محمود احمدی نژاد چه رابطه ای با اسفندیار رحیم مشایی دارد؟
چرا دفاع رییس جمهوری از دوست و همکار خود به بحران در ساختار قدرت در جمهوری اسلامی منجر شده است؟
آیا اصول گرایان می توانند این بحران را مهار کنند ؟ و یا این که در آستانه اتنخابات مجلس به جدایی تن خواهند داد؟
این پرسش ها بخشی از متن حاشیه ای است که دوستداران ولایت آن را جریان انحراف نامیده اند. جریانی که گفته می شود مشایی هدایت می کند و اصول گرایان نزدیک به رهبر با آن مخالف هستند.
رهبر جمهوری اسلامی چهار تجربه همکاری ناکام و یا تلخ در کارنامه خود دارد. وقتی در دهه ۶۰ رییس جمهوری بود با نخست وزیر، میر حسین موسوی، به تعارض رسید. وقتی رهبر شد، در دور دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی از او امتیاز گرفت و وزیران ارشاد، فرهنگ و آموزش عالی و اقتصاد را بر وی تحمیل کرد. اما هاشمی با احیا جناح چپ به پیروزی خاتمی کمک کرد.
از همین رو در دوران اصلاحات به ویژه در دوران دوم ریاست جمهوری خاتمی، رهبر به این فکر افتاد که رییس جمهوری را از جریان نزدیک به خود انتخاب کند تا بیش از این نگران آینده نباشد. ناظران مهمترین دستاورد چنین جریانی را برآمدن احمدی نژاد در مقام ریاست جمهوری قلمداد کرده اند. جریانی که با پرهیز از واژه محافظه کاری نام اصول گرایی برای خود انتخاب کرد تا جریان موسوم به اصلاح طلبی را انحراف از آرمان های انقلاب ارزشیابی کرده باشد.
اصول گرایان هم نظیر اصلاح طلبان نه یک حزب بلکه یک جبهه سیاسی هستند. با این مبانی فکری که نه تنها نظام کارآمد است بلکه ضمانت کارآمد بودن آن نه قانون اساسی و مردم بلکه ولایت فقیه است. بنابراین توسعه اقتصادی با شعار پول نفت بر سر سفره همه جایگزین توسعه سیاسی می شود.
مهمترین دستاورد سیاسی این جبهه ابقای احمدی نژاد در مقام ریاست جمهوری با پرداخت هزینه نا آرامی های پس از انتخابات خرداد ۸۸ است. هر چند هنوز حکومت جز جان باختگان زندان بدنام کهریزک مسئولیت دیگری نپذیرفته اما مخالفان از ده ها کشته سخن می گویند. رهبرانی که از سه ماه پیش در خانه خود زندانی شده اند.
اما در عرصه اقتصادی، با وجود فروش نفت ۱۴۰ دلاری کشور با تورم و بیکاری روبروست. به همین دلیل اجرای شتاب زده طرح هدفمند کردن یارانه ها که به پرداخت پول نقد به مردم مشهور شده نه تنها مشکلی را حل نکرده بلکه به گفته مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در سال جاری تورم ۴۰ درصدی در راه است.
اما جریان اصول گرایی یک نماد فرهنگی کم داشت و کمتر کسی فکر می کرد که معاون رییس جمهوری این مسئولیت مهم را بر عهده گیرد. آن هم در حضور سردارانی که در همه عرصه های تصمیم گیری های خرد و کلان سهیم شده اند و صدها مداح و بیش از تعداد مسجد در اختیار دارند تا هر آن چه را که نیاز دارند در جامعه تکثیر کنند. این همه در حالی رخ می داد که روحانیت در همه ۳۳ سال عمر جمهوری اسلامی هرگز تا این حد سنگر به سنگر عقب رانده نشده بود. این عقب نشینی چنان گران بود و چنان به الیتام نیاز داشت که به گفته ناظران رهبر جمهوری اسلامی ناگزیر شد برای دلداری آنان زمستان گذشته بیش از سه بار به قم سفر کند. اما آن چه اکنون از پس برون افتاده و به تعبیری رسانه ای شده است چه پیشینه ای دارد؟
پرده اول: رییس جمهوری با برخورد خشن با پدیده بدحجابی مخالفت کرد. سپس با گامی پیش تر موافقت خود را با حضور زنان در ورزشگاه اعلام کرد. در این مرحله با توجه به حمایت رهبر از رییس جمهوری انتقاد ها از توصیه و نجوا فراتر نرفت.
