تهدید اسراییل در مورد حمله به تاسیسات اتمی ایران ماه هاست که به گوش می رسد. ایالات متحده خواستار خویشتنداری اسراییل در این مورد شده است. اما اگر چنین عملیاتی آغاز شود، واکنش احتمالی تهران چه خواهد بود؟ آنچه در ادامه می خوانید نوشته ای است از آزاده معاونی که روز ٢١ سپتامبر در روزنامه واشنگتن پست منتشر شده.
حمید، از نیمه شب و از زمانی که بمب افکن های اسراییل به «مرکز تخقیقات هسته ای تهران» در نزدیکی امیرآباد حمله کرده اند، بیدار بوده . انعکاس صدای انفجار در سراسر مناطق نزدیک به این محل شنیده شد و ستون های دود در دل شب گم شده اند. صدای آژیر ساعت ها و تا نزدیکی سحر به گوش می رسید. در حالی که ارتباط اینترنتی قطع است، حمید رادیو تهران را روشن می کند و اخبار، گزارش حمله به تاسیسات اتمی کلیدی در اراک، نظنز و اصفهان را گزارش می کند.
او تعجب می کند که چطور هواپیماهای اسراییلی به تاسیسات فردو حمله نکرده اند. این تاسیسات زیر کوهستان های نزدیک قم ساخته شده است. حمید در دانشگاه شهید بهشتی علوم سیاسی تدریس می کند و تاسیسات اتمی فردو در بازی های جنگی که او و همکارانش تابستان سال گذشته در این دانشگاه ترتیب دادند، در صدر فهرست مراکزی قرار داشت که انتظار حمله به آن ها می رفت. اخیراً یک فرمانده نظامی ارتش، تهدیدهای اسراییل را «توخالی» خوانده بود و فرمانده دیگری گفت ایران از چنین حمله ای «استقبال» خواهد کرد. اما او هم اکنون به این نظامی ها فکر می کند، این که حس خشنودی دارند و یا همچون او دارند از ترس و وحشت می میرند.
حمید پیاده تا سوپرمارکت سرکوچه می رود. مردم که بعضی از آن ها همسایه های او هستند، به پنجره های مغازه چسبیده اند و به در می کوبند و با فریاد از مغازه دار می خواهند در را باز کند. از زمانی که تحریم ها مرغ را به یک کالای تجملی بدل کرده، خرید کردن با تنش همراه شده است، اما امروز همه سرشار از ترس و نگرانی اند. زمانی که صاحب سوپرمارکت آن ها را به مغازه راه می دهد، خریداران مشتاق، بیسکویت ها را از قفسه ها به غارت می برند. یک زن جوان فریاد می زند که کودکش به شیر حساسیت دارد: «شیر خشک کجاست؟» و حمید از سوپرمارکت برمی گردد.
حمید در منزل، کانال تلویزیون را عوض می کند، کانال تلویزیون دولتی کارگران بخش اورژانس را نشان می دهد که با یونیفورم های سفید، برانکاردها را از دل ویرانه های حومه اصفهان حمل می کنند. همه یک هزار کارگر این نیروگاه کشته شده اند و باد غبار مسموم کننده ای را به سمت شهر می برد. اعضای شورای جنگ آیت الله خامنه ای احتمالاً روی قالیچه در منزل تحت حفاظت رهبر جمهوری اسلامی نشسته اند و میزان خسارات وارده به تاسیسات اتمی و نوع واکنش را مورد ارزیابی قرار می دهند. خبرهای کوتاه زیرنویس صفحه تلویزیون نشان می دهد که قیمت نفت خام به بشکه ای ١٣٠ دلار رسیده است.
نوری المالکی، نخست وزیر عراق این حمله ها را محکوم کرده و هشدار داده است که استفاده از حریم هوایی این کشور برای«حمله و اقدامات خصمانه بیشتر» ممنوع خواهد بود. مناسبات ایران و عراق از زمان پایان جنگ ایالات متحده تاکنون نزدیک تر شده است. شاید اگر بعضی از لوله های نفت عراق به طور اسرارآمیزی منفجر شوند، مالکی حتی تمایل داشته باشد چنین اتفاقی را به روی خود نیاورد و میلیون ها بشکه نفت را از مسیر دیگری وارد بازار کند. حمید می داند که روحانیون می خواهند از وقوع یک جنگ منطقه ای اجتناب کنند، اما آن ها می توانند بدون چنین دردسرهایی هم اقتصاد جهانی را بی ثبات کنند. او به نفس راحتی که بشار اسد می کشد و روزهای ارزشمندی که شوربختی ایران برای حکومت او به ارمغان آورده است، فکر می کند.
