لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
جمعه ۷ دی ۱۴۰۳ ایران ۰۹:۱۸

مردی با اصول، اما دو دل: زندگی ملای مخالف حکومت ایران


مقاله‌ای از گرت اسمیت برای بخش ایران وبسایت روزنامه گاردین

زندگینامه جذاب و جدید آیت الله حسینعلی منتظری، که در ۸۷ سالگی در سال ۱۳۸۸ درگذشت، عملگرایی دنیامحور جمهوری اسلامی را برجسته می کند. اگر تئوکراسی نظام حکومتی است که در آن خدا حاکم است، خواست او توسط عوامل انسانی اش تشخیص داده شده و به اجرا گذاشته می شود.

کتاب "ملای مخالف" اثر اولریش فون شورین باید بطور مستقل مورد ارزیابی قرار گیرد، اما حضورش در بازار با نزدیک شدن به زمان انتخابات اسفند ماه مجلس خبرگان که وظیفه اش انتخاب رهبر است همزمان شده است.با توجه به ۷۶ سال سن آیت الله خامنه ای و مشکل پروستات او، امکان منطقی وجود دارد که مجلس خبرگان طی هشت سال آینده جانشینی برای قدرتمندترین مقام در ایران انتخاب کند.

کتاب فون شورین پاسخی به این پرسش نمی‌دهد که چه کسی از مانورهای درون و حول و حوش مجلس خبرگان پیروز بیرون خواهد آمد، اما یاد آوری می کند که با توجه به تجربه قبلی باید در مورد پیش فرض های مان درباره سیاست در ایران انعطاف پذیر باشیم. نظریه ولایت فقیه آیت الله روح الله خمینی، از آغاز طرح آن در یک رشته سخنرانی ها در نجف در پیش از انقلاب، در کوران عمل، حتی پس از تبدیل شدن به سنگ بنای جمهوری اسلامی، دچار تحول شد.

منتظری در کانون این تحول قرار داشت؛ نخست به عنوان معمار اصلی قانون اساسی پس از انقلاب ۱۳۵۷، دوم در مقام جانشین خمینی، و سوم به عنوان چهره اپوزیسیون که به شکل گسترده ای رهبر معنوی اصلاح طلبان و حتی "جنبش سبز" محسوب می شد.

منتظری متولد ۱۳۰۱ از خانواده ای روستایی در نجف آباد در نزدیکی اصفهان، پس از درگذشت آیت الله حسین طباطبایی بروجردی از روحانیون بلندپایه شیعه که به جدایی دین از سیاست اعتقاد داشت، در سال ۱۳۴۰ وارد سیاست شد. با ظهور بعضی روحانیون به خصوص خمینی به عنوان مخالفان برجسته شاه، منتظری کم کم درگیر این مخالفت ها شد و ۱۲ سال را در تبعید و زندان گذراند. اما فون شورین می گوید با وجود حمایت منتظری از خمینی، او علاقه چندانی به سیاست نداشت.

"لهجه غلیظ اصفهانی او، رفتار ساده و ظاهر روستایی اش موضوع جوک های مردم شده بود. حتی بسیاری از متحدانش او را برای بازی های تاکتیکی سیاست مناسب نمی دیدند و مخالفانش او را به عنوان فردی خام و ساده لوح تحقیر می کردند. او با قامت کوتاه و صدای زیرش در واقع نه چهره ای کاریزماتیک بود و نه سخنوری خیلی متبحر."

با این وجود، احترام فراوان خمینی برای منتظری باعث شد او پس از انقلاب ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی را در دست بگیرد و نظریه ولایت فقیه که مورد انتقاد بیشتر روحانیون بلندمرتبه قرار داشت را تقدیس کند. فون شورین اشاره می کند که هر چند کتاب ولایت فقیه خمینی عملا نقشی در مباحثات بازی نکرد، اما پذیرشی عمومی در مجلس خبرگان وجود داشت که یک روحانی برجسته شیعه باید جمهوری جدید را رهبری کند. از این رو، نتیجه گرفته شد که رهبر باید هم مرجع تقلید و هم مورد تایید مجلسی از روحانیون ارشد منتخب مردم باشد؛ نه مورد تایید مقلدانی که تصمیم می گیرند کدام مرجع را دنبال کنند.

فون شورین در کتابش اشاره می کند که دست کم یکی از اعضای مجلس پرسشی مناسب را مطرح کرد:

"محمدجواد حجتی کرمانی اعتراض کرد که در اصل ۱۰۷ قانون اساسی در مورد نحوه انتخاب فقیه ابهام وجود دارد و ممکن است موجب سوءاستفاده قرار گیرد. او پرسید، چه رابطه ای بین مراجع تقلید که ممکن است جایگاه دینی بالاتر و مقلدان بیشتری از رهبر انتخابی داشته باشند وجود دارد؛ رهبری که ممکن است مخالف آن مراجع باشد. این پرسش که پس از مرگ خمینی اهمیتی محوری پیدا کرد از سوی علی مشکینی که گفت انشاءالله در آینده عنوان مرجع و رهبر یکی خواهد شد رد شد."

