در میانه اعتراضات سراسری ایران، انتشار تصویر شهریار محمدی در کنار جسم بیجان دوستش محمد حسنزاده، و کشته شدن خودش با فاصلهای کوتاه بعد از آن در بوکان توجهها را در رسانههای اجتماعی به خود جلب کرد.
صدای آمریکا به جزئیاتی از نحوه کشته شدن این دو معترض دست یافته است.
بنا بر اطلاعاتی که صدای آمریکا به آن دست یافته، چشم محمد حسنزاده چند روز پیش از کشته شدن در اعتراضات بر اثر شلیک مستقیم نیروهای حکومتی آسیب دیده بود و پس از آن دوباره به اعتراضات پیوسته بود.
به گفته منابع نزدیک به این دو معترض جانباخته، شهریار محمدی نیز حین کشته شدن محمد در کنار او بود و در پی حمله نیروهای حکومتی بدون این که بتواند دوستش را با خود ببرد، مجبور شد محل را ترک کند؛ اما سپس پیکر بیجان محمد حسنزاده را برای خاکسپاری توسط خانواده و نزدیکانش مخفیانه از بیمارستان خارج کرد.
- محمد حسنزاده با از دست دادن چشمش باز به اعتراضات پیوست
نزدیکان محمد حسنزاده او را فردی «شجاع و نترس» توصیف میکنند که وقتی مهسا (ژینا) امینی تحت بازداشت گشت ارشاد کشته شد، میگفت «نباید خونش پایمال بشود» و به همین دلیل از آغاز به اعتراضات پیوست.
بنا بر این گزارش، روز ۲۷ مهر با «ساچمه و پینتبال» هدف قرار گرفت، اما با وجود «درد شدید» ناشی از اصابت آنها به «تمام بدنش»، باز به خیابان رفت و «۲۹ مهر ساچمه به چشمش خورد.»
منبع مطلع میگوید آقای حسنزاده پس از اصابت گلوله به چشمش به تبریز رفت و بعد از کمکهای اولیه در «بیمارستان نیکوکاری» این شهر برای جلوگیری از تداوم خونریزی، برای معالجه به تهران رفت و «در بیمارستان فارابی دو بار عمل شد، اما بیناییاش را از دست داد.»
به گفته فرد نزدیک به این جوان معترض، با فاصلهای کوتاه او دوباره در اعتراضات شرکت کرد و با وجود این که دوستانش به او میگفتند «به خیابان نیا»، اما محمد حسنزاده میگفت «حتی اگر چشم دیگرم هم کور شد، باز دستم را بگیرید و مرا ببرید.»
فرد مطلع میگوید، محمد حسنزاده در حالی در اعتراضات جان باخت که قرار بود «۲۲ آذر برای عمل بعدی» چشمش به تهران برود، اما «۲۴ آبان» بازگشت و روز بعد پس از «قطع سراسری برق در بوکان» توسط نیروهای جمهوری اسلامی کشته شد.
بنا بر این گزارش اختصاصی، محمد حسنزاده در حالی که «در خیابان با دوستانش منتظر بودند که افراد دیگر به آنها ملحق بشوند»، با «مأمورها درگیر شدند و گلوله که شلیک شد به سینه محمد خورد» و «روی زمین افتاد.»
منبع آگاه میافزاید: «یک نفر ناشناس با ماشین مشکی محمد را به بیمارستان رساند اما همان جا تمام کرده بود. ساعت ۹ به پدرش زنگ زدند و گفتند بیایید بیمارستان»؛ بیمارستان پر از «مأمور» بود و وقتی «جنازه محمد را به پدر و مادرش نشان دادند، تمام بدن او غرق خون بود و بیشتر از چهار ساعت از مرگش میگذشت.»
