لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۳ ایران ۱۲:۱۹

کلام جاری سیمین


سیمین بهبهانی، شاعر و نویسنده معاصر ایران
سیمین بهبهانی، شاعر و نویسنده معاصر ایران

سیمین بهبهانی بعد از وقوع بهمن وار انقلاب از شاعری خوش سخن اما میان- مایه، تبدیل به راوی بزرگ خیزش و جوشش مردم شد، و آثاری خلق کرد که چون آثار پایدار ادب فارسی قرنها در حافظه مردم ایران باقی خواهد ماند، چنان که خود او در تاریخ ادب ایران ماندگار خواهد شد.

نگاهی به شعرهای سیمین در بعد از انقلاب، نشان می دهد که آن آثار روایت کاملی از انقلاب ایران است.

باید تاکید کرد که سیمین تحت تاثیر وقایع ناشی از انقلاب در جامعه، در ماهیت غزل تغییر داد، و آن را از روایت شعر غنایی و عاشقانه، به روایت زندگی روزمرۀ مردم تبدیل کرد، در وزن هایی که تا آن زمان شناخته شده نبود، و با کلماتی که به اصطلاح «روزنامه ای» خوانده می شد، و تا قبل از سیمین هرگز به این وسعت در شعر و غزل مورد استفاده قرار نگرفته بود.

از آن زمان هر اتفاق مهمی که در ایران افتاده در شعر سیمین بازتاب یافته است، و به دلیل زبان ساده و پاک و صیقل خورده آن بر ذهن و زبان مردم نشسته است؛ از بازداشت و اعدام سعید سلطانپور نویسنده و شاعر انقلابی، تا پرتاب کردن دانشجویان توسط پاسداران انقلاب به قصد قربت با دختر پیامبر، تا جنبش اصلاح طلبی موسوم به سبز. به قول صدرالدین الهی وقتی اشعار سیمین را به دنبال هم می خوانی، گویی تقویم وقایع تاریخی را به زبان شاعرانه ورق می زنی... زبانی که بیسابقه است و تا کنون هم کسی آن را تقلید نتوانسته است.

در شعر زیر که برآمده از برخورد اوست با یکی از قربانیان جنگ، بدون آن که کلامی میان آنان رد و بدل شود، می بینیم که فقط توصیف سیمین و کلماتش چگونه خشونت جنگ، خشم قربانی، و ناتوانی مردم را در مواجهه با آن به تماشا می گذارد:

شلوار تا خورده دارد مردی که یک پا ندارد
خشم است و آتش نگاهش یعنی: تماشا ندارد

رخساره می‌تابم از او اما به چشمم نشسته
بس نوجوان است و شاید از بیست بالا ندارد...
با پای چالاک پیما دیدی چه دشوار رفتم
تا چون رود او که پایی چالاک پیما ندارد
تق تق کنان چوبدستش روی زمین می‌نهد مهر
با آن که ثبت حضورش حاجت به امضا ندارد
لبخند مهرم به چشمش خاری شد و دشنه‌ای شد
این خویگر با درشتی نرمی تمنا ندارد...
رو می‌کنم سوی او باز تا گفت وگویی کنم ساز
رفته‌ست و خالی‌ست جایش، مردی که یک پا ندارد...

جنگ با عراق بی تردید بزرگترین واقعه ای است که در صد و پنجاه سال اخیر بر زندگی سیاسی و اجتماعی مردم ایران تأثیر گذاشته است. غزل فارسی تا قبل از سیمین نمونه درخشانی نداشته که بیانگر زندگی روزمره، و حادثه ای جز عشق مرکز ثقل آن باشد، و به این روانی و با چنین صلابتی بر آدمی تاثیری ماندگار بگذارد: توصیف جوانی که پایش را در جنگ از دست داده، نگاه مادرانه سیمین به وی، خشم و خروش ناگفته سرباز؛ و در شعری دیگر از حادثه ای دیگر در مواجهه با مادری که فرزند سربازش را از دست داده و سر برهنه بندهای پوتین او را بر گردن آویخته:

