لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۳ ایران ۱۲:۲۰

صدرالدین الهی؛ روزنامه‌نگاری که وابستگی را برای روزنامه‌نگار نادرست می‌دانست


یادنامه صدرالدین الهی، روزنامه‌نگار: آذر ۱۳۱۳ – دی ۱۴۰۰

نوشتن دربارۀ دکتر صدرالدین الهی از مقولۀ سهل و ممتنع است. به نظر ساده می آید نوشتن روایتی از زندگی مردی که از دوران نوجوانی حرفه روزنامه نگاری را برگزید و در بسیاری از شاخه‌های این حرفه به توفیق‌های درخشانی دست یافت: از گزارش دربارۀ جنگهای لبنان و جبهه‌های جنگ استقلال الجزایر تا میدان های ورزشی المپیک آسیایی و جهانی؛ از ساخت و پرداخت بسیاری از واژه های ورزشی جدید که امروز مورداستفاده روزمره ماست تا ایفای نقش مؤثر در ایجاد «کیهان ورزشی» و انتشار مقالاتی بدیع دربارۀ روانشناسی و جامعه شناسی ورزش که تا آن زمان در ایران موضوعاتی ناشناخته بودند؛ از ایفای نقش کلیدی در انتشار «کیهان ورزشی» نخستین مجله ویژه ورزش در ایران تا مصاحبه با شخصیت‌های تاریخ معاصر ایران چون سید ضیاء الدین طباطبایی کودتاچی اسفند ۱۲۹۹ و ساعد مراغه‌ای از دیپلمات‌های برجسته و تاثیر گذارایران؛ از گفتگوهای ماندنی دربارۀ فرهنگ و تمدن ایران با دکتر پرویز ناتل خانلری بنیان‌گذار بنیاد فرهنگ ایران و مُبدع نهضت سوادآموزی ملی و «سپاه دانش» در ایران تا گفتگویی با نادر نادرپور با عنوان «طفل صد ساله ای به نام شعر نو» که هرکس بخواهد دربارۀ شعر معاصر ایران تحقیق کند از آن بی نیاز نیست؛ و در حاشیۀ همه اینها، نوشتن ده‌ها «پاورقی» تاریخی و اجتماعی در مجلات هفتگی و ماهنامه های ایران در دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ و تدریس رشته‌های مختلف روزنامه نگاری. به نظرم سخن گفتن از چنین مردی حقیقتاً امری سهل و ممتنع است.

صدرالدین الهی تحصیلات خود را در دانشگاه تهران با اخذ درجۀ لیسانس در ادبیات فارسی به پایان برد و دکترای «جامعه شناسی سیاسی ورزش» را از دانشگاه «تور- اورلئان» در فرانسه دریافت کرد. به علاوه او دیپلم مطالعات عالی ازانستیتوی مطبوعات فرانسه و نیز دیپلم تخصصی برنامه ریزی ورزشی از دانشسرای عالی تربیت بدنی و ورزش فرانسه دریافت کرد. در بازگشت به ایران از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۸ مدیریت گروه روزنامه‌نگاری و رادیو تلویزیون دانشکدۀ علوم ارتباطات اجتماعی را برعهده داشت و در سال ۱۳۵۷ برای مطالعات دانشگاهی به سن خوزه در کالیفرنیا رفت و به دنبال انقلاب اسلامی، به گفتۀ خودش «زندگی خود تبعیدی» را برگزید و به کار نوشتن و تحقیق پرداخت. از جملۀ این تحقیق ها، کار بزرگی است که دربارۀ «پاورقی نویسی در ایران» در چند قسمت در فصلنامۀ «ایران شناسی» منتشر کرد. در همین تحقیق است که در می یابیم دو تن از شخصیت‌های مهم انقلابی از اعضای هیأت ممیزی و سانسور وزارت فرهنگ دورۀ قبل از انقلاب بودند، و نیز چند مجموعه مقاله با عنوان «دوری‌ها و دلگیری‌ها» و «با سعدی در بازارچۀ زندگی» و جمع‌آوری مصاحبه‌هایی که در دهۀ ۱۳۴۰ با سید ضیاء الدین طباطبایی انجام داده بود و چاپ آن به صورت کتاب و با عنوان «سید ضیا: مرد اول یا مرد دوم کودتا» ده سالی پیش انتشار یافت.

