لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳ ایران ۰۱:۰۵

کتاب تازه «شاه» ، چهره محزونی از رهبرپیشین ایران را به تصویرکشیده است


کتاب تازه «شاه» ، چهره محزونی از رهبرپیشین ایران را به تصویرکشیده است
کتاب تازه «شاه» ، چهره محزونی از رهبرپیشین ایران را به تصویرکشیده است

«استانلی مایزلر» خبرنگارسیاسی سابق نشریه تایمز در نقد ویژه ای برای روزنامه لس آنجلس تایمز مورخ یکشنبه ٢٠ فوریه، زندگینامه تازه «شاه» به قلم عباس میلانی را تصویری محزون و حتی تراژیک از پادشاه سابق ایران خوانده است.

«مایزلر» می نویسد: «خواندن بخش پایانی این کتاب که در آن جزئیات زندگی آخرین پادشاه ایران به صورت شکوهمندی منعکس شده است، برای من هم زمان بود با تماشای رویدادهای اخیر در مصر و لحظات سرنوشت سازی که مردم این کشور در حال پائین کشیدن «حسنی مبارک» از مسند قدرت بودند. شباهت های این وقایع با وقایع دوران شاه چنان بود که انگار عمدا و به دست نویسنده ای دریک کتاب تخیلی نوشته شده است.»

استانلی مایزلر در دنباله نقد کتاب ۴٨٨ صفحه ای «شاه» که تحقیق و نوشتن آن سال ها به طول انجامیده است می نویسد: «شاه هم چون حسنی مبارک پس از ٣٧ سال نشستن بر مسند قدرتی مطلق از مرض بزرگ پنداری خویش رنج می برد و عطشی که برای قدرت داشت در نهایت او را از خواست ها و نیازهای مردمش منفرد ساخته بود. شاه هم چون مبارک، برخلاف توصیه های دیگران، از ایجاد اصلاحات اساسی سر باز می زد تا جایی که در نهایت جلب رضایت خاطر منتقدانش دیگر غیرممکن به نظر می رسید. شاه که در سال ١٩٧٩ مجبور به ترک ایران شد هم چون «مبارک» نمای خارجی از قدرت و پایداری خود به نمایش گذاشته بود که به ایالات متحده این خاطرجمعی را می داد که هرگز به دیوار قدرت «رویه فلزی» این هم پیمان مهم در خاورمیانه خدشه ای وارد نخواهد آمد.»

مایزلر می نویسد: «با این حال عباس میلانی در کتاب شاه به هیچ وجه نکوشیده است تا زندگی و سقوط شاه را به صورت نمونه یا الگویی از آنچه امروزه به صورت خیزش مردمی در خاورمیانه نمایان شده است درآورد. بلکه این کتاب، حسابی بی طرفانه است از معما، طرح ها، دسیسه ها و تدابیر محمدرضا شاه پهلوی و با وجود این مسئله که نویسنده مدعی است خود او هم مدتی را در زندان شاه به سر برده ، کتاب حاضر زندگینامه ای بدون هرگونه خصومت دیرینه، بدخواهی و یا عداوت می باشد.»

درهرصورت، عباس میلانی از شاه به عنوان «مردی مقید که عدم تصمیم گیری درشرایط بحرانی او را فلج ساخته بود» نام برده است و او را «شخصیتی تراژیک» می خواند یا «خرگوشی که صدای غرش شیر در می آورد.»

درجایی دیگراز نقد استانلی مایزلر در لس آنجلس تایمز آمده است که «هرچند شاه ٢۵٠٠ سال قدمت سلطنت در ایران را با زیاده روی های غیرضروری در سال ١٩٧١ جشن گرفت اما او فرزند یک خاندان سلطنتی یا دودمان پادشاهی نبود. او هنگام تولد در تهران با نام محمد رضا در ٢۶ اکتبر ١٩١٩ فرزند یکی از قدرتمند ترین افسران تیپ قزاق بود که بعدها با طرح یک کودتا به قدرت رسید و سپس خود را به نام پادشاه تازه ایران، رضا شاه خواند.»

استانلی مایزلر در ادامه این مطلب می نویسد: «در دوران جنگ جهانی دوم، بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی بر اساس ظنی که به رضا شاه و احتمال همکاری او با نیروهای آلمان نازی داشتند به ایران حمله کردند. این مسئله منجر به تبعید رضا شاه از ایران و به سلطنت رسیدن محمدرضا شاه شد که در آن زمان نوجوانی ٢١ ساله بود. با وجود حضور شاخص اتحاد جماهیر شوروی در همسایگی ایران، شاه بیمناک از کمونیسم، از همان آغاز کار و از اوائل دوران جنگ سرد به عنوان هم پیمان درکنار ایالات متحده قرار گرفت.»