آشفته حال و سودایی اندوهگین و افسرده
چادر به سر نپوشیده رخ به حجاب نسپرده

پروای گیر و بندش نه‌ وز گزمِگان گزندش نه
فکرِ«بپوش و پنهان کن» خاطر از او نیازرده...
خاموش و مات وسرگردان بی گور مانده این مرده
یک ‌جفت ‌اشک ‌و نفرین را سربازْ مُرده پوتین را
آویزه کرده برگردن بندش به هم گِره خورده.
گفتم که:«چیست این معنی؟» خندید و گفت: «فرزندم-
طفلک نشسته بر دوشم پوتین برون نیاورده...«

مهمترین نقطه قوت سیمین، زندگی مشترک او بود با مردمی که همواره در کنار آنها و با خوشی ها و ناخوشی های آنان همراه و همراز بود: در جنگ و صلح، و در خشونتهای خیابانی تحمیل شده بر مردم از سوی مدعیان قدرت؛ که حتی پاسداران حکومت را هم وادار به تعظیم می کرد. سیمین پس از همه خرابیهای ناشی از انقلاب و جنگ و ستمهای حکومتی، سرود ساختن دوباره وطن سر داد:

دوباره می‌سازمت وطن! اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم، اگر چه با استخوان خویش

دوباره می بویم از تو گُل، به میل نسل جوان تو
دوباره می شویَم از تو خون، به سیل اشک روان خویش

سیمین اسطوره مقاومت بود، زنی که در بیست سال آخر عمرش از بیماری های کاهنده ای رنج می برد، و در حالی که انعکاس دهنده رنجهای مردم ایران بود، به مردم نوید آینده بهتری می داد:

دوباره ، یک روز آشنا، سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ می زنم، ز آبی آسمان خویش
اگر چه صد ساله مرده ام، به گور خود خواهم ایستاد
که بردَرَم قلب اهرمن، ز نعرۀ آنچنان خویش ...
حدیث حب الوطن ز شوق، بدان روش ساز می کنم
که جان شود هر کلام دل، چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی، بجاست کز تاب شعله اش
گمان ندارم به کاهشی، ز گرمی دمان خویش
دوباره می بخشی ام توان، اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره می سازمت به جان، اگر چه بیش از توان خویش

هر جا ستم بود، شعر سیمین افشاگر آن بود. در حوادث کوی دانشگاه، و آن گاه که ماموران حکومت دانشجویان را از طبقه های بالا با فریاد یا فاطمه زهرا به پایین پرتاب می کردند، شعری سرود که در اندک زمانی ایرانگیر شد.

زندگی او همواره با فشارهای حکومتی همراه بود، از تلاش در قطع ارتباط او با مردم گرفته تا ممنوعیت از خروج او از کشور، تا حمله اوباش حاشیه شهری و ضرب و شتم وی؛ و البته هرگاه در تظاهراتی شرکت می کرد، هدف قرار دادن وی توسط لباس شخصی ها و پاسداران.

با همه این حرفها و ضربه ها، سیمین کوتاه نمی آمد، حرف خود را می زد با شهامت، نه فقط حرفهایی که بیشتر برای روشنفکران و آزادیخواهان مهم بود؛ و نه فقط مسائلی چون جنگ و انقلاب، بلکه حتی حادثه های عادی و روزمره، در شعر سیمین جایگاهی می یافت که آن را همیشگی می کرد. ببینید که صف منتظران برای دریافت جیره توسط کوپن را، از زبان زنی حامله و پا به ماه، در ساختاری قدرتمند، و با طعنه هایی به حاکمان چگونه توصیف می کند:

