* روایتی از یک شهروند که به صدای آمریکا ارسال شده است. این متن برای حفظ لحن و زبان راوی، با کمترین ویراستاری منتشر شده است.
***
خانم دال؛ به خیابان انقلاب میرسد، خیابان شلوغ و او تازه رسیده است. مردی به طرفش میآید. لباس شخصی است و میخواهد دوربین را از او بگیرد. خانم دال مقاومت میکند. مرد لباس شخصی موهای او را میگیرد و فریاد میکشد؛ «خواهرها بیایید.» او مقاومت میکند اما سه «خواهر» روی او میریزند و با کتک کاری او را داخل ون میاندازند. به جز او چند زن دیگر هم هستند. آنها هم با خشونت دستگیر شدهاند، در حالیکه تنها مشغول راه رفتن بودند.
خانم دال از آنها میپرسد علت دستگیریاش چیست، اما بازهم شروع به کتک زدن او میکنند و خانم دال هم از خودش دفاع و آنها را میزند. ون پر میشود. همان کسی که خانم دال را گرفته زنها را تهدید میکند، که یکی از آنها به «حضرت آقا» بیراه گفته و آنها هر کسی را رها کنند، آن فرد را رها نمیکنند.
چیزی که خانم دال و دیگر زنها را متعجب میکند رفتار «خواهرها» است که طبیعی نیست. آنها باهم و با لحنی مسخره میخواندند: «برای خواهرم، خواهرت، خواهرمان و ...» و به زنان داخل ون میخندند.
حتی زمانی که مرد ِ تهدید کننده، میگوید «حضرت آقا»، یکی از آنها میپرسد چه گفت؟ یکی از زنها با خنده میگوید: گفت آقا، قدس السِرِه! در مسیر راننده نوحه میگذارد. یکی از «خواهر»ها میپرسد، چه خبر است که نوحه گذاشتی؟ رانننده میگوید: «شهادت حضرت زهرا است» و یکی از زنها باز با همان لحن میگوید: «خدا بیامرزتش!»
خانم دال و زنان دیگر به یک بازداشتگاه میرسند. به آنها درست نمیگویند آنجا کجاست اما برخی حدس میزنند که «بازداشتگاه نیلوفر» است. خانم دال و چند نفر دیگر حالشان بد میشود؛ میخواهند با خانهشان تماس بگیرند؛ اما به آنها اجازه داده نمیشود. بازهم درگیری پیش میآید و بازهم خانم دال هم کتک میخورد و هم در دفاع از خودش؛ یکی از «خواهر»ها را میزند.
نهایتا آنها به مکان دیگری برده میشوند و شب را در یک مکان به نام حسینیه بدون هیچ پتو و یا وسیلهای میگذرانند. صبح باید بازجویی شوند و ببینند تکلیفشان چیست. آنجا به خانم دال یک تابلو میدهند که اسمش را نوشته و کنار آن نوشته است: «اقدام علیه امنیت ملی». خانم دال و چند نفر دیگر مقاومت میکنند و میگويند آنها حتی اگر مجرم باشند، طبق چه دلایلی به این جرم دستگیر شدهاند، اما با همه اصرارها و ممانعتها، مجبور میشوند که چنین عکسی را بگیرند. حتی از خود کسانی که این کار را میکردند و در حسابی خستگی بودند، میشنوند این کار یک کار فرمالیته است: « انجام بده و برو!» زنان دیگر هم به خیال اینکه بعد از این کار رها میشوند، تابلو به دست میگیرند و عکاسی میشوند. البته روی تابلوها چیزهای متفاوتی نوشته شده است؛ که مشخص نیست؛ چطور به این جمع بندی رسیدهاند که آنها مجرم برای «فساد و فحشا»- روسری نداشتن- هستند و یا « اجماع و تبانی» و یا اقدام علیه امنیت ملی، مانند خانم دال.
