جمهوری خلق چین مدتهاست که به برداشت اجباری و قاچاق سیستماتیک اعضای بدن متهم است. متیو رابرتسون پژوهشگر و فوق دکترا در علوم دادههای اجتماعی در دانشگاه مانهایم آلمان یکی از افرادی است که از طریق مطالعات خود، شواهدی دربارهٔ برداشت اجباری اعضای بدن در چین ارائه کرده است. رابرتسون و همکارانش معتقدند ادعای چین مبنی بر گذار به نظام اهدای داوطلبانهٔ عضو از سال ۲۰۱۵ به احتمال زیاد ساختگی است و به ناهماهنگیهای موجود در آمارهای رسمی استناد میکنند. او در گفتوگو با بخش چینی صدای آمریکا به جزئیات این موضوع پرداخته است.
صدای آمریکا: دکتر رابرتسون، بسیار سپاسگزارم که به صدای آمریکا آمدید و این گفتوگو را انجام میدهید. میدانید، جمهوری خلق چین مدتهاست که متهم به برداشت و قاچاق سیستماتیک اعضای بدن، آن هم بهصورت اجباری و غیرارادی است.
از سال ۲۰۱۵، مقامهای چینی مدعی شدهاند که تمامی اعضای پیوندی صرفاً از اهداکنندگان داوطلب تأمین میشود. اما البته میدانیم که تردیدها و پرسشهای جدیای دربارهی صحت این ادعاها وجود دارد، درست است؟ من میدانم شما پژوهشهای زیادی در این زمینه انجام دادهاید. لطفاً یافتههایتان را با ما در میان بگذارید و دربارهی وضعیت فعلی فرایند تأمین اعضا در چین روشنگری کنید.
رابرتسون: بله. بهخوبی اشاره کردید. نخستین نکته این است که به گمانم در حال حاضر چندین روند مختلف بهطور همزمان در جریان است. علت اینکه چنین میگویم این است که اصلاً فهم دقیق آنچه واقعاً در حال وقوع است دشوار است؛ چراکه دولت همهچیز را مخفی نگه میدارد، آمار رسمی را دستکاری میکند، و کل این سیستم با پنهانکاری بسیار زیادی عمل میکند. با این حال، دیدگاه خودم را عرض میکنم.
قطعاً در حدود سالهای ۲۰۱۴ یا ۲۰۱۵ اتفاق مهمی افتاد؛ این کاملاً مشهود است. و بیتردید امروز در چین نوعی از اهدای داوطلبانه عضو در جریان است؛ این باور من است، مبتنی بر شواهد فراوان. با این حال، مسائل بسیاری وجود دارد که با هم جور درنمیآیند، یا باعث میشوند روایت رسمی که میگوید همهچیز اکنون پاک و شفاف است، بهسختی قابلباور باشد.
نخست، هیچگونه پاسخگویی یا جبرانی برای آنچه در ۳۰ سال گذشته در نظام پیوند اعضای چین رخ داده، صورت نگرفته است. دهها پرسش بیپاسخ وجود دارد: اینکه اعضا دقیقاً از کجا تأمین میشدند؟ نقش جراحان در این فرایند چه بود؟ آیا آنچه بهعنوان «اهداکننده» معرفی میشدند، واقعاً در زمان برداشت عضو زنده بودند یا مرده؟ سود حاصل به کجا میرفت؟ و آیا بازاری برای خریدوفروش اعضا وجود داشته؟ اینها و بسیاری موارد دیگر، همه در یک جعبهی سیاه قرار دارند.
در چنین شرایطی که نه پاسخگویی صورت گرفته و نه جبران خسارتی، باور اینکه این سیستم بهناگاه پاکسازی شده باشد، عجیب خواهد بود. البته این خود بهتنهایی مدرک محسوب نمیشود، اما پسزمینهی تحلیل ما را تشکیل میدهد.
ما همچنین میدانیم که آمار رسمی مربوط به اصلاحات این سیستم، احتمالاً جعلی هستند. من بههمراه دو همکارم، یکی آمارشناس و دیگری جراح پیوند قلب، در سال ۲۰۱۹ مقالهای در این زمینه منتشر کردیم. ما بهصورت مفصل دادههایی را که دولت چین منتشر کرده بود، بررسی کردیم؛ مقالهای طولانی که شامل تحلیلهای آماری گسترده و ضمائم فراوانی است.