به هنگام ساعات پر رفت و آمد و ترافیک صبحگاهی، خودروها در بزرگراه ها از کنار تبلیغات عظیم خیابانی تصاویر روحانیون لبخند به لب، عبور می کنند و برای انتظار در صف های بسیار طولانی بنزین از یکدیگر سبقت می گیرند. کلاس نظریه سیاسی حمید ساعت ده صبح شروع می شود، اما او زود از منزل خارج شده تا شاید در محل کار بتواند به اینترنت دسترسی داشته باشد. او باید به دخترش در لوس آنجلس ایمیل بزند و بگوید که سالم است.
مقامات ایران شبکه تلفن همراه را به دلیل نگرانی از بهره گیری عوامل جاسوسی اسراییل از طریق خطوط تلفن و استفاده گروه های مخالف حکومت و ایجاد آشوب بیشتر قطع کرده اند. رادیو گزارش می دهد که اعضای «انجمن اسلامی دانشجویان» در محوطه بیرون سفارت سوئیس، حافظ منافع ایالات متحده در ایران جمع شده اند و شعار «مرگ بر اسراییل» و «مرگ بر آمریکا» سر می دهند و به سمت ساختمان و دیوار سیمانی سنگ و بمب های بنزینی پرتاب می کنند. حمید می داند که این افراد، دانشجویان بسیجی و شبه نظامیان خط مقدم این اعتراض ها هستند که تحت سازماندهی دولت جمع شده اند.
او خودروی خود را در پارکینگ اساتید پارک می کند و فکر می کند که کدام دانشجوی قدیمی اش را پیدا کند تا واکنش مقامات دولت را دریابد. بیشتر دانشجویان حمید در ماموریت های دیپلماتیک و پست های کلیدی و سپاه پاسداران شاغل شده اند و او نظارت بر حداقل بیست تز پایان ترم را به عهده داشته است که دقیقاً آن چه را که احتمال دارد در این سناریو اتفاق بیافتد ترسیم کرده اند و دانشجویان خود را دیده است که به هنگام دفاع از تزهایشان، شور و شوق آشکاری در مورد نظریه هایشان نشان می دهند. البته او به خود یادآوری می کند که همه آن ها به جنگ با اسراییل تمایل نشان نداده بودند. شاید فقط نیمی از آن ها.
دانشجویان خشمگین بعد از کلاس بحث می کردند و می گفتند ایران باید هر چه سریع تر برنامه اتمی خود را تسلیحاتی کنند. حمید اظهارات آیت الله علی خامنه ای را تماشا می کند و از آرامش اجباری این روحانی سالمند شگفت زده می شود. آیت الله علی خامنه ای هرگز حتی ذره ای از کاریزما و وجهه روح الله خمینی، رهبر انقلاب اسلامی بهره ای نبرده است. با این وجود، فصاحت و بلاغت امروز او ماهرانه است. او وعده می دهد که ایران شکست نخواهد خورد و ملت بزرگ تلافی خواهند کرد و دشمن صهیونیست را به زانو درمی آورد.
سخنرانی تمام می شود و پخش آن با تصاویر رشته کوه های پربرف البرز در تهران و دریای خزر ادامه می یابد و «وطنم» سرود میهنی دوران جوانی حمید پخش می شود. چشم های حمید پر از اشک می شود. او در یک خانواده اشرافی سکولار متولد شده است و نوه وزیر کابینه شاه است .
او در مسیر بازگشت به منزل، از کنار بیمارستان پارس رد می شود و می بیند مردم جمع شده اند و پلیس ضدشورش سعی می کند آن ها را متفرق کند. او از پنجره ماشین به بیرون خم می شود تا از یک گلفروش بپرسد چه اتفاقی افتاده است. گلفروش می گوید «از صبح اینجا جمع شده اند، ماسک و کپسول اکسیژن می خواهند».
