باربارا اسلاوین، از تارنما Atlantic Council’s New Atlanticist blog
در طی چند دهه ای که اخوان المسلمین مصر حزب مخالف دولت بود و به سختی تحمل می شد، زیر پرچم «اسلام راه حل مشکلات است»، علیه مستبدان عرفی گرا مبارزه می کرد.
زمانی که ارتش مصر روز ٣ ژوییه محمد مرسی، رئیس جمهوری و سردمدار اخوان المسلمین را از قدرت برکنار کرد، قدیمی ترین نمونه اسلام سیاسی بهترین فرصت و شاید تنها شانس برای اعتبار بخشیدن به این شعار را از دست داد. در واقع، افول و سقوط ناگهانی ریاست جمهوری مرسی در برهه ای به وقوع پیوست که توجه جهان نیز بر این فرضیه متمرکز شده است، نظریه ای که با انقلاب ١٩٧٩ ایران آغاز شد و به نظر می رسد که در مورد دیگر کشورهای مسلمان جهان نیز صدق می کند.
اسلام سیاسی پیشینه بسیار قدیمی و دیرینه ای دارد و حسن البنا، رهبر اخوان المسلمین در سال ١٩٢٩ در اعتراض به نظام پادشاهی که تحت کنترل منافع کشورهای غربی اداره می شد، این جنبش را بنیان گذاشت. طی چندین دهه گذشته، پادشاهان و دولت هایی که آمیزه ای از حکومت نظامی با ملی گرایی عرب، سوسیالیستی و سرمایه داری داشتند بر این کشورها حکم راندند و اخوان و گروه های وابسته به آن سرکوب و به سکوت واداشتند. و بعد بهار سال ٢٠١١ فرا رسید.
با وجودی که جنبش های اسلامی رهبری شورش های مردمی علیه حکومت های خودکامه و مستبد منطقه را به عهده نداشتند، اما به دلیل سازماندهی قوی و پیشینه ارائه خدمات اجتماعی به فقرا و نیز مبارزه با سرکوب دولتی از این اعتراض ها به نفع خود سود بردند.
با این وجود، این جنبش ها پس از به قدرت رسیدن در شیوه های حکومت داری خود زیاده روی کردند و این مسئله در مصر بیش از هر کشور دیگری مشهود بود و اخوان وعده های اولیه خود را به دست فراموشی سپرد، قول داده بود که جناح هوادار او در صدد کسب اکثریت در پارلمان کشور برنخواهد آمد و از تحریک اقدامات تلافی جویانه نیروهای سکولار خودداری کند.
مرسی جایگزین خیرات الشاطر شد، شاطر مقام قدرتمندی در ساختار جنبش اخوان المسلمین بود اما برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری رد صلاحیت شده بود. همین امر سبب شد مرسی پیروزی نه چندان چشمگیر خود در دوره دوم انتخابات را به نوعی سوء تعبیر کند و اساساً مهمترین گذار دموکراتیک جهان عرب را به نام خود رقم زد.
با توجه به عظمت و گستردگی مشکلات پیش روی مصر پس از برکناری حسنی مبارک، فقط دولتی می توانست شانس موفقیت داشته باشد که برای اداره امور از حوزه پایگاه سیاسی هواداران خود فراتر برود. اخوان بدون حمایت مردمی برای اعمال اصلاحات اقتصادی مهم با چالش های بسیاری روبرو شد و برای کسب توافق بسته کمک مالی «صندوق بین المللی پول» ناکام ماند.
قانون اساسی که اخوان بهار سال گذشته تدوین کرد، عامل ناامیدی و سرخوردگی گروه هایی شد که چشم انتظار پیشرفت های عمده و تحولات عمیق در مصر پس از دوران مبارک بودند. مرسی همچنین بسیاری از مقامات دولت خود را بدون توجه به خواست عمومی منصوب کرد و تا جایی پیش رفت که یکی از اعضای جماعت اسلامی را به مقام فرمانداری یکی از مهمترین قطب های گردشگری کشور منصوب کرد. جماعت اسلامی روزگاری پیشینه خشونت باری داشت و در گذشته اتباع خارجی را قتل عام کرده بود.
اخوان پرهیزگاری و تمایلات مذهبی مردم عادی مصر را با سرسپردگی به یک دولت مذهبی تک حزبی اشتباه گرفته بود. این اشتباه معمولی است که اسلام گرایان مرتکب می شوند. بسیاری از مردم خاورمیانه دوست دارند که یک مسلمان پرهیزگار و متقی به مقام ریاست جمهوری کشورشان برگزیده شود، اما کارآمدی و شایستگی رهبرانی که به خواست دیگران گوش می دهند و مناسبات سازنده ای با جامعه بین الملل برقرار می کنند، برای عموم مردم از اهمیت بیشتری برخوردار است.