خلاصهی یافتههای ما این بود: دادههای رسمی بهوضوح ساختگی هستند و با یک مدل ریاضی ساده میتوان این را نشان داد. ما سه مجموعه دادهی مختلف را بررسی کردیم و در هر سه، ناهنجاریهای آماری جدی پیدا کردیم.
پس میتوان گفت که اگرچه چین اکنون ممکن است برخی اهداهای داوطلبانه انجام دهد، اما چون آمار رسمی دستکاری شدهاند، نمیتوان فهمید که میزان واقعی این اهدای داوطلبانه چقدر است.
در عین حال، چون هیچ شفافیتی وجود ندارد و سابقهای از پاسخگویی هم در کار نبوده، مشخص نیست چرا باید باور کنیم که رویههای پیشین – شامل اعدام زندانیان مذهبی، یا زندانیان محکوم به مرگ، یا حتی آدمربایی گدایان برای برداشت اعضا – متوقف شدهاند. اگر قبلاً چنین کارهایی انجام میشد، چه دلیلی وجود دارد که امروز متوقف شده باشند؟
نکتهی نگرانکنندهی دیگر، بازداشت گستردهی مسلمانان اویغور در استان سینکیانگ است. ما میدانیم که این افراد بهطور نظاممند مورد آزمایش خون قرار گرفتهاند. همکارم، دکتر آدریان زنز، مجموعهای از اسناد پلیس سینکیانگ را دریافت کرد – حدود ۵۰۰ گیگابایت داده داخلی از دو شهرستان این استان – که نشان میداد در این مناطق نوعی سرشماری پزشکی از کل جمعیت انجام شده.
در این فایلها، اطلاعاتی مانند شمارهی شناسایی، نام، تاریخ تولد، جنسیت، و در بسیاری موارد، گروه خونی افراد ثبت شده است. این بسیار نگرانکننده است.
شاهدانی نیز هستند که از آزمایشهای پزشکی هدفمند و عجیب سخن گفتهاند: نمونهگیریهای مکرر خون و ادرار، سونوگرافی، سیتیاسکن، و مانند آن. این ترکیب خاص از آزمایشها دقیقاً همانهایی هستند که برای بررسی سلامت اندام و تطابق با گیرندگان عضو استفاده میشود. البته هیچ توجیه پزشکی دیگری برای انجام چنین آزمایشهایی بر روی هزاران زندانی در دست نیست.
بنابراین، چین هنوز هم بهصورت گسترده عمل پیوند انجام میدهد. منابع این اعضا، طبق ادعای چین، اهداکنندگان داوطلب هستند. اما دربارهی مقیاس واقعی این اهدای داوطلبانه، تردیدهای جدی وجود دارد. و همزمان، هیچ شفافیتی دربارهی سرنوشت بازداشتشدگان در چنین سیستم بسته و بیپاسخگوییای وجود ندارد.
صدای آمریکا: درست است. شما به وضعیت سینکیانگ اشاره کردید، اما همچنین میدانیم که پیروان فالونگونگ مدتهاست که گفتهاند هدف اصلی برداشت اجباری اعضای بدن بودهاند. آیا میتوانید در این زمینه توضیح بدهید؟ یعنی ارزیابی شما از ابعاد و گستره این موضوع چیست؟ آیا هنوز هم ادامه دارد؟
رابرتسون: نمیدانم. ولی میتوانم بگویم چه چیزی به نظرم در حال وقوع است یا در گذشته اتفاق افتاده و اساساً چگونه به بخش پیوند اعضای چین نگاه میکنم، خیلی مختصر. این برداشتها عمدتاً بر مبنای مطالعه اسناد داخلی و مقالات پزشکیست که میتوان به برخی از آنها از طریق پایگاههای اطلاعاتی خاص دسترسی یافت؛ اسنادی مانند یادداشتهای حزبی داخلی.
به نظر میرسد وضعیت به این صورت است: در چین یک نظام بهداشتی ویژه برای نخبگان سیاسی وجود دارد. نایبرئیس کمیسیون سلامت، از دهههای ۱۹۶۰ و ۷۰ تا امروز، متخصص پیوند عضو بوده است. و ما بر اساس حجم زیادی از سوابق عمومی میدانیم که بیمارستانهای نظامی که به حزب خدمت میکنند، بخش قابل توجهی از پیوندها را انجام میدهند و زیرساختهای بسیار پیشرفتهای در این زمینه دارند.
