عسل جزیده، از معترضانی که در جریان اعتراضات سراسری سال ۱۴۰۱ هدف شلیک ماموران حکومتی جمهوری اسلامی قرار گفت، با انتشار تصاویری از خود به شرح آنچه بر او گذشته پرداخت و اعلام کرد برای درمان ایران را ترک کرده است،
او میگوید در روز ۹ مهر ۱۴۰۱ به همراه مادرش برای شرکت در اعتراضات به کشتهشدن مهسا (ژینا) امینی از لشتنشا به رشت رفته بود، و در نتیجه شلیک مستقیم ماموران حکومتی جمهوری اسلامی چشم چپ خود را از دست داد. عسل جزیده میگوید هنوز موفق به خارج کردن دو ساچمه از چشم راستش نشده است، و از ناحیه دندانهایش نیز آسیب دیده است.
او میگوید متاثر از اعتراضات آبان ٩٨، اعدام نوید قربانی، و ساقط شدن پرواز پساس۷۵۲، دادخواهی و انقلاب همچون آتشی خاموشناپذیر مسیر زندگیاش را تغییر داد.
او از «انقلاب ۱۴۰۱» به عنوان «امید و معجزه ای» یاد کرده که فرصت «مبارزه» در راستای «دادخواهی، عدالت و سرنگونی رژیم جنایتکار» را در اختیارش قرار داد.
عسل جزیده میگوید روز ٩ مهر پس از آغاز اعتراضات در مقابل دانشگاه علوم پایه، مادرش میترا طاهرنژاد در تلاش برای کمک به دختری با ماموران درگیر میشود و او هم پس از مشاهده بر زمین افتادن مادرش به سوی ماموران «سنگریزه» پرت میکند که با تیراندازی پاسخ داده میشود.
او که در ابتدا فکر میکرده گاز اشکآور یا بمب صوتی در جلویش منفجر شده، از ترس بازداشت احتمالی در بیمارستان، با همان وضع به خانه بازگردانده میشود و فردای آن روز برای معاینه چشم نزد دکتر میرود.
او مورد عمل جراحی قرار میگیرد اما چون گلوله به جمجمهاش اصابت کرده بود، نمیتوانستد آن را در بیاورند و هیچ شانسی برای بازگشت دوباره بیناییاش نبود.
عسل جزیده دو ماه پس از آن عمل متوجه میشود که یک گلوله با فاصله میلیمتری در شبکیه چشم راستش قرار دارد و نیازمند عمل فوری است. او دوباره تحت عمل جراحی قرار میگیرد و گلوله از چشم راستش بیرون آورده میشود اما هنوز دو تیر در چشم راستش باقی ماندهاند و «خطر کاملا رفع نشده» است.
او پس از آن دو بار دیگر از ناحیه چشم چپ مورد عمل جراحی قرار میگیرد که اولی برای تخلیه کامل و دومی برای پروتز انجام میشود.
این نوجوان قربانی شلیک عامدانه ماموران امنیتی جمهوری اسلامی به چشم معترضان میگوید پس از آن نسبت به صدای بلند، جمعیت، و موتور فوبیا پیدا کرد و میترسید حتی از خانه بیرون برود.
او میگوید هنوز طرف چپ صورتش را با موهایش میپوشاند و به دلیل آب مروارید و دو ساچمهای که هنوز در چشم راستش قرار دارند، بیناییاش کمتر شده است.
عسل جزیده با اشاره به اینکه «تا عمق وجودم احساس درد و سوزش میکنم» افزوده است: «کاش زندگیمون طور دیگهای بود و مجبور نبودیم برای به دست آوردن کمترین حقوقمون، اینهمه درد رو تحمل کنیم.»
این نوجوان قربانی شلیک عامدانه ماموران جمهوری اسلامی به چشم معترضان افزوده است: «کاش مجبور نبودیم تو سنی که وقت بچگی کردنه مبارزه کنیم و سنگین ترین بهارو بدیم. اگر برمیگشتم به گذشته، بازم میرفتم (شاید عینک ایمنی میزدم مثلا، شما یادتون نره بزنید) پشیمون نیستم. به زن زندگی آزادی، مردم و این انقلاب ایمان دارم.»
- عسل، دختری که چراغ راه مادرش بوده
میترا طاهرنژاد، مادر عسل جزیده نیز با انتشار چند تصویر، به شرح حادثه شلیک عامدانه ماموران امنیتی جمهوری اسلامی به دختر نوجوانش پرداخته است.
خانم طاهرنژاد با اشاره به تاثیر اعتراضات سالهای پیش بر دخترش گفته است پس از مشاهده «هقهقهای گریه عسل» و اصرار دخترش برای پیوستن به اعتراضات به کشتهشدن مهسا (ژینا) امینی، «به او گفتم هرجا میروی باهم برویم تا جلوی چشمم باشی.»
مادر عسل جزیده میگوید پس از حمله ماموران به یک دختر دانشجو و تلاش او برای نجاتش و تیراندازی متعاقب ماموران متوجه میشود که ساچمهها به صورت عسل پاشیده و «دندان جلوش شکست و چشمان و صورت و سرش پراز ساچمه شد.»
خانم طاهرنژاد که خود نیز بر اثر اصابت گلوله موی پشت سرش ریخته بود و لباسش خونین بود، میگوید: «وقتی به خودم آمدم دخترم بغلم کرد و گفت حتی یک چشمم را از دست بدهم همین که تو زنده ای و دستگیر نشدی راضی هستم و هرگز شکایت ندارم.»
او افزوده است که به خاطر درمان هرچه سریعتر چشم راست عسل و رسیدگی به ساچمهای درون سر و گردن خودش، راهی جز بیرون آمدن از ایران نداشتند.
خانم طاهرنژاد در پایان با اشاره به تماسهای فراوان از «شمارههای خصوصی» میگوید: «برای آزادی تمام زندانیان سیاسی، برای آزادی مردم ایران، برای پس گرفتن حقمان، به نام زن زندگی آزادی کنار هم خواهیم ماند.»