رادیو گزارش می دهد که راکت های جهاد اسلامی و حزب الله به شهرهای اسراییل پرتاب شده اند و ده نفر در کیریات شمونا در شهر شمالی اسراییل کشته شده اند. حمید فکر می کند چرا تهران واکنش نظامی خود را فقط به این حمله ها محدود کرده است. او گمان می کند که حمله های اسراییل احتمالاً خسارات سنگینی به همراه نداشته اند و فرماندهان نظامی حتماً خبر دارند که به پیشرفته ترین تاسیسات اتمی لطمه ای وارد نشده است. اقدامات تلافی جویانه آن ها باید مخفیانه و هوشمندانه و به گونه ای طراحی شده باشند که فقط با خارج کردن نفت کشور از بازار، لطمه های اقتصادی وارد کنند.
ارتش سایبری سپاه پاسداران به سیستم های کامپیوتری کشورهایی که کنترل تحویل نفت در سراسر خلیج فارس را به عهده دارند، حمله می کند. مقامات عربستان سعودی و قطر نیز نقره داغ خواهند شد، اما چاره چیست؟ سوریه هم که با واکنش عراق، گستاخ تر شده است این حمله ها را محکوم خواهد کرد.
حمید در تقاطع یک بزرگراه بزرگ، جمعیت جوانی را می بیند که گردهم جمع شده اند و بعضی از آن ها چادر سیاه به سر دارند و بعضی دیگر با عینک های آفتابی بزرگ و حجاب های نصفه نیمه و روسری های عقب افتاده، گرد آمده اند. آن ها، مرد و زن و در حالی که دست های همدیگر را گرفته اند «ای ایران»، سرود ملی محبوب کشور را می خوانند. هیچ کس آن ها را از این کار بازنمی دارد. آن ها می خوانند «ای دشمن، ار تو سنگ خاره ای، من آهنم» و صدای آن ها از تردد خودروها بلندتر است.
محمد علی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران بعد از ظهر همان روز در حالی که در برابر یک نقشه رنگ رو رفته جهان نشسته بود، با ملت ایران گفتگو کرد. او به مردم ایران توصیه می کند که وحشت نکنند و خطری در زمینه تشعشات رادیواکتیو وجود ندارد. او بر اهمیت دفاع از وطن، آن گونه که کشور در «دفاع مقدس» در برابر عراق پیروز شد، تصریح کرد. او گفت سپاه قصد دارد مرزهای ایران در خلیج فارس را مین گزاری کند و تانکرهای نفت دشمن که در صدد عبور از این منطقه برآیند، نابود خواهند شد.
همزمان با فرارسیدن غروب کهربایی، حمید در کوهپایه های البرز رانندگی می کند و به منزل یکی از مشاوران ارشد خامنه ای می رود که برادرش مدیر دانشگاه شهید بهشتی است. حمید بعد از این که از ایست بازرسی رد می شود، به یک خانه ویلایی دوطبقه می رسد. داخل این خانه مردی روی زمین نشسته و به پشتی هایی که طرح لاله دارند، تکیه داده است. همه آن جا حضور دارند: جعفری، رئیس شورای جنگ و مجتبی، پسر خامنه ای. همانطور که حمید حدس زده بود، فقط بخشی از سانتریفوژهای نظنر آسیب دیده اند و می توان آن ها را در عرض یکسال تعمیر و در برابر حمله های بیشتر مقاوم کرد. به همین دلیل است که تهران هنوز خشم افسارگسیخته نشان نداده است.
مقامات آمریکا از طریق ترکیه و سوئیس پیام هایی به تهران ارسال کرده و خواهان برقراری مذاکرات مستقیم و پایان دادن به خصومت ها شده اند. این مردان چای می نوشند و با شور و حرارت صحبت می کنند و به این نتیجه می رسند که باید به توافق برسند. ایران باید برنامه اتمی خود را به هر بهای ممکن از سر بگیرد، این مهمترین مسئله موجود است. آن ها تهدید بستن تنگه هرمز و حمله موشکی به اسراییل و نیز خروج از «پیمان منع گسترش سلاح های اتمی» را مطرح خواهند کرد، اما خویشتن دار خواهند بود و برای تداوم فعالیت های اتمی و نجات آن مصمم خواهند بود، چرا که نجات آن ها در گرو این برنامه است. چهره های آن ها جدی است، اما حمید نوعی آرامش در وجود آن ها حس می کند چرا که آن ها فکر می کنند که مردم ، مملو از خشم، پشت سر آن ها متحد شده است.