تا سال ۲۰۱۵، حتی بنا بر تمام بیانیههای رسمی، تقریباً هیچ اهداکننده داوطلبی در چین وجود نداشت. برای نمونه، تا سال ۲۰۰۹، بنا به گفته مسئولان رسمی، تنها ۱۲۰ یا ۱۳۰ مورد اهداکننده داوطلب وجود داشته. سه منبع مختلف وجود دارند که یکی میگوید ۱۲۰، دیگری ۱۳۰. این عددها از زبان مقاماتی بیان شده که مسئول مستقیم اداره امور پیوند عضو بودهاند.
کافیست فقط به آن تاریخ فکر کنید. از دهه ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۹، بر اساس آمار رسمی، صفر داوطلب واقعی وجود داشته. بنابراین طبق روایت رسمی، تمام آن اعضای پیوندشده از زندانیان گرفته شدهاند. دولت میگوید فقط زندانیان محکوم به اعدام بودهاند. حال پرسش این است که تا چه حد این ادعا باورپذیر است؟ آیا واقعاً تنها منبع اعضای بدن همین زندانیان بودهاند؟ شواهد فراوانی هست که نشان میدهد این تنها منبع نبوده.
خیلی خلاصه بگویم، در جریان نگارش رساله دکترایم در دانشگاه ملی استرالیا، بیش از ۱۰۰ هزار مقاله پزشکی چینی را بارگذاری کردم. سپس آنها را بر اساس موضوع پیوند عضو، و نوع عضو (مانند کبد، کلیه، قلب)، پالایش کردم. در بررسی این دادهها مشخص شد که از سال ۲۰۰۰، ناگهان تعداد مقالات مربوط به پیوند کبد، کلیه و قلب بهشدت افزایش یافته. هیچ دلیل آشکاری وجود ندارد که چرا دقیقاً در آن سال چنین جهشی رخ داده است.
جالب آنکه این جهش درست شش ماه بعد از آغاز سرکوب گسترده فالونگونگ در ژوئیه ۱۹۹۹ رخ داده. این همزمانی بین گسترش پیوند اعضا و آغاز بازداشتهای گسترده، بهخودیخود بسیار معنادار است.
شواهد مشخصتری نیز در هدفگیری این گروه وجود دارد. مثلاً گزارشهای زیادی از نمونهبرداریهای خون هدفمند، آزمایش ادرار، سونوگرافی و سیتیاسکن وجود دارد. اینها نشانههایی هستند که مشخصاً با بررسی سلامت عضو و تطبیق اهداکننده همخوانی دارند.
تعداد زیادی تماس تلفنی ضبطشده وجود دارد که در آن با مسئولان بیمارستانها صحبت میشود؛ تحقیقکنندگان در این تماسها تلاش میکنند بپرسند اعضا از کجا میآید، و آیا از پیروان فالونگونگ گرفته میشود یا نه. این مکالمات مملو از نشانههایی هستند که مسئولان میگویند میتوانند عضو را بهصورت فوری تهیه کنند و گاه اعترافاتی شگفتآور دارند.
و موارد بیشتری هم هست. فقط یکی از آنها را خیلی سریع بگویم: پیش از سال ۲۰۰۰، در متون پزشکی موردی از «پیوند اضطراری» وجود نداشت. پیوند اضطراری یعنی مثلاً یک بیمار با نارسایی کبد وارد بیمارستان میشود و ظرف ۲۴ تا ۴۸ ساعت برای او پیوند کبد صورت میگیرد؛ وگرنه میمیرد.
در آمریکا یا بریتانیا، چنین فردی فوراً در صدر فهرست اولویت پیوند قرار میگیرد. و اگر حادثهای مانند تصادف رخ دهد و فرد فوتشده داوطلب اهدا بوده یا خانوادهاش رضایت دهند، کبد او به بیمار تخصیص داده میشود.
ما نمیدانیم بیمارستانهای چین چگونه موفق شدهاند که طبق گزارشهای خودشان، که بعدها از اینترنت حذف شد، بین ۲۵ تا ۳۰ درصد از کل پیوندهای کبد در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ را بهصورت اضطراری انجام دهند. این یعنی باید بانکی از افراد با گروه خونی مشخص از پیش آماده بوده باشد؛ افرادی که گروه خونیشان از قبل ثبت شده. و چون این الگو در سراسر کشور دیده میشود، باید در بیمارستانهای متعددی برقرار بوده باشد. بنابراین این افراد باید بهصورت سفارشی اعدام شده باشند. هیچ روایت باورپذیر دیگری وجود ندارد.
