«اگر جنگی میان ایران و اسرائیل درگیرد، هوادارکدام سو خواهی بود؟» چند هفته پیش، هنگامی که حمله اسرائیل به تأسیسات هسته ای ایران اجتناب ناپذیر گزارش شد، کسی روی فیس بوک از من چنین پرسیده بود.
از اوان نوجوانی، درپی انقلاب سال ۵۷ ایران، تا کنون، علایق میهنی و مذهبی ام مدام زیر سؤال رفته؛ تا بدانجا که استنتاج کرده ام که این گونه بدگمانیها بخشی از میراث ایرانی- یهودی من است.
دراوایل دهه ۸۰ میلادی، گروهی کوچک از روشنفکران سوسیالیست که پنجشنبه ها مخفیانه درآپارتمانی درتهران گرد می آمدند، مرا به حلقه خود راه دادند. سالهای پرمخاطره ای بود. دولت، نوبنیاد بود و نگران. گروههای اپوزیسیون هدف تهاجم بودند. آتش جنگ با عراق شعله ور بود، و آمریکا ایران را تحریم کرده بود.
روزهایمان درصف آذوقه می گذشت؛ چرا که مایحتاج اصلیمان جیره بندی شده بود.
بنا بود هر عضو این گروه روشنفکری، هرهفته یک موضوع را دنبال کند و طیّ جلسات درمورد آن صحبت کند. من هرهفته، این گروه را از تازه ترین اخبار در خصوص تنش فلسطینیان و اسرائیل آگاه می کردم. با آنکه بسیار جوانتر از دیگر اعضای گروه بودم، می دانستم که انتظارمی رود با کدام سوی جریان، همدلی کنم. در خاتمه هر جلسه، نتیجه ای را که از مطالعه اخبارهفته به آن رسیده بودم، اعلام می کردم: «سرزمین مورد مناقشه باید به فلسطینیان بازگردد.» هرگز اشاره نکردم که اقوام تهی دست من نیز درمیان یهودیانی بودند که درگرماگرم شورشی که به انقلاب اسلامی ایران منتج شد، خانه و مغازه شان را به دنبال خشم گروهی ازدست دادند.
سکوت و اطاعت، از شالوده های شخصیت یهودیان ایرانی بوده و هست. ما از تقابل فاصله گرفتیم. درکنار دوستان و همسایگان مسلمانمان زیستیم و درفراموشی لانه گزیدیم. امنیت و موفقیت، نصیب آنان شد که با مسلمانان درآمیختند؛ آنان که نگذاشتند هیچ بخشی از هویّت یهودیشان به ملیّتشان رخنه کند.
امروز، همین فراموشی است که هردو گروه را تهدید می کند. هیچ دو ملتی تا این اندازه به یکدیگر شکل نداده اند و هیچ دوملتی هم تا این حد از دِینی که به یکدیگر دارند، ناآگاه نبوده اند.
در اوان سده بیستم، ایران به عذاب بی قانونی و قبیله گرایی گرفتار آمد که تمامی منطقه را فراگرفته بود. درنیمه سده ۲۰ میلادی و دوران حکومت محمد رضا شاه پهلوی، ایران ارتش و حکومت مرکزی مؤثری داشت که صنعتی شدن را برای آن کشور میسر ساخته بود. بخش عمده ای از این صنعتی شدن به لطف تلاشهای ایرانیان یهودی ممکن شد.
درمیان این یهودیان، برادران نظریان بودند که دردهه چهل میلادی ایران را به مقصد اسرائیل ترک گفتند، در جنگ سال ۱۹۴۸ اسرائیل شرکت کردند، فعالیتهایی درعرصۀ ساخت و ساز کردند و درپی این همه، اقدام غریبی کردند: به زادگاه خود بازگشتند تا آنجا را بسازند.
آنها وارد فعالیتهای ساختمانی شدند و برای نخستین بار در ایران امکان دستیابی به تجهیزات مدرن ساختمان سازی از قبیل لودر، جرثقیل و بتون ریز را فراهم آوردند. اصفهان، شهر زیبای ایران که شهرت نصف جهان دارد، سیستم فاضلاب زیرزمینی خود را مدیون برادران نظریان است که با همکاری مهندسان عالی اسرائیلی در اصفهان ساختند، و از این روی بود که این شهر تاریخی، به یک جذابیت گردشگری بدل شد.
برداران القانیان نیز ساختمانها و بزرگراههایی ساختند که مملکت را از انزوای قومی خارج کرد. آنها همچنین نخستین کارخانه پیشرفته پلاستیک سازی را بنیان نهادند که راه را به روی پیشرفتهای آتی اقتصادی- اجتماعی وعلمی گشود.
اما در پی سقوط شاه، صادق خلخالی- رئیس دادگاه انقلاب- حکم اعدام صدها جوان آزاداندیش را که مخالف رژیم تازه بودند، صادر کرد. درمیان آنان که اعدام شدند، یکی ازبرادران القانیان بود که حبیب نام داشت. خلخالی وی را «مفسد فی الارض» و «جاسوس اسرائیل» خواند. اعدام حبیب القانیان، در دامان جامعه یهودیان آتش افکند. شمار زیادی از صدهزار یهودی ایرانی گریختند و اغلب آنان به اسرائیل یا آمریکا کوچیدند. اکنون تنها حدود بیست هزار یهودی ایرانی درآن کشور به سر می برند.
به همان اندازه که ایرانیان از نقش یهودیان سرزمین خود در ساختن آن غافلند، یهودیان غیرایرانی نیز از تأثیرمثبت ایرانیان برجامعه یهودیت ناآگاهند.
بسیار پیش آمده که هنگامی که گفته ام شماری از یهودیان، ایرانی هستند، با نگاه شگفتی زده یهودیان آمریکایی مواجه شده ام. این درحالی است که ایران پس از ترکیه و اسرائیل، بزرگترین موطن یهودیان در خاورمیانه است.
شش قرن پیش از میلاد مسیح، کوروش کبیر، منجی یهودیانی شد که در بابل درتبعید به سرمی بردند و به آنها کمک کرد تا به اسرائیل بازگردند.
دراوان دهه چهل میلادی، ایران بار دیگرمأوای یهودیان شد، که این بار، از ارتش هیتلر می گریختند. هزاران تن از آنان، جان خود را مدیون تهوّر عبدالحسین سرداری هستند که دیپلمات ارشد ایرانی درفرانسه بود و فرامین نازی را مبنی بر عدم صدور گذرنامه و مدارک سفر برای هزاران یهودی نادیده گرفت.
نوادگانِ جان به دربردگانِ یهودیِ لهستانی که ایران را به عنوان میهن خویش برگزیده بودند، همان هنگام که محمود احمدی نژاد وقوع هولوکاست را مطلقاً منکر شد، درگورستانی درتهران که به گورستان لهستانیان مشهور است، بر گور عزیزان خود گل می نهادند.
آیا اگر دو ملت ایران و اسرائیل به عمق دِینشان به یکدیگر آگاه بودند، به رهبرانشان اجازه جنگ افروزی می دادند؟ حمله اسرائیل به ایران، به مثابه حمله به بخشی از تاریخ یهود خواهد بود. اگر چنین شود، مسئله آن نخواهد بود که من کدام سوی را برمی گزینم. اگرروزی چنین شود، دو چندان درهم خواهم شکست. دو فرهنگ مرا درهم خواهند شکست؛ دو فرهنگی که به رغم کاستی هایشان، عاشقانه دوستشان می دارم. دو فرهنگی که هریک، نیمی از زنی را می سازند که منم.