حمید، از نیمه شب و از زمانی که بمب افکن های اسراییل به «مرکز تخقیقات هسته ای تهران» در نزدیکی امیرآباد حمله کرده اند، بیدار بوده . انعکاس صدای انفجار در سراسر مناطق نزدیک به این محل شنیده شد و ستون های دود در دل شب گم شده اند. صدای آژیر ساعت ها و تا نزدیکی سحر به گوش می رسید. در حالی که ارتباط اینترنتی قطع است، حمید رادیو تهران را روشن می کند و اخبار، گزارش حمله به تاسیسات اتمی کلیدی در اراک، نظنز و اصفهان را گزارش می کند.
او تعجب می کند که چطور هواپیماهای اسراییلی به تاسیسات فردو حمله نکرده اند. این تاسیسات زیر کوهستان های نزدیک قم ساخته شده است. حمید در دانشگاه شهید بهشتی علوم سیاسی تدریس می کند و تاسیسات اتمی فردو در بازی های جنگی که او و همکارانش تابستان سال گذشته در این دانشگاه ترتیب دادند، در صدر فهرست مراکزی قرار داشت که انتظار حمله به آن ها می رفت. اخیراً یک فرمانده نظامی ارتش، تهدیدهای اسراییل را «توخالی» خوانده بود و فرمانده دیگری گفت ایران از چنین حمله ای «استقبال» خواهد کرد. اما او هم اکنون به این نظامی ها فکر می کند، این که حس خشنودی دارند و یا همچون او دارند از ترس و وحشت می میرند.
حمید پیاده تا سوپرمارکت سرکوچه می رود. مردم که بعضی از آن ها همسایه های او هستند، به پنجره های مغازه چسبیده اند و به در می کوبند و با فریاد از مغازه دار می خواهند در را باز کند. از زمانی که تحریم ها مرغ را به یک کالای تجملی بدل کرده، خرید کردن با تنش همراه شده است، اما امروز همه سرشار از ترس و نگرانی اند. زمانی که صاحب سوپرمارکت آن ها را به مغازه راه می دهد، خریداران مشتاق، بیسکویت ها را از قفسه ها به غارت می برند. یک زن جوان فریاد می زند که کودکش به شیر حساسیت دارد: «شیر خشک کجاست؟» و حمید از سوپرمارکت برمی گردد.
حمید در منزل، کانال تلویزیون را عوض می کند، کانال تلویزیون دولتی کارگران بخش اورژانس را نشان می دهد که با یونیفورم های سفید، برانکاردها را از دل ویرانه های حومه اصفهان حمل می کنند. همه یک هزار کارگر این نیروگاه کشته شده اند و باد غبار مسموم کننده ای را به سمت شهر می برد. اعضای شورای جنگ آیت الله خامنه ای احتمالاً روی قالیچه در منزل تحت حفاظت رهبر جمهوری اسلامی نشسته اند و میزان خسارات وارده به تاسیسات اتمی و نوع واکنش را مورد ارزیابی قرار می دهند. خبرهای کوتاه زیرنویس صفحه تلویزیون نشان می دهد که قیمت نفت خام به بشکه ای ١٣٠ دلار رسیده است.
نوری المالکی، نخست وزیر عراق این حمله ها را محکوم کرده و هشدار داده است که استفاده از حریم هوایی این کشور برای«حمله و اقدامات خصمانه بیشتر» ممنوع خواهد بود. مناسبات ایران و عراق از زمان پایان جنگ ایالات متحده تاکنون نزدیک تر شده است. شاید اگر بعضی از لوله های نفت عراق به طور اسرارآمیزی منفجر شوند، مالکی حتی تمایل داشته باشد چنین اتفاقی را به روی خود نیاورد و میلیون ها بشکه نفت را از مسیر دیگری وارد بازار کند. حمید می داند که روحانیون می خواهند از وقوع یک جنگ منطقه ای اجتناب کنند، اما آن ها می توانند بدون چنین دردسرهایی هم اقتصاد جهانی را بی ثبات کنند. او به نفس راحتی که بشار اسد می کشد و روزهای ارزشمندی که شوربختی ایران برای حکومت او به ارمغان آورده است، فکر می کند.