نمیخواهم وقت را صرف یک سناریوی بسیار بعید و غیرمنطقی کنم. اینها نمونههایی از آن چیزی هستند که «استنتاج به بهترین توضیح» نامیده میشود؛ یعنی یک پدیدهی نیازمند تبیین وجود دارد، روایت رسمی قادر به تبیین آن نیست، پس باید به دنبال روایتی دیگر گشت که بتواند آن را توضیح دهد.
البته از سال ۲۰۱۵ به بعد موضوع پیچیدهتر شده، چون اهداکنندگان داوطلب وارد سیستم شدهاند، اما ابعاد آن معلوم نیست. با این حال، به نظر میرسد که همچنان بهترین توضیح برای آنچه رخ داده، همان استنتاج اولیه باشد.
کسانی که هنوز تردید دارند یا دنبال نوع دیگری از مدرک هستند، مثلاً میخواهند ویدیو ببینند، احتمالاً بهدرستی به این نکته فکر نکردهاند که برای این پدیده باید توضیحی وجود داشته باشد و این شواهد چه توضیحی را تقویت میکند.
صدای آمریکا: در سال ۲۰۲۲ شما مقالهای منتشر کردید و در آن گفتید که یافتههایتان نشان میدهد میان نظام پزشکی جمهوری خلق چین و سیستم امنیتی آن، همکاریای بیسابقه، طولانیمدت و بسیار نزدیک وجود داشته است. کمی بیشتر برایمان بگویید که این سیستم در عمل چگونه کار میکند. فکر میکنم شما در مقالهتان این وضعیت را «کشتارهای فراقانونی با پوشش پزشکی» توصیف کردهاید. میخواهم بدانم آیا از زمان انتشار این مقاله، واکنشی رسمی یا غیررسمی از سوی دولت چین دریافت کردهاید؟
رابرتسون: نه، آنها به آن مقاله واکنشی نشان ندادهاند. مطمئن نیستم که در آن مقاله از عبارت «کشتار فراقانونی» استفاده کرده باشیم، ولی در هر حال آنچه ما کشف کردیم این بود که عملیات برداشت قلب انجام میشده و روش اجرای حکم اعدام، همان برداشتن قلب فرد اهداکننده بوده است. بنابراین ممکن است که اینها اعدامهای قضایی بوده باشند که بهصورت پزشکیشده اجرا شدهاند؛ یعنی مثلاً دادگاه فردی را به اعدام محکوم کرده و بهجای جوخهٔ اعدام، یک جراح پیوند قلب او را برداشته است. ممکن است عجیب و دیوانهوار به نظر برسد، ولی خب، در خصوص آن یافتهٔ مشخص، کاری که ما کردیم این بود که در مقالات پزشکی دربارهٔ پیوند قلب جستوجو کردیم و سعی کردیم مشخص کنیم که آیا اهداکنندهای که برای پیوند قلب باید دچار مرگ مغزی باشد، واقعاً بهعنوان مرگ مغزی تشخیص داده شده بوده یا نه. ما شواهد بسیار خاص و روشنی یافتیم که مربوط به زمان لولهگذاری (قرار گرفتن روی دستگاه تنفس مصنوعی) بود؛ یعنی زمانی که بیمار به دستگاه ونتیلاتور وصل شده و همچنین انجام آزمایشی به نام تست آپنه برای تعیین مرگ مغزی. و ما دریافتیم که در این مقالات، نه تستی برای مرگ مغزی انجام شده، و نه فرد قبل از اعلام مرگ مغزی، به ونتیلاتور وصل شده بوده. این غیرممکن است، چون باید ابتدا بیمار را به دستگاه تنفس مصنوعی وصل کرد تا بتوان اصلاً مرگ مغزی را تشخیص داد. بنابراین، این شواهد موجود در این مقالات پزشکی، بهروشنی نشان میدهد که طبق گفتههای خودشان، اهداکنندگان در لحظهٔ برداشت قلب هنوز زنده بودهاند. در واقع، برداشت قلب، عامل مرگ آنها یا همان روش کشتن آنها بوده است. ما نمیدانیم این اهداکنندگان چه کسانی بودهاند؛ ممکن است زندانیان سیاسی بوده باشند، ممکن است اعدامشدگان قضایی بوده باشند. اما این چیزی است که آن مقاله نشان داد.