خمینی نه تنها استفتائات را به منتظری ارجاع می داد، بلکه او را مسوول آموزش قضات جدید و نظارت بر سیستم جدید زندان ها کرد. سال ۱۳۶۲وقتی صحبت های جسته و گریخته درباره جانشینی خمینی که به ۸۰ سالگی رسیده بود شروع شد منتظری بهترین فرد به نظر می رسید. اگر چه منتظری به طور عمومی در جایگاه مرجعیت دیده نمی شد - که یکی از ملزومات رهبریت بود - ولی بعد از خمینی بلندپایه ترین روحانی حامی ولایت فقیه بود.

اما پس از این که منتظری در سال ۱۳۶۴ به عنوان جانشین خمینی تعیین شد و عکس او در کنار خمینی به چاپ رسید مشکلاتی پدید آمد. منتظری نگرانی خود را در مورد نحوه رفتار با زندانیان در سال ۱۳۶۰ به طور خصوصی با خمینی در میان گذاشته بود، اما مخالفت هایش پس از موج اعدام های سال ۱۳۶۷ در پایان جنگ با عراق جدی تر شده بود.

فون شورین منتظری را مردی دارای اصول ولی دو دل تصویر می کند، که به اسلام به عنوان نظامی اخلاقی و قضایی متعهد است. اما قضاوت منتظری در ارتباطش با مهدی هاشمی ضعیف است: منتظری ابتدا مهدی هاشمی - متهم به کشتن آیت الله محمدرضا شمس آبادی از حامیان شاه در سال ۱۳۵۵- را به ریاست دفتر خود منصوب کرد؛ بعدتر هم از مهدی هاشمی که در افشای طرح واردات اسلحه از آمریکا در جریان جنگ عراق در ماجرای موسوم به ایران کنترا نقش داشت، حمایت کرد.

فون شورین ریشه وفاداری منتظری به مهدی هاشمی را در تعهد اصولی اش به صدور انقلاب اسلامی به ویژه به لبنان می بیند، که در نقطه برخورد با عملگرایی اکبر هاشمی رفسنجانی و علی خامنه ای - که به منافع ملی ایران در چارچوبی عملگرایانه تر فکر می کردند - قرار گرفت. تاریک شدن ستاره اقبال منتظری به همان میزان ناشی از انتقاداتش از نحوه برخورد با زندانیان یا تغییر نظرش نسبت به ولی فقیه بود، که به خاطر ارتباطش با مهدی هاشمی. اما دیدگاه او درباره نقش و جایگاه رهبر یقینا تغییر کرده بود.

"سال ۱۳۶۴، اندکی پیش از انتخاب منتظری به عنوان قائم مقام رهبر، او یک رشته سخنرانی را درباره مبانی نظری و مفاهیم عملی ولایت فقیه ایراد کرد ... دوره ای موضع او دچار تردید یا تضاد بود و به نظر دو دل بود که مسائل را با نتایج منطقی اش ببیند ... اگر چه تئوری سیاسی او در چند نقطه تا حدی ناپخته به نظر می رسید، اما نیات اش روشن بود؛ افزایش کنترل مردم بر دولت. او در حرکتی افراطی از ایده های قبلی اش اصرار داشت که فقیه منصوب خداوند نیست بلکه منتخب مردم است و قدرتش باید به اطمینان یافتن از احترام به حقوق مردم محدود باشد."

آنطور که فون شورین توضیح می دهد منتظری "جانشینی نامناسب" بود، اما تا بهار ۱۳۶۸ طول کشید که خمینی او را از جانشینی خود عزل کند و در مقطعی گروه کوچکی را فراخواند و ظاهرا خامنه ای را "شایسته" عنوان کرد؛ هر چند او یک روحانی میان مرتبه در میان آیت الله ها بود و جایگاهی به عنوان مرجع که در قانون اساسی به عنوان شرط لازم رهبری بر آن تاکید شده نداشت. پس از مرگ خمینی در خرداد ۱۳۶۸ مجلس خبرگان حسب وظیفه خامنه ای را انتخاب کرد.

یک تغییر در قانون اساسی شرط لازم مرجعیت برای رهبری را برداشت. در عوض، رهبر تنها لازم بود از صلاحیت لازم برای صدور فتوا برخوردار باشد، یعنی این که حتی نیاز نبود رهبر آیت الله باشد.