خلع مرسی از قدرت به منزله زنگ خطری برای احزاب اسلامی است که نمی توانند برای حاکمیت موفق بر مردم فقط صرفاً به هویت مذهبی خود حساب کنند. حزب نور مصر که از اخوان تندروتر است و از برکناری مرسی حمایت کرد، این درس را به خوبی آموخته است. حزب نور درخواست کرده بود تا به جای انتخاب محمد البرادعی به مقام نخست وزیری کشور، فردی برای این پست انتخاب شود که با همفکری و اجماع برگزیده شده باشد. البرادعی برنده جایزه صلح نوبل و چهره محبوب نیروهای سکولار مصر است.
سرنوشت تجربه اخوان در مصر پیامدهای مهمی در سراسر منطقه به همراه دارد: برای تونس که همچنان برای تدوین قانون اساسی با چالش های جدی روبرو است، برای سوریه که تعداد زیادی از گروه های اسلامی به مخالفان دولت اسد پیوسته اند و حکومت آن بر حمایت اقلیت های مذهبی متکی است که از ایده حاکمیت یک دولت اسلامی هراس دارند.
سقوط مرسی درس آموزنده ای برای ایران است که تنها کشور جهان است که حاکمیت دینی دارد. ترکیه نیز باید از مصر درس بگیرد چرا که حزب حاکم آن ریشه های اسلامی دارد. هم ایران و هم ترکیه ابتدا از پیروزی اخوان استقبال کردند، اما تحولات مصر به جای این که به دیدگاه های جهان اسلام اعتبار ببخشد، سبب شد که توجه جهان بر محدودیت های آن معطوف شود.
رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه هنوز با پیامدهای اعتراض های خیابانی مردم در استانبول و دیگر شهرهای بزرگ کشور علیه سیاست های استبدادی دولت او دست و پنجه نرم می کند. مردم ترکیه همچنین به تلاش های مخفیانه دولت اردوغان برای ترویج اخلاق اسلامی اعتراض دارند. رفتار اردوغان در سال های اخیر با روحیه مدارا و تعاملی مغایرت داشته که حزب او ده سال پیش و پس از به قدرت رسیدن ترویج می کرد. دولت اردوغان به طور فزاینده ای شبیه حاکمیت های استبدادی پیشین ترکیه است که رنگ و بوی اسلامی دارد.
در همین ضمن، انقلاب اسلامی ١٩٧٩ در ایران نیز سال ها پیش با شکست قطعی مواجه شد. ایران هم اکنون یکی از کشورهای خاورمیانه است که مردم آن کمترین تمایل و علاقه به دیدگاه های مذهبی و اسلامی را نشان می دهند. ایران کشوری است که مردم آن تعطیلات و آداب و رسوم اسلامی همچون رمضان را به ندرت به جای می آورند اما به جای آن به جشن هایی همچون نوروز و آداب باستانی ایرانی توجه و علاقه بیشتری نشان می دهند.
آیت الله علی خامنه ای، رهبر ایران برای متقاعد کردن مردم به شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ماه گذشته ایران به جای این که بر هویت مذهبی مسلمانان شیعه تکیه کند، ناچار شد تا بر وطن پرستی و ایرانی بودن و عشق به کشور متوسل شود. این خود نشانه آشکاری از این واقعیت است که او عدم محبوبیت فزاینده نظام حاکم بر کشور را به رسمیت می شناسد. مردم ایران نیز در انتخابات ریاست جمهوری اخیر حسن روحانی، نامزدی را به قدرت رساندند که کمترین نشانه ای از دیدگاه های افراطی و تندروی را نشان می داد. یکی از دلایلی که پیروزی روحانی شگفت آور نمود آن بود که او یک روحانی است و روحانیون بین شهروندان جمهوری اسلامی بسیار بسیار منفور هستند.
آقای روحانی در سخنرانی که اندک زمانی پس از پیروزی خود ایراد کرد، گفت به خوبی درک می کند که ایدئولوژی مذهبی جایگزینی برای شایستگی و پاسخگویی به مردم نخواهد بود. او قول دارد تا به خواست «اکثریت مردم» که به او رای دهند گوش فرا دهد.
او گفت «در منطقه ما کشورهایی بودند که در ارزیابی جایگاه خود دچار خطای محاسباتی شدند و شما شاهد بودید چه سرنوشتی داشتند... جهان در حال تغییر و تحول و در آستانه گذار است و نظم نوینی باید برقرار شود. اگر ما وضعیت ملی خود را به درستی ارزیابی نکنیم، دچار خسران خواهیم شد».
یادداشت بالا برگردان مقاله باربارا اسلاوین است که در تارنمای « Atlantic Council’s New Atlanticist blog » منتشر شد.