صدای آمریکا: ما میدانیم که این اقدامات سالهاست که نگرانیهای جهانی بهدنبال داشتهاند. ممکن است برایمان بگویید که ایالات متحده و جامعهٔ بینالمللی پیوند و پزشکی در برابر این اقدامات چین چه واکنشی نشان دادهاند؟ و بهنظر شما، چه اقداماتی میتوان برای متوقف کردن اینگونه عملکردها انجام داد؟
رابرتسون: بله، این سؤال دشواری است و پاسخ آن کمی پیچیده است. در مجموع، فکر نمیکنم آنها در واکنش به این مسئله عملکرد درخشانی داشتهاند. میتوان این رفتار را به شیوههای مختلفی تفسیر کرد، دلایل مختلفی برای این واکنش وجود دارد، اما بهطور کلی، نهادهای جهانی حوزهٔ سلامت و پیوند عضو در برابر تمام مواردی که تا اینجا گفتیم، بیتفاوت بودهاند. مثلاً اینکه آیا جمهوری خلق چین در حال انجام کشتارهای فراقانونی شهروندان خودش بوده و از قاچاق اعضای آنها سود میبرده یا نه—این سؤالی است که جامعهٔ پیوند، یا سازمان جهانی بهداشت، هیچ منبع و بودجهای برای بررسی آن اختصاص ندادهاند. برعکس، اصلاً علاقهای هم به بررسی این موضوع نشان ندادهاند. تعامل آنها با چین—طبق گفتههای خودشان—در راستای کمک به گذار چین به یک سیستم اهدای عضو داوطلبانه بوده است. و آنها گفتهاند که وظیفهشان نیست که مشخص کنند در گذشته چه اتفاقی افتاده، یا حتی اگر تا امروز هم چنین روندی ادامه دارد، به آن بپردازند. آنها میگویند تنها کاری که از دستشان برمیآید این است که چین را به استفاده از اهداکنندگان داوطلب تشویق کنند، و حداکثر نقدی که میکنند، همین استفاده از اعضای محکومان به اعدام است که من آن را انتقادی ملایم مینامم. اما هیچ تمایلی ندارند که به مسائل توضیحدادهنشده دربارهٔ منابع اعضا و رشد ناگهانی این سیستم در دههٔ ۲۰۰۰ بپردازند.
این کلیت ماجراست، اما برخی استثناهای مهم هم وجود دارد. مثلاً «انجمن بینالمللی پیوند قلب و ریه» سیاستی دارد که بر اساس آن، هیچ مقالهای را دربارهٔ جراحیهای پیوند انجامشده در جمهوری خلق چین منتشر نمیکند؛ دلیلش هم پرسشهای بسیار جدی دربارهٔ منشأ اعضای پیوندی و بیاعتمادی به عملکرد کنونی آنهاست. در این مورد، با یک انجمن حرفهای طرف هستیم که صرفاً خودش را از آنچه در چین در جریان است کنار کشیده است.
اما اگر بخواهیم از مدلهای جایگزین برای برخورد با چنین چیزی صحبت کنیم، تجربهٔ جمهوری خلق چین و «انجمن جهانی روانپزشکی» در میانهٔ دههٔ ۲۰۰۰ تجربهای بسیار آموزنده است. در آن زمان، چین از روانپزشکی بهعنوان ابزار سرکوب استفاده میکرد؛ بهویژه علیه پیروان فالونگونگ. در آن مقطع، دیدهبان حقوق بشر و جمعی از روانپزشکان سرشناس و فعالان حقوق بشر در عرصهٔ بینالمللی، فشار فوقالعادهای بر انجمن روانپزشکی چین وارد کردند. در واقع، آنچه این ماجرا را به نقطهٔ بحرانی رساند، فشار از سوی نهاد حرفهای جهانی یعنی همان «انجمن جهانی روانپزشکی» بود. البته آن انجمن ابتدا تمایلی به اعمال فشار بر چین نداشت و با اکراه وارد عمل شد، ولی بالاخره این کار را کرد. و وقتی بهنظر رسید که ممکن است چین از عضویت در روانپزشکی جهانی اخراج شود، ظاهراً استفاده از این نوع سرکوب را متوقف کردند. بهنظر میرسد که در سالهای اخیر، دوباره این نوع سوءاستفاده از روانپزشکی علیه دیگر مخالفان از سر گرفته شده، اما در مورد فالونگونگ، این روش سرکوب بهکلی متوقف شد، احتمالاً بهدلیل همان فشار بینالمللی بسیار شدید.
این مدل، مدل بسیار جالبی است و کاملاً نقطهٔ مقابل رفتاری است که نهادهای حوزهٔ پیوند عضو در قبال این موضوع اتخاذ کردهاند. بنابراین، این مدلی است که قطعاً میتوان آن را مد نظر قرار داد.