به خانم دال که دو فرزند کوچک دارد و همسرش در سفر است میگویند؛ قول آزادی میدهند و با این روش، آنها را از صبح تا غروب در پاسگاهی شلوغ نگه میدارند. عدهای را میبرند، عدهای را آزاد و عدهای را هم مانند خانم دال منتظر نگه میدارند.
آنها اما با این صحنه مواجه میشوند که با دستبندهای آهنی میآیند و به آنها میگویند؛ دو نفر دونفر [جدا] بشوند. خانم دال و بقیه اعتراض میکنند. در این میان کتک میخورند تا دستبند به آنها زده شود. نهایتا با ماشین ونی که هیچ دریچهای برای هوا نداشت آنها را در مسیری طولانی میبرند. همه در راه حالشان بد میشود.
وقتی میرسند به جایی که زندان بوده، آنهایی که حالشان بد بوده را میبرند، به بهداری. خانم دال مثل خیلیهای دیگر قرص آرامبخش میگیرد.
زندان به نظر خانم دال جای بهتر و امنتری است. ابتدا آنها معاینه میشوند. درباره رفتاری که با آنها شده پرس و جو میشوند و همه آنهایی که کتک خوردهاند، معاینه و در پروندهای وضعیتشان نوشته میشود.
خانم دال و همراهان به بخش قرنطینه زندان برده میشوند. آنجا زنان تنها کاری که میتوانند انجام دهند، باهمدیگر صحبت کردن است. در این میان هر کسی از تجربه خودش میگوید. اقشار زیادی هستند از پزشکان دستگیر شده تا زن خانه دار، مادر و دختر و خواهر که از همدیگر جدا نشدهاند و در یک جا هستند.
یکی از زنان میگوید؛ زمانی که با التماس از آنها میخواسته تا تلفنش را که زنگ می زده؛ بدهند و او با دخترش که نگران است تماس بگیرد؛ «خواهری» که او را گرفته بوده، گوشی را بر میدارد. دختر میپرسد مادرم کجاست و آن خواهر جواب میدهد: «مادرت مرده» و گوشی را قطع میکند. به این زن سه روز بعد اجازه تماس با خانوادهاش را میدهند. خانوادهای که همه جا را به دنبال او گشته بودند.
در میان آنها مادر و دختری هم بودند که دختر نوزادی در خانه داشت و هرچقدر التماس میکند که کودکش نیاز به شیرخوردن دارد، به او توجهی نمیکنند.
در آن میان دخترهای جوان از تعرض به بدن شان میگویند و البته تهدید به تجاوز و بیشتر این موارد تا قبل از رسیدن به زندان انجام شده بوده و آنها هم مانند خانم دال وقتی به زندان میرسند، احساس امنیت میکنند.
یکی از دخترها که در خیابان دستگیر شده بوده، تعریف میکند، او را سوار موتور میکنند. یک نفر جلوی او نشسته بوده و یک نفر هم پشت سرش، موتور راه میافتد و آنها نه تنها به تن دختر دست میزنند که با حرفهای رکیک او را آزار میدهند. دستهای دختر از پشت بسته شده بوده و فردی که عقب نشسته بود به دختر میگوید، اینها را بگیر تا برسیم (اشاره او به آلت جنسیاش بود).
دخترهای زیادی از این [نوع] تعرضها میگويند. بسیاری در زندان بیش از ۶۰-۷۰ روز است که حتی بدون یک جلسه بازپرسی ماندهاند. کسانی هستند که کسی پیگیر کارشان نیست. کسانی هستند که وثیقههای میلیاردی از آنها خواستهاند و برای اینکه سندی نداشتهاند، نتوانستهاند آزاد شوند.
خانم دال همچنین در زندان از بسیاری میشنود که «خواهرانی» که آنها را دستگیر کرده بودند، اکثرا حالتی غیرطبیعی و یک نوع شعف مصنوعی داشتهاند.
* صدای آمریکا بطور مستقل جزییات این روایت را نمیتواند تایید کند.