- این‌جا چه‌ می‌دهند بگو:
لابد كه‌ تحفه‌ای‌ست‌ بِایست‌

-آخر چه‌ چیز؟
هر چه‌ كه‌ هست‌
قطعاً بدون‌ فایده‌ نیست‌
- شاید كه‌ فیل‌ رفته‌ هوا
آری‌ ولی‌ اگر نرود
یك‌ مو زِ خرس‌ كندن‌ ما
امروز كار حضرت‌ كیست‌؟
- مردی‌ فشار می‌دهدم‌
چیزی‌ نگو به‌ روش‌ نیار
می‌خواهدت‌ كه‌ فهم‌ كنی‌
حال‌ فشار قبر كه‌ كیست‌؟...
)كه‌ مردی‌ از سر صف‌ فریاد زد: شماره‌ی‌ بیست)
- من‌ درد می‌كند شكمم‌
باكیت‌ نیست‌، حوصله‌ كن‌
یك‌ لحظه‌ بعد نوبت‌ ماست‌، چیزی‌ نمانده‌ تا به‌ دویست‌
ای‌ وای‌، آخ‌ آخ‌ كمك‌
در حیرت‌ و هجوم‌ زنان‌
یك‌ زن‌ به‌ درد خویش‌ گریست‌
این‌ سهم‌ تو بگیر و برو
وضع‌ بدی‌ست‌
- چشم‌، ولی‌
دیدی‌ كه‌ من‌ دو تا شدم‌ این‌ جیره‌ باز یك‌نفری‌ست‌

و شعرهایی که مرور بر آن گویی دیدن تصاویر حمله های موشکی را به یاد می آورد:

بنویس‌: قنداق‌ نوزاد بر ریسمان‌ تاب‌ می‌خورد با روز، با هفته‌، با ماه‌، بر بام‌ بی‌انتظاری‌
بنویس‌: كآنجا عروسك‌ چون‌ صاحبش‌ غرق‌ خون‌ بود این‌ چشم‌هایش‌ پُر از خاك‌ آن‌ شیشه‌هایش‌ غباری‌

و نیز شعری که در وصف سربازان معلول از جنگ بازگشته سرود با این مطلع:

شادی‌كنان‌ می‌رفتند با چراخ‌ اهدایی‌شان‌
یك‌ جو نبود از عالم‌ پروای‌ بی‌پایی‌شان‌
با بستنی‌ها شیرین‌ عیشی‌ فراهم‌شان‌ بود
از ناگواری‌ فارغ‌، شادا گوارایی‌شان‌

و یا در آزادی بیان لگدمال شده چنین سروده بود:

الماس‌ قطره ‌قطره‌ شمردم‌ در دكه‌ی‌ كتاب‌فروشی
پرداختم‌ بهای‌ كتابی‌، مشحون‌ ز آیه‌های‌ خموشی‌
با واژه‌های‌ هیچ‌ مگویش‌، با بغض‌ بسته‌ راه‌ گلویش‌
خواهد كه‌ همرهم‌ بگریزد، از دكه‌ی‌ كتاب‌فروشی‌

شعرهای بعد از انقلاب سیمین – که تقریباً همه ناشی از تاثیر رخدادی بر وی بوده است – به دلیل آنچه جوهر شعری خوانده می شود، و بیان بی غش و همه فهم آن، و نیز توانایی ایجاد ارتباط با مخاطبان، در سالها و دهه ها و بلکه قرنهای آینده هم خوانده خواهد شد. شاید به جز حافظ، سیمین یگانه شاعری باشد که گویی بیشترین اشعار وی برای همه زمانها و همه مکانها سروده شده است.

سیمین ده سالی پس از انقلاب در مصاحبه ای گفته بود «راز جاودانگی حافظ در جاری بودن او، در همگامی او با زمان است؛ با لحظه ها به سوی ابدیت روان است؛ شعرش همه-زمانی است

و چنین است شعر سیمین.

شعر «من زنده ام به سخن گفتن» با صدای سیمین بهبهانی

XS
SM
MD
LG