دکتر الهی روزنامه نگار و نویسنده‌ای بود بسیار دقیق و باانصاف و گشاده نظر. هیچ آلودگی حزبی یا ایدئولوژیک نداشت و در عین حال با طرفداران و حامیان همه نحله‌های اجتماعی دوستی می کرد. وابستگی را برای روزنامه‌نگار نادرست می دانست. وقتی ۲۷ سال پیش در دفاع از شادروان علی اکبر سعیدی سیرجانی که بازداشت شده بود، کمیته‌ای برای جمع آوری امضا به منظور آزادی وی تشکیل دادیم و ظرف مدت کوتاهی موفق شدیم چندین هزار امضا برای آزادی وی جمع آوری، و نظر بسیاری از سازمان‌های بین المللی و فعالان جامعه جهانی دفاع از حقوق بشر را برای دفاع از وی جلب کنیم، دکتر الهی این توفیق را به درستی ناشی از یک چیز می دانست: غیر وابسته بودن سعیدی.

من نخستین بار دکتر صدرالدین الهی را در سال ۱۹۹۰ در شهر برکلی در کالیفرنیا در حاشیه کنفرانس MESA از نزدیک ملاقات کردم. هر دو در اجتماعی که به همت کانون ایرانیان سانفرانسیسکو و ماهنامۀ «پر» به منظور بزرگداشت صادق چوبک نویسنده بزرگ ایرانی برگزار شده بود شرکت داشتیم و از آن به بعد ارتباط تلفنی ما برقرار شد و در زمینه های مختلفی از مشورت با ایشان بهره می بردم. یک بار هم او را در واشنگتن ملاقات کردم، که برای شرکت در مجلس بزرگداشت دکتر جلال متینی رئیس پیشین دانشگاه فردوسی مشهد و مدیر فصلنامۀ ایران شناسی به واشنگتن آمده بودند. قصیده‌ای دربارۀ دکتر متینی سروده بود که نشان از قدرت ادبی وی بود و قرائت آن باعث رونق بیشتر مجلس شد.

دکتر الهی مثل بسیاری از هم نسلان خویش نتوانسته بود به «ای – بوک» وقرائت کتاب از روی لپ تاپ عادت کند و مثل بسیاری از ما هنوز می بایست سنگینی کتاب را بر روی دست حس می کرد یا آن را بر روی میز مطالعه می دید تا لذت ناشی از خواندن را با ورق زدن صفحات و لمس کاغذ حس کند!

آخرین بار یک هفته پیش که تلفنی گفتگو می کردیم، گله داشت که دیگر جایی برای چاپ مطالب مربوط به ایران وجود ندارد و چندان کتاب جدیدی که بتوان «در دست گرفت» و خواند به بازار نمی آید.

امروز که از خبر درگذشت آگاه شدم، نخستین چیزی که به ذهنم رسید تأسفِ از دست رفتن روزنامه نگاری بود کم نظیر و بلکه یگانه، و دیگر میراثی که از وی برای نسل‌های آینده باقی مانده است. یکی از کتاب‌هایی را که سال‌ها پیش به رسم هدیه برایم فرستاده بود، برداشتم و به تورق «با سعدی در بازارچۀ زندگی» پرداختم و مروری کردم بر خاطراتی که از برخی همکاری ها و مشورت‌های با وی برای همیشه با من خواهد بود.

به قول سعدی که از ارادتمندانش بود: «صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را، تا دگر مادر گیتی چو تو زاید فرزند.»

XS
SM
MD
LG