بنا برنوشته استانلی مایزلر در رابطه با مندرجات کتاب «شاه» به قلم «عباس میلانی»، در سال ١٩۵٣و در دوران مبارزات محمد مصدق، نخست وزیر وقت علیه دولت های انگلیس و آمریکا و ملی کردن صنعت نفت در ایران به دست او، شاه و خانواده او به بغداد فرار کردند. در دوران غیبت شاه، عوامل بریتانیایی و آمریکایی با طرح یک توطئه و به کمک ارتش ایران دکتر مصدق را از مقام رهبری عزل کردند و یک بار دیگر شاه را برمسند قدرت نشاندند.

بنا بر نظریه میلانی در کتاب «شاه»، واقعه نمایشی و دراماتیک فرار شاه و بازگشت دوباره او به مقام پادشاهی در آن زمان به شدت به وجهه محمدرضا شاه لطمه زد: «شاه پس از آن وقایع دیگر هرگز دوباره نتوانست لکه ننگی را که او را به عنوان عروسکی در دست دیگران و رهبری که با زور قدرت های خارجی بر مسند قدرت نشسته است محک می زد از خود بزداید.»

مایزلر درنقد کتاب «شاه» می نویسد: «براندازی رژیم محمدرضا شاهی در سال ١٩٧٩ برای ایران دموکراسی به همراه نداشت. در عوض ایران در آرزوی دموکراسی تبدیل به کشوری استبدادی شد و قدرت مطلق به دست رهبران اسلامی افتاد.»

مایزلر می نویسد: «میلانی در این مورد نیز نظریات تفکربرانگیزی ارائه می دهد. یکی از مهم ترین آن ها این است که شاه که وحشت عجیبی از «کمونیسم» داشت ضمن سرکوبی هرگونه جنبش چپ گرا در ایران به نیروبخشی به روحانیت و ساختن سنگری از رهبران مذهبی برای مقابله با کمونیسم پرداخت. هرچند او یکی از این رهبران تندرو یعنی آیت الله خمینی را به عراق تبعید کرد اما همواره می اندیشید که مذهبیون دیگر از هم پیمان های او در راه مبارزه با هجوم کمونیسم هستند. او در این مورد نیز از شنیدن نظریات، خواست ها و شکایات روحانیون سر باز زد. هنگامی که تظاهرات خیابانی که در نهایت منجر به انقلاب شد در خیابان های ایران آغاز شد، تشکیلات روحانیت، سازمان یافته ترین گروه های اپوزیسیون را تشکیل می دادند.»

از نکات جالب دیگر این بخش از کتاب شاه به نوشته مایزلر بخشی است که میلانی به خمینی اختصاص داده است: «خمینی که در آن زمان در نزدیکی پاریس به عنوان یک پناهنده سیاسی زندگی می کرد، نقش یک رهبردموکرات جنبش های مردمی داخل ایران را برعهده گرفته بود. شاه هم در طول سال ها چاپ و انتشار نوشته ها و کتب خمینی که منعکس کننده افکار او در رابطه با خلق یک جمهوری اسلامی بودند را منع کرده بود. از سوی دیگر، طرفداران خمینی دیپلمات های آمریکایی را چه در تهران و چه در پاریس متقاعد ساخته بودند که آیت الله خمینی دردستور کار خود برنامه ای جز دموکراسی ندارد! میلانی می نویسد سفیر آمریکا در تهران – ویلیام سالیوان – نهایتا به این نتیجه رسید که «خمینی» تنها رهبری است که می تواند ایران را به شرایط دموکراسی برساند و درعین حال به صورت هم پیمانی با آمریکا در طول دوران جنگ سرد باقی بماند!»

عباس میلانی می نویسد: «شاید بزرگ ترین تناقض و واقعیت تلخی که در داستان سقوط شاه نهفته این است که تمام نیروهای طرفدار مدرنیته در یک جمع بندی کلی علیه شاه، دست به دست هم دادند و یکی از بزرگ ترین دشمنان مدرنیته یعنی آیت الله خمینی را به جای او برمسند قدرت نشاندند.»

استانلی مایزلر می نویسد: «همین تعبیر عباس میلانی می تواند خواننده کتاب «شاه» را در مورد آینده مصر بسیار نگران سازد. البته مصر با ایران تفاوت های فاحشی دارد و هرچند هردو کشور از قدمت تاریخی برخوردارند اما هریک شرایط و محدودیت های خاص خود را دارند.»

XS
SM
MD
LG