محمد خضری، سرباز وظیفهای که در جریان اعتراضات سراسری در مرخصی به سر میبرد و مورد اصابت بیش از ۵۰۰ گلوله ساچمهای قرار گرفت، در گفتوگویی اختصاصی با بخش فارسی صدای آمریکا درباره نحوه مجروحشدنش توضیح داد.
او که به دلیل فشار نهادهای امنیتی و نیاز به مراقبت پزشکی مجبور به خروج از ایران شده است، میگوید: «... شروع کردند به تیراندازی مستقیم، اونم پنج بار، با «شاتگان» یا همون اسلحههای ساچمه ای، اونم از فاصله خیلی نزدیک، فکر کنم فاصلهاش شاید کمتر از هفت هشت متر بوده باشه...»
او میگوید که تجمع ساچمهها نشان می دهد که آنها از پشت به سمت قلب هدفگیری شدهاند تا سریع از پا بیفتد و بتوانند دستگیرش کنند و میافزاید: «تشخیص پزشک این بود که ساچمهها به داخل ریه نفوذ کرده و باعث تجمع هوا، خون و عفونت شده...»
او از شب بسیار سختی که گذرانده میگوید و از این که وقتی او را برای بیرون آوردن ساچمههای سطحی به پشت میخواباندهاند، نمیتوانسته تنفس کند و مجبور شده اند او را به شکل برعکس روی صندلی بنشانند. از این میگوید که خونریزیاش قطع نمی شده و بی وقفه هذیان میگفته است.
او میگوید: «... به بهانه موجود نبودن [سرم] در بازار، حتا داروخانههایی که [موجودی] داشتن، منع شده بودن از فروش سرمها و این باعث شده بود که در فرآیند درمان اورژانسی واقعا مشکل پیش بیاد...»
عکسبرداری نشان میدهد که نزدیک به پانصد ساچمه وارد بدن او شده که برخی عمیق و در نقاط حساس بدن هستند و باعث پارگی مویرگها و عفونت شده اند.
«دست چپام از همون لحظهای که شلیکها شروع شد تا مدت تقریبا یک ماهو نیم، دو ماه کاملا از کار افتاده بود...»
او سپس به فشارهایی اشاره می کند که پس از بهبود بر او اعمال میشده و هر روز افزایش مییافته است. شمارههایی که از آنها تماس گرفته میشد، ناشناس شدند و صدای کسانی که با او صحبت می کردند، افکت گذاری میشدند و هیچ نامه یا اخطار کتبی و مشخصی برای آنها فرستاده نمیشد. «تا این که وارد خونه شدن و من خوشبختانه در یه مکان دیگه بودم.»
او که برای امنیت خودش به طور مداوم و در فواصل کوتاه محل زندگی اش را تغییر میداده، در نهایت تصمیم میگیرد که به صورت قاچاق از ایران خارج شود.
او در ضمن به وضعیت جسمانیاش، که به علت وجود ساچمه های سربی در بدنش ایجاد شده، اشاره میکند و می گوید که انجام کارهای روزمره مثل دویدن، ورزش کردن، بالا رفتن از پلهها و نیز تحمل هوای آلوده، دود سیگار و حتی بخار آب گرم برایش مشکل شده و به دردهای شدید در قلبش اشاره میکند.
او میگوید که از لحظه شنیدن آغاز جنبش زن، زندگی، آزادی می دانسته که در این راه «صد در صد و با یقین» قدم خواهد گذاشت و از این که به عنوان یک شخص بیشتر از این در توان نداشته، اظهار تاسف میکند و میافزاید: «همه ما می دونیم که قدرت در اتحاده، قدرت در با هم بودنه... و تنها چیزی که شاید مطمئن باشم از رخ دادنش، همین انقلابه.»
او میگوید که با وجود ناامیدی اولیه اکنون می داند که هیچ انقلابی در کوتاه مدت به ثمر نمیرسد و حتا با گذشت یک سال از این جنبش، همین که تکلیف این مردم با جمهوری اسلامی برای جهان مشخص شده، آغاز یک حرکت است و او به طور قطع به پیروزی مردم و حذف جمهوری اسلامی باور دارد.
او به نوجوانان و جوانانی که در ایران هستند، تاکید می کند که: «امیدوار باشید و مطمئن باشید که این نظام یک نظام رفتنی است و تمام این ظلمهایی که کرده و تمام این خونهایی که در این راه ریخته شده، تقاص همه این ظلم و ستمها رو پسمی ده.» و از آنها می خواهد در هر جا که هستند از سلامتی ذهن و بدنشان مراقبت کنند، تا آنجا که می توانند سطح آگاهی شان را بالا ببرند، بازیچه دست جمهوری اسلامی نشوند و از هر راهی که می توانند انزجار خود را از این نظام نشان دهند و مطمئن باشند که آیندهای بسیار روشن پیش روی این مردم قرار دارد.
در انتها، او برای همهی خانوادههای آسیب خورده در جریان جنبش زن، زندگی و آزادی از صمیم قلب آرزو میکند که بهترین اتفاقات برایشان رقم بخورد.
بنا به گزارش خبرگزاری رویترز، در اعتراضاتی که پس از مرگ مهسا امینی به هنگام بازداشت توسط گشت ارشاد در ماههای پس از شهریور ۱۴۰۱ در سراسر ایران رخ داد، بیش از ۱۵۰۰نفر کشته و هزاران نفر مجروح و بازداشت شدند.
جمهوری اسلامی این اعتراضات را «اغتشاش»، «آشوب» و «اقدام سازمانیافته» با «دخالت کشورهای خارجی» توصیف کرد و به سرکوب شدید معترضان دست زد و به شیوههای مختلف از جمله بازداشت گسترده، ربودن و تجاوز جنسی به کودکان و نوجوانان، نابینا کردن سیستماتیک معترضان، تحریف علل مرگ کشتهشدگان، مشکلتراشی در تحویل اجساد کشته شدگان و... با معترضان برخورد کرد.