"برخلاف رییس جمهوری، فقیه در نظام تنها به طور غیرمستقیم با رای مردم مشروعیت می یابد و برخلاف مرجع تقلید او دارای اقتدار عالی مذهبی نیست. در نتیجه، نه تنها امکان داشت فتاوی مذهبی او از سوی دیگر مراجع رد شود بلکه رییس جمهوری می توانست از مشروعیت مردمی بیشتری از فقیه برخوردار شود. تفکیک کارکرد فقیه و مرجع به معنای جدایی دین از سیاست نبود اما برتری سیاست بر مذهب را پایه گذاری کرد. از این رو، دولت مشروعیت اش را از فقیه نمی گیرد اما فقیه برای مشروعیت اش به دولت وابسته است."

هر چند مجلس خبرگان لقب آیت الله را به خامنه ای اعطا کرد، اما بسیاری از روحانیون هرگز آن را نپذیرفتند. حامیان منتظری زود صلاحیت مذهبی خامنه ای را به پرسش گرفتند.

با گسترش جنبش اصلاحات در سال ۱۳۶۹ و با هشدارهای عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری، حسن یوسفی اشکوری و اکبر گنجی، درباره جهت نادرستی که جمهوری اسلامی طی می کند، منتظری به بخشی از مباحثه درباره رابطه اسلام و دموکراسی بدل شد. منتظری در یک رشته سخنرانی استدلال کرد که قدرت فقیه باید محدودتر شده و مشارکت مردم افزایش یابد؛ جایگاه والای مذهبی او و طرح احتمال تغییر در نظام موجود، به حمایتش از جنبش اصلاحاتی منجر شد که انتخاب محمد خاتمی را به عنوان رییس جمهوری در سال ۱۳۷۶ به دنبال داشت.

اما آنطور که فون شورین توضیح می دهد، منتظری همان قدر نگران استقلال مذهب بود که نگران حقوق سیاسی، و صریح ترین چالش علیه قدرت را زمانی وارد کرد که حامیان خامنه ای طی سال های ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۳ بر احترام گذاشتن به رهبر به عنوان مرجع تاکید داشتند.

"از زمان انتخاب خامنه ای به عنوان ولی فقیه، مشروعیت نظام و اقتدار رهبر ضربه خورد. ولایت فقیه بر ایده ای بنا شده بود که دولت توسط صالح ترین حقوقدانان اداره می شود تا ماهیت اسلامی آن تضمین شود، اما به دلایل سیاسی، مجلس خبرگان در سال ۱۳۶۸، یک روحانی میان مرتبه ... را انتخاب کرد ... بر طبق نسخه اصلی ولایت فقیه، فقیه نخست قدرت ارشد مذهبی است و بعد از آن قدرت ارشد سیاسی: او تنها به این دلیل حاکم کشور می شود که از سوی با صلاحیت ترین حقوقدانان همتای خود به رسمیت شناخته می شود. این امر متضمن استقلال مذهب از حوزه سیاسی و همچنین تسلط مذهب بر سیاست است."

خامنه ای از حمایت نزدیکان خود مانند آیت الله محمد یزدی و آیت الله احمد جنتی برخوردار شد، اما مخالفت ها نه تنها از سوی روحانیون سنتی مخالف ولایت فقیه بلکه از سوی بسیاری از روحانیون فعال در سیاست هم دیده شد. با توجه به جایگاه مذهبی منتظری، بسیاری او را رقیب خامنه ای می دانستند و یک حس عمومی منفی باعث شد خامنه ای اعلام کند که هرگز نمی خواسته است مرجع محسوب شود (اگر چه او گفت خوشحال است که از سوی شیعیان خارج از ایران دارای چنین جایگاهی دانسته شود).

این برای منتظری که سال ۱۳۷۶ رهبر را چنین خطاب کرد کافی نبود: "شما در شأن و حد مرجعیت نیستید." این پیام به حصر خانگی منتظری منجر شد که تا بهمن ۱۳۸۱ ادامه داشت. در مراسم خاکسپاری منتظری در سال ۱۳۸۸ صدها هزار نفر شرکت کردند که بعضی هاشان روسری های سبز به سر داشتند؛ فون شورین می نویسد نماز میت بر پیکر منتظری توسط "دوست دیرینش، آیت الله موسی شبیری زنجانی، ساکت ترین و گوشه گیرترین روحانی" اقامه شد.

حساسیت رهبری در مورد منتظری - حتی در زمان مرگ- حاکی از اهمیت جایگاه مذهبی در سیاست ایران است. اهمیت این امر در انتخاب جانشین خامنه ای دیده خواهد شد.

* برگردان فارسی این مقاله تنها برای آگاهی رسانی منتشر شده و نظرات بیان شده در آن الزاماً بازتاب دیدگاه صدای آمریکا نیست.

XS
SM
MD
LG