از «مارتین اسکورسزی» که مثل گیبسون، به شاخه کاتولیک مسیحیت تعلق دارد، گیبسون دلمشغول عوارض و پیامدهای روحانی رنج و درد است. ولی بعید نیست خشونتی که با ۴۰ میلیون دلار در این فیلم بازسازی شده، برای بعضی زننده باشد، و این فیلم، به قول «انتونی لین» از یک طرف به جنون نزدیک است و از طرف دیگر، به عظمت، ولی تردیدی بر جای نمیگذارد که هیچکس غیر از گیبسون قادر به ساختن آن نمیتوانست باشد.