به هنگام ساعات پر رفت و آمد و ترافیک صبحگاهی، خودروها در بزرگراه ها از کنار تبلیغات عظیم خیابانی تصاویر روحانیون لبخند به لب، عبور می کنند و برای انتظار در صف های بسیار طولانی بنزین از یکدیگر سبقت می گیرند. کلاس نظریه سیاسی حمید ساعت ده صبح شروع می شود، اما او زود از منزل خارج شده تا شاید در محل کار بتواند به اینترنت دسترسی داشته باشد. او باید به دخترش در لوس آنجلس ایمیل بزند و بگوید که سالم است.
مقامات ایران شبکه تلفن همراه را به دلیل نگرانی از بهره گیری عوامل جاسوسی اسراییل از طریق خطوط تلفن و استفاده گروه های مخالف حکومت و ایجاد آشوب بیشتر قطع کرده اند. رادیو گزارش می دهد که اعضای «انجمن اسلامی دانشجویان» در محوطه بیرون سفارت سوئیس، حافظ منافع ایالات متحده در ایران جمع شده اند و شعار «مرگ بر اسراییل» و «مرگ بر آمریکا» سر می دهند و به سمت ساختمان و دیوار سیمانی سنگ و بمب های بنزینی پرتاب می کنند. حمید می داند که این افراد، دانشجویان بسیجی و شبه نظامیان خط مقدم این اعتراض ها هستند که تحت سازماندهی دولت جمع شده اند.
او خودروی خود را در پارکینگ اساتید پارک می کند و فکر می کند که کدام دانشجوی قدیمی اش را پیدا کند تا واکنش مقامات دولت را دریابد. بیشتر دانشجویان حمید در ماموریت های دیپلماتیک و پست های کلیدی و سپاه پاسداران شاغل شده اند و او نظارت بر حداقل بیست تز پایان ترم را به عهده داشته است که دقیقاً آن چه را که احتمال دارد در این سناریو اتفاق بیافتد ترسیم کرده اند و دانشجویان خود را دیده است که به هنگام دفاع از تزهایشان، شور و شوق آشکاری در مورد نظریه هایشان نشان می دهند. البته او به خود یادآوری می کند که همه آن ها به جنگ با اسراییل تمایل نشان نداده بودند. شاید فقط نیمی از آن ها.
دانشجویان خشمگین بعد از کلاس بحث می کردند و می گفتند ایران باید هر چه سریع تر برنامه اتمی خود را تسلیحاتی کنند. حمید اظهارات آیت الله علی خامنه ای را تماشا می کند و از آرامش اجباری این روحانی سالمند شگفت زده می شود. آیت الله علی خامنه ای هرگز حتی ذره ای از کاریزما و وجهه روح الله خمینی، رهبر انقلاب اسلامی بهره ای نبرده است. با این وجود، فصاحت و بلاغت امروز او ماهرانه است. او وعده می دهد که ایران شکست نخواهد خورد و ملت بزرگ تلافی خواهند کرد و دشمن صهیونیست را به زانو درمی آورد.
سخنرانی تمام می شود و پخش آن با تصاویر رشته کوه های پربرف البرز در تهران و دریای خزر ادامه می یابد و «وطنم» سرود میهنی دوران جوانی حمید پخش می شود. چشم های حمید پر از اشک می شود. او در یک خانواده اشرافی سکولار متولد شده است و نوه وزیر کابینه شاه است .
او در مسیر بازگشت به منزل، از کنار بیمارستان پارس رد می شود و می بیند مردم جمع شده اند و پلیس ضدشورش سعی می کند آن ها را متفرق کند. او از پنجره ماشین به بیرون خم می شود تا از یک گلفروش بپرسد چه اتفاقی افتاده است. گلفروش می گوید «از صبح اینجا جمع شده اند، ماسک و کپسول اکسیژن می خواهند».
رادیو گزارش می دهد که راکت های جهاد اسلامی و حزب الله به شهرهای اسراییل پرتاب شده اند و ده نفر در کیریات شمونا در شهر شمالی اسراییل کشته شده اند. حمید فکر می کند چرا تهران واکنش نظامی خود را فقط به این حمله ها محدود کرده است. او گمان می کند که حمله های اسراییل احتمالاً خسارات سنگینی به همراه نداشته اند و فرماندهان نظامی حتماً خبر دارند که به پیشرفته ترین تاسیسات اتمی لطمه ای وارد نشده است. اقدامات تلافی جویانه آن ها باید مخفیانه و هوشمندانه و به گونه ای طراحی شده باشند که فقط با خارج کردن نفت کشور از بازار، لطمه های اقتصادی وارد کنند.
ارتش سایبری سپاه پاسداران به سیستم های کامپیوتری کشورهایی که کنترل تحویل نفت در سراسر خلیج فارس را به عهده دارند، حمله می کند. مقامات عربستان سعودی و قطر نیز نقره داغ خواهند شد، اما چاره چیست؟ سوریه هم که با واکنش عراق، گستاخ تر شده است این حمله ها را محکوم خواهد کرد.
حمید در تقاطع یک بزرگراه بزرگ، جمعیت جوانی را می بیند که گردهم جمع شده اند و بعضی از آن ها چادر سیاه به سر دارند و بعضی دیگر با عینک های آفتابی بزرگ و حجاب های نصفه نیمه و روسری های عقب افتاده، گرد آمده اند. آن ها، مرد و زن و در حالی که دست های همدیگر را گرفته اند «ای ایران»، سرود ملی محبوب کشور را می خوانند. هیچ کس آن ها را از این کار بازنمی دارد. آن ها می خوانند «ای دشمن، ار تو سنگ خاره ای، من آهنم» و صدای آن ها از تردد خودروها بلندتر است.
محمد علی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران بعد از ظهر همان روز در حالی که در برابر یک نقشه رنگ رو رفته جهان نشسته بود، با ملت ایران گفتگو کرد. او به مردم ایران توصیه می کند که وحشت نکنند و خطری در زمینه تشعشات رادیواکتیو وجود ندارد. او بر اهمیت دفاع از وطن، آن گونه که کشور در «دفاع مقدس» در برابر عراق پیروز شد، تصریح کرد. او گفت سپاه قصد دارد مرزهای ایران در خلیج فارس را مین گزاری کند و تانکرهای نفت دشمن که در صدد عبور از این منطقه برآیند، نابود خواهند شد.
همزمان با فرارسیدن غروب کهربایی، حمید در کوهپایه های البرز رانندگی می کند و به منزل یکی از مشاوران ارشد خامنه ای می رود که برادرش مدیر دانشگاه شهید بهشتی است. حمید بعد از این که از ایست بازرسی رد می شود، به یک خانه ویلایی دوطبقه می رسد. داخل این خانه مردی روی زمین نشسته و به پشتی هایی که طرح لاله دارند، تکیه داده است. همه آن جا حضور دارند: جعفری، رئیس شورای جنگ و مجتبی، پسر خامنه ای. همانطور که حمید حدس زده بود، فقط بخشی از سانتریفوژهای نظنر آسیب دیده اند و می توان آن ها را در عرض یکسال تعمیر و در برابر حمله های بیشتر مقاوم کرد. به همین دلیل است که تهران هنوز خشم افسارگسیخته نشان نداده است.
مقامات آمریکا از طریق ترکیه و سوئیس پیام هایی به تهران ارسال کرده و خواهان برقراری مذاکرات مستقیم و پایان دادن به خصومت ها شده اند. این مردان چای می نوشند و با شور و حرارت صحبت می کنند و به این نتیجه می رسند که باید به توافق برسند. ایران باید برنامه اتمی خود را به هر بهای ممکن از سر بگیرد، این مهمترین مسئله موجود است. آن ها تهدید بستن تنگه هرمز و حمله موشکی به اسراییل و نیز خروج از «پیمان منع گسترش سلاح های اتمی» را مطرح خواهند کرد، اما خویشتن دار خواهند بود و برای تداوم فعالیت های اتمی و نجات آن مصمم خواهند بود، چرا که نجات آن ها در گرو این برنامه است. چهره های آن ها جدی است، اما حمید نوعی آرامش در وجود آن ها حس می کند چرا که آن ها فکر می کنند که مردم ، مملو از خشم، پشت سر آن ها متحد شده است.