پرده دوم: مشایی به صحنه آمد و پرچم فرهنگی اصول گرایان را در دست گرفت. در رقص سماع دراویش در قونیه حاضر شد. به برخی هنرمندان زن وام های کلان پرداخت.
پرده سوم: انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ اگر برای اصلاح طلبان پایان مدارا تلقی می شد برای اصول گرایان آغازی بود برای اتحاد حول محور بقا.
بقا جمهوری اسلامی بر محور ولایت فقیه. به همین دلیل باید همه نیروها در کنار هم جمع می شدند. اما وقتی در اولین سفر استانی پس از انتخابات در مشهد، مشایی به عنوان معاون اول دولت دهم معرفی شد، اصول گرایان برآشفتند. کار را رهبر تمام کرد که به رییس جمهوری توصیه کرد منصرف شود. اما مشایی دست برنداشت.
پرده چهارم: اول نظریه مکتب ایرانی در برابر مکتب اسلامی معرفی شد. سپس منشور کوروش در ایران به نمایش در آمد تا سرانجام در پاسخ به همه انتقادها رهبر به نام سید خراسانی یاور امام زمان و احمدی نژاد یاور سید خراسانی معرفی شود. این دیدگاه تاکنون از سوی دفتر تکذیب نشده است.
پرده چهارم: اختلاف بر سر عزل معاون وزیر اطلاعات به عزل وزیر از سوی رییس جمهوری و ابقا وی از سوی رهبر منجر شد. رییس جمهوری این اقدام را تعریض به حریم خود تلقی کرد و در خانه بست نشست.
پرده آخر: رییس جمهوری آمد اما منتقدانش دست برنداشتند.
چرا؟ آیا این اقدام او را توهین به رهبر تلقی کرده و نام گروه او را جریان انحراف نامیده اند. و این در حالی است که در خبرهای تایید نشده، می گوید که گروهی رمال و جن گیر از حلقه دوستان مشایی بازداشت شده اند. انتشار این خبر یعنی انتصاب خرافه پرستی به بخشی از جریان اصول گرایی است. اگر در سال ۸۸ موسوی رسما دولت را به خرافه پرستی متهم کرد و رهبر در دفاع از وی در نماز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸ گفت به رییس جمهوری خرافاتی و رمال و از این نسبت های خجالت آور دادند و اخلاق و قانون و انصاف را زیر پا گذاشتند و احمدی نژاد هم در تقبیح گفته بود مگر می شود کشور را با رمال اداره کرد کشور داری عقل سلیم و فداکاری نیاز دارد.
اگر جمعی از نزدیکان مشایی در این حلقه بازداشت شده باشند؟ چه کسانی از اعترافات احتمالی آنان سود می برند؟ و چرا؟
تردید نیست که اختلاف بر سر تقسیم قدرت در مجلس آینده است. مجلسی که حلقه احمدی نژاد برای بقا خود به بخشی از صندلی های سبز آن چشم دوخته است. اما اگر این فرصت به آنان داده شود تا در انتخابات به سازماندهی بپردازند، در قدرت سهیم خواهند شد و نه بازیگر. احمدی نژاد که همه آینده سیاسی خود را قمار کرده، اگر از قدرت حذف شود چه سمتی می تواند برای خود تصور کند؟ و رهبر جز در جمع مشاوران بی شمار خود چه پست جدیدی می تواند به او تعارف کند؟
پاسخ به این پرسش هاست که نبرد کنونی قدرت و آرایش جدید نیروها را درک پذیر می کند. اما در حکومتی که خبر راز است و رازها هرگز بازگشایی نمی شوند و مردم همواره نامحرم هستند و خبرها سانسور می شوند و شایعه ها هرگز نمی میرند، چگونه می توان باور کرد که جز با رمل و اسطرلاب بتوان به گمانه زنی درباره آینده پرداخت؟ این نبرد خاموش و پشت پرده قدرت رهبر جمهوری اسلامی را در تصاحب قدرت ثابت می کند. نهادهایی که تنها در قانون اساسی وجود دارند اما نه نقشی در اداره کشور دارند و نه در برابر او توان ابراز وجود. آیا رییس جمهور در چنین سیستمی حق ندارد که از پیشگویان بخواهد تا طالع او ببینند؟