به گفته منبع مطلع، به خانواده حسنزاده گفته شد که «فردا صبح بیایید جنازه را تحویل بگیرید، اما شهریار (محمدی) که میدانست دروغ میگویند، در سردخانه را شکست و با دوستان دیگر محمد، جنازه او را دزدیدند و آن را به خانه محمد که طبقه پایین خانه پدرش بود بردند که آن جا را برای دامادیاش مرتب کرده بود و قرار بود یک هفته بعد داماد بشود.»
بنا بر اظهارات منبع آگاه، مأموران اطلاعات به پدر محمد حسنزاده زنگ زدند و تهدید کردند که باید جنازه را تحویل آنها بدهند، اما دوستانش نگذاشتند و با تهدید مردم، مأموران اجازه دادند با حضور خودشان محمد را دفن کنند.»
- کشته شدن محمد شهریاری با فاصله کوتاهی از دوست صمیمیاش
بر اساس گزارش رسیده به صدای آمریکا، یک روز پس از کشته شدن محمد حسنزاده، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی محمد شهریاری را شناسایی کردند.
منبع نزدیک به شهریار محمدی این معترض جانباخته را متولد «پنجم اردیبهشت ۱۳۷۳»، جوانی ورزشکار، کاری، و مراقب خانواده توصیف میکند که تا ترم دوم دانشگاه درس خواند اما سپس به دلیل مشکلات مالی انصراف داد.
فرد نزدیک به این معترض جانباخته محمد شهریاری را «جزو اولین لیدرهای بوکان» در اعتراضات معرفی میکند که «کارهای مفید برای ملتش از دست داد» و معترضان را «هدایت میکرد.»
به گفته منبع مطلع، «روز چهارشنبه ۲۵ آبان» پس از درگیر شدن با «قاتل محمد» حسنزاده، و رسیدن سایر نیروهای حکومتی «مجبور به فرار» میشود و «خودش را به بیمارستان میرساند.»
فرد مطلع با تأکید بر صمیمیت این دو معترض جانباخته آنها را مانند برادر هم توصیف میکند و میگوید، آقای محمدی با پذیرش «ریسکهای خطرناک» به «بیمارستان قلیپور بوکان» رفت و با شکستن در سردخانه «جنازه محمد و سه شهید دیگر را از روی دیوار پشتی بیمارستان» خارج کردند.
بنا بر اظهارات منبع مطلع، شهریار محمدی در اعتراضات پس از خاکسپاری محمد حسنزاده حضور یافت و «آن شب شناسایی» شد و «تحت تعقیب نیروهای اطلاعات سپاه» قرار گرفت.
بر اساس این گزارش، شهریار محمدی شامگاه ۲۶ آبان چند تن از زخمی شدگان که هدف «تیر مستقیم» نیروهای حکومتی قرار گرفته بودند نزد «دکترهای زیرزمینی» برد و از آن میان «اسعد عنایتی» جان باخت و شامگاه جمعه ۲۷ آبان نیروهای امنیتی در محلی «سمت خروجی شهر» بوکان تعقیب کردند و پس از آن که «ماشینش منحرف شد و از کنترلش خارج شد»، سرنشینان «سه ماشین حامل دوشکای جنگی» شهریار محمدی را «به رگبار بستند» و «تا نیم ساعت» زنده بود اما پس از انتقال به بیمارستان جان باخت.
به گفته منبع آگاه، وقتی خانواده محمدی بر بالین شهریار رفتند، نیروهای حکومتی به خانوادهاش حمله کردند و برادرش میلاد «به شدت زخمی» شد و به «مادرش با ضربههای محکم از ناحیه سر و چشم آسیب» زدند و سپس آنها را تهدید کردند که «جنازه شهریار را به ارومیه میفرستیم یا الآن میبریم دفن میکنیم» ، بنابراین او را «با ۱۰ ماشین مأمور» به طور شبانه دفن کردند.
برادر او میلاد محمدی در ویدئویی با تأکید بر این که برادرش «برای کل ایران شهید شد»، با تأکید بر شعار «زن زندگی آزادی» گفته است: «ما یک ایرانی هستیم و یک ایرانی میمانیم و درود بر شرف